فرهنگ سیاسی شیعه فرهنگی است امامت محور و در نتیجه، مخالف الگوهای فرهنگی استبدادی و استعماری. در فرهنگ سیاسی شیعه، قدرت توسط عوامل و عناصر نظارت درونی و بیرونی کنترل میشود. در مقاله حاضر، بر این امر استدلال شده است که حضور فرهنگ سیاسی سلطنتی، که میراث ایران پیش از اسلام است، و نیز ورود فرهنگ اومانیستی غرب به ایران معاصر، که خاصیتی سکولار دارد، از عوامل اساسی چالش با آموزههای فرهنگ سیاسی شیعه از جمله قانونمداری و کنترل قدرت در ایران معاصر، بخصوص عصر پهلوی، بوده است

عصمت کیخا
فرهنگ سیاسی شیعه فرهنگی است امامت محور و در نتیجه، مخالف الگوهای فرهنگی استبدادی و استعماری. در فرهنگ سیاسی شیعه، قدرت توسط عوامل و عناصر نظارت درونی و بیرونی کنترل میشود. در مقاله حاضر، بر این امر استدلال شده است که حضور فرهنگ
سیاسی سلطنتی، که میراث ایران پیش از اسلام است، و نیز ورود فرهنگ اومانیستی غرب به ایران معاصر، که خاصیتی سکولار دارد، از عوامل اساسی چالش با آموزههای فرهنگ سیاسی شیعه از جمله قانونمداری و کنترل قدرت در ایران معاصر، بخصوص عصر پهلوی، بوده است. بر این اساس، انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن محصول فرهنگ سیاسی شیعه و سرآغاز عصر نهادینه شدن قانون و نظم عادلانه در ایران بود که بر فرهنگ سیاسی استبدادی و استعماری خط بطلان کشید و همچنان در تلاش است تا آموزههای سیاسی شیعه تمامیت آن را تحقق بخشد.
فرهنگ سیاسی شیعه فرهنگی است امامت محور و در نتیجه، مخالف الگوهای فرهنگی استبدادی و استعماری. در فرهنگ سیاسی شیعه، قدرت توسط عوامل و عناصر نظارت درونی و بیرونی کنترل میشود. در مقاله حاضر، بر این امر استدلال شده است که حضور فرهنگ

عناصر فرهنگ سیاسی ایران
فرهنگ سیاسی از منظرهای گوناگون تعریف شده است. به نظر میرسد از منظری که برای بحث حاضر مفید باشد، میتوانیم بگوییم: فرهنگ سیاسی یک جامعه عبارت است از: مجموعه باورها، گرایشها، بینشها، ارزشها، معیارها و عقایدی که در طول زمان شکل گرفته و تحت تأثیر وقایع و تجربیات تاریخی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و در قالب آنها، نهادها، رفتارها، ساختارها و کنشهای سیاسی برای نیل به هدفهای جامعه شکل میگیرند. (۱)
کارکرد فرهنگ سیاسی را در دو مقوله باید بررسی کرد: اول اینکه فرهنگ سیاسی، مشروعیت دهنده نظام سیاسی، حاکمان، قوانین، فرایند تصمیم گیری و سیاست گذاری میباشد؛ و دوم اینکه در مشارکت مردم تأثیرگذار است. از این روست که گفته میشود: باورهای سیاسی جامعه تعیّن بخش نظام سیاسیاند، و یا گفته میشود: نظام سیاسی مانند درختی ریشه در آداب و سنن و رسوم و هنجارهای جامعه دارد. این باورها هستند که کنشهای اجتماعی و سیاسی خاصی را شکل میدهند و تعامل این کنشهای نشأت گرفته از باورها و پندارها، موجب بروز نقشهای اجتماعی برای انسان میشود و این نقشها در طول زمان استمرار یافته و به خلق الگوهای جمعی و مستمر انجامیده، در نهایت، نهادهای اجتماعی از آنها متولّد میشوند. (۲)
بیشتر جامعهشناسان و علمای علم سیاست معتقدند: رفتار سیاسی شهروندان و نخبگان و دولت مردان عمدتا دارای خاستگاه فرهنگی است (۳) و عامل فرهنگ زمینه ساز دگرگونی سیاسی و سایر بخشهای جامعه است. از این رو، دست یابی به قدرت سیاسی ممکن نیست، مگر با در اختیار گرفتن قدرت فرهنگی. (۴) بنابراین، برای شناخت ساختار سیاسی جامعه و چالشهای موجود در آن، باید به شناخت فرهنگ سیاسی آن جامعه پرداخت؛ چرا که فرهنگ سیاسی دربردارنده باورها، بینشها، ارزشها، معیارها و عقایدی است که تحت تأثیر آنها رفتارها و ساختارهای سیاسی شکل میگیرند. بنابراین، میتوان با شناخت فرهنگ سیاسی جامعهای مثل ایران، مسائل و پدیدههایی را که مانع نهادینه شدن قانون و تعامل مناسب قدرت و قانون در ایران بودهاند، شناخت.
فرهنگ سیاسی هر جامعه محصول تاریخ گذشته آنجامعه است. برای شناخت عناصر شکل دهنده فرهنگ سیاسی ایران در دوره معاصر، باید به شناخت ویژگیهای فرهنگی ایران در سه دوره زمانی پرداخت:
۱. دوره قبل از ظهور اسلام؛
۲. دوره پس از رواج اسلام در ایران؛
۳. دوره جدید و رواج اندیشههای غربی در ایران.
بنابراین، فرهنگ سیاسی امروز ایران وامدار سه فرهنگ ملّی ایرانی، اسلامی و غربی است.
در فرهنگ ملّی ایرانی، اندیشه ایران شهری در کانون آن قرار داشت و «شخص شاه» خدای بر روی زمین و سبب ساز وحدت در عین کثرت اقوام بود. (۵) در ایران باستان، شاهد ظهور قدرت فراگیر هستیم که شاه تجسّم آن بود. (۶) بنابراین، خدا، شاه و سرزمین دارای قدرت برتر بودند و پادشاه در اندیشه سیاسی ایران شهری بیش از آنکه سامان بخش باشد، عین «سامان» بود. البته در اندیشه ایران شهری، از همان آغاز، «سامان» با «سامان بخش» یکی شمرده میشد و این عدم تمایز راه خودکامگیِ شاهان در دورههای بعدی، بخصوص دورههای اسلامی را هموار کرد و مانع از ایجاد «دولت» گردید. (۷)
از دیگر عناصر فرهنگ ایران باستان، قوام هویّت ایرانی بود؛ چرا که در قلمرو سیاسی ایران باستان، فرهنگ اساس سیاست بود و نه عکس آن، و پیوستگیهای درون قومی و میان قومی بر شالوده فرهنگ استوار بودند و اندیشه ایران شهری بر پایه تنوّع فرهنگهای همه اقوام این سرزمین تکوین یافته بود. از این رو، این اندیشه موجب قوام هویّت ایرانی شد. (۸)
دومین الگوی فرهنگی، که شکل دهنده بخشی از فرهنگ سیاسی امروز ایرانیان میباشد، فرهنگ اسلامی، به ویژه اسلام شیعی، است. پس از ورود اسلام به ایران، آداب و رسوم، هنر، معماری، خانواده، تعلیم و تربیت، تفریح و سرگرمی، عزاداری، کتاب و مدرسه و... ماهیت اسلامی به خود گرفتند، هرچند در دوره اسلامی بین نظام حقوق شرعی، که تنها نظام حقوقی مشروع در جامعه اسلامی است، و حقوق سلطنت تعارض ایجاد شد. علت وقوع چنین تعارضی این بود که در قلمرو نظر، جامعه اسلامی میبایست به وسیله قانون شرع اداره میشد، اما در عمل، جامعهای در بیرون نظام سلطنت و در استقلال از آن ایجاد نگردید. این امر موجب شد بین ملت و حکومت شکاف ایجاد شود. بدین روی، در تاریخ ایران، شاهد عدم تثبیت نهادهای سیاسی هستیم و هر نهادی در نطفه خفه میگردید و به مرور، شکاف بین حکومت و ملت بیشتر میشد. چنین امری موجب گردید تا صورت دولت از ماده «ملت» و «مصالح ملّی» ایرانیان تهی باشد. (۹)
به طور کلی، میتوان شاخصههای فرهنگ سیاسی شیعه را به عنوان بخش فراگیر فرهنگ سیاسی ایران، در خدامحوری، عدالت خواهی، شایسته سالاری، مسئولیت فردی و اجتماعی، تقواگرایی، پاس داری از کرامت انسان، ظلم ستیزی، خلافت الهی، امر به معروف و نهی از منکر، شورا و مشورت، نفس سلطه، امامت و ولایت فقیه، و اجتهاد و مرجعیت یافت، (۱۰) به گونهای که فرهنگ شهادت، که یکی از عناصر بارز و مهم فرهنگ سیاسی ایران است، برگرفته از فرهنگ اسلامی شیعی میباشد.
با توجه به آنچه ذکر شد، آشکار میشود که شاخصههایی همچون امامت، ولایت فقیه، ظلم ستیزی و عدالت در اندیشه اسلام شیعی باید در رأس جامعه، در زمان غیبت امام معصوم قرار داشته باشند. طبق الگوی امامت در نظر متکلّمان شیعه، الگوی پادشاهی فاقد مشروعیت است، اما با توجه به شرایط زمانی، علمای شیعه عمل به قدر مقدور را مدنظر قرار دادند. به طور کلی، در اندیشه علمای شیعی، بین قدرت و تکلیف معادلهای وجود دارد که یکی از شرایط تکلیف، قدرت است. علمای اصولی و مجتهدان برجسته در هر فرصتی که برایشان ایجاد میشد، دست به اقدامات حکومتی میزدند؛ در دوره قاجار، میتوان به فعالیت میرزا مسیح مجتهد در تهران در مسئله گریبایدوف، سیدمحمّدباقر شفتی در اصفهان، کنی در تهران، میرزای شیرازی در جریان تنباکو و در نهایت، فعالیت علما در نهضت مشروطه اشاره کرد. (۱۱)
به هر تقدیر، در فرهنگ شیعی، حکومت سلطنتی مشروعیتی ندارد و اگر ظهور یافت، به علت عدم توانایی علما برای تشکیل حکومت اسلامی بوده است؛ چیزی که با فراهم شدن مقدّمات آن در دوره جدید، با تأسیس نظام جمهوری اسلامی و از طریق انقلاب تحقق پیدا کرد.
سومین الگوی فرهنگی ایرانیان، فرهنگ غربی است که فرهنگ سیاسی نخبگان را در عصر قاجار و پهلوی تشکیل میداد و در واقع، از طریق خودآگاهی نسبی گروهی از ایرانیان از اواسط دوره ناصری، که ارتباط بعضی خواص با فرهنگ و آداب حکومتی غرب افزایش یافت، موجب گردید اندیشههایی همانند «قانون خواهی»، «آزادی طلبی»، «حکومت قانون» و «تقلید از غرب» به تدریج وارد فرهنگ سیاسی ایرانیان شود و به تدریج، تحرّکهای سیاسی و فرهنگی با اقدامات کسانی همچون آقاخان کرمانی، فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکم خان ناظم الدوله، طالبوف و اقدامات سیاست مدارانی همچون امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار راه را برای تحوّل فرهنگ سیاسی ایران هموار کرد و روشن فکرانی همچون تقیزاده، مشیرالدوله و دیگران فکر دموکراسی و مشروطه خواهی را اشاعه دادند. (۱۲) بنابراین، فرهنگ سیاسی ایران دارای سه لایه است: ۱. فرهنگ ایران باستان؛ ۲. فرهنگ اسلامی شیعی؛ ۳. فرهنگ غربی. (۱۳)
تأثیر فرهنگ سیاسی ایران بر قانون گرایی در ایران
پیش از آشنایی ایرانیان با دستاوردهای فرهنگ غرب؛ مانند قانون و آزادی، فرهنگ سیاسی ایران دربردارنده عناصر اسلامی و ملّی بود؛ عناصری مبتنی بر چهار نظریه داشت:
۱. نظریه شاهی ایرانی؛
۲. نظریه سیاسی شیعه؛
۳. شیوه خاص استبداد قاجار؛
۴. پدرسالاری قبیلهای. (۱۴)
بنابراین، فرهنگ سیاسی ایران فرهنگی سلطنتی مذهبی بود که بر اقتدار و اطاعت مطلق، پدرسالاری سیاسی، قداست دولت و رابطه مستمر آن با خدا و رابطه بین حکّام و علمای دین تأکید میکرد و ساختار قدرت نیز عمودی، یک جانبه، غیرمشارکتی و غیررقابتی بود. بنابراین، در جامعه، فضای ساختاری اطاعت پذیری، فرصت طلبی، اقتدارگرایی، انفعال سیاسی، اعتراض خاموش، ترس گسترده و بدبینی و بیاعتمادی سیاسی را ایجاد کرده بود. در این فرهنگ سیاسی، شاه یک فرد مقدّس و منشأ خیرات تعریف میشد و لطف و قهر او اساس سیاست بود و مراکز قدرت به صورت پراکنده و چندگانه بودند و شاه با ایجاد رقابت بین این مراکز، قدرت خود را حفظ میکرد. (۱۵)
ادامه دارد