اندیشه

طبیعت انسان در معاصی قابل‌تر است تا در طاعات

علامه محمدتقی جعفری می گوید: موسیقی مانند کسی است که دست یک تشنه جان به لب رسیده را گرفته و او را با شدید‌ترین تحریکات و احساسات به سوی سراب می‌برد یا به لب چشمه ساری می‌برد و با کمال قدرت او را از خم شدن به روی آب و آشامیدن آن جلوگیری می‌کند!
میثم سیاح- یکی از مباحثی که در موضوع موسیقی مورد توجه قرار گرفته این است که گفته میشود: «موسیقی شکل دارد ولی محتوا ندارد». هرچند این بحث به نتیجه نهایی نرسیده است.

البته اصطلاحی که وایتهد در این بحث به کار برده است، مناسبتر به نظر میرسد. وایتهد میگوید: «موسیقی از احساس مبهم، ادراکی متمایز به دست میدهد»، یعنی موسیقی کاری که میتواند انجام بدهد، عبارت است از منعکس ساختن نغمه، احساسات معینی از واقعیت تجسم یافتهای که به هیچ وجه عینیت همزمان با نواختن موسیقی ندارد.

علامه محمدتقی جعفری در این خصوص معتقد است اگر موسیقی پدیدهای بود که کارش فقط برانگیختن احساسات متمایز و معین در مغز و روان آدمی بود و حالات نشان دادن محتوا و معنای عینی نداشت، مانند بوی عطر گل که فقط شامه انسان را مینوازد و واقعیت عینی دیگری را در ماورای خود نشان نمیدهد، هیچ ضرر مغزی و روانی نداشت. ولی موسیقی مانند کسی است که دست یک تشنه جان به لب رسیده را گرفته و او را با شدیدترین تحریکات و احساسات به سوی سراب میبرد یا به لب چشمه ساری میبرد و با کمال قدرت او را از خم شدن به روی آب و آشامیدن آن جلوگیری میکند! آیا این اشتیاق شدید به محتوا که دائما با شکست مواجه میشود، مغز و روان انسانها را در برابر واقعیات نمیساید؟ آیا با این تحلیلی که درباره موسیقی وجود دارد، واقعیتها رنگ خود را برای انسانها نمیبازنند؟

ممکن است گفته شود: «همه شنوندگان موسیقی یقین دارند که در موسیقی محتوا و واقعیت عینی در کار نیست، لذا آنان به هیچ وجه توقع رسیدن به محتوا و واقعیت عینی را ندارند تا به جهت عدم وصول به آن واقعیت عینی احساس شکست نموده و در نتیجه مغز و روان آنان در برابر واقعیتهای عینی حالت ساییدگی داشته باشد.»

پاسخ این اعتراض روشن است؛ زیرا اگر موسیقی تحریکی برای دریافت واقعیت عینی در ذهن ننماید یا به قول وایتهد اگر موسیقی ادراک متمایزی در ذهن آدمی به وجود نیاورد، به هیچ وجه نمیتواند تأثیری در تحریک احساسات و عواطف داشته باشد. بلکه میتوان گفت:‌‌ همان یقین که شنوندگان موسیقی به عدم وصول به واقعیت عینی محتوای موسیقی دارند و با این وجود، تحت تأثیر آن واقعیت معدوم قرار میگیرد، خود نوعی اختلال در حس واقع یابی مغز ایجاد میکند که جدی بودن و عظمت و ارزش واقعیات را کم رنگ میسازد.

موسیقی شایستگی ذاتی دارد یا خیر؟

یکی دیگر از مطالبی که هواداران موسیقی بیان میکنند این است که در همه زمانها و در طول تاریخ بشر بین همگان فراگیر بوده و به قول ادباء «بیهوده سخن بدین درازی نبود!»

علامه جعفری پاسخ موجز و جالبی به این استدلال میکنند و آن را به قدری روشن میدانند که نیازی به شرح ندارد. علامه برای نفی ضرورت و شایستگی ذاتی موسیقی به دو نکته اشاره میکنند:

۱- با نظر به کثرت نفوسی که بیجهت تکیه بر عقاید یا اشتیاق شدید به زندگی آگاهانه و با اختیار «من» (یا شخصیت) در همه لحظات عمر، تمایلی به شنیدن موسیقی از خود نشان ندادهاند بسیار فراوان است، لذا نمیتوان عمومیت تمایل و اشتیاق به شنیدن موسیقی را به عنوان یک پدیده ضروری یا شایسته ذاتی برای همه افراد بشر اثبات نمود.

۲- اگر ما بخواهیم حق بودن یک جریان را از راه تمایل و مقاومت و حرکت مستمر بشر اثبات کنیم، نخست باید پدیده ویرانگر «خودخواهی» را به عنوان ضروریترین و روشنترین حق بپذیریم؛ زیرا این پدیده منحوس و این فعالیت ویرانگر و این بیماری خوشایند، از آغاز تاریخ تاکنون و در همه جوامع جز افراد اندک و استثنایی که توانستهاند خودخواهی وقیح را به صیانت تکاملی ذات تبدیل کنند شیوع داشته و قطعا فراگیرتر از موسیقی میان همه مردم بوده است و بدیهی است که فراگیری و عمومیت چنین صفت زشت و شرم آوری نمیتوان دلیل حق بودن آن باشد!

همچنین اکثریت قریب به اتفاق مردم، زندگی خود را بر مبنای تخیل و احساسات زودگذر و برکنار از آگاهیها و اختیار (حرکت با نظارت و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار در مسیر کمال) استوار ساخته و عمر خود را سپری مینمایند. بدیهی است که هیچ علم و حکمت و اخلاق و دین الهی، این مبنای ضد عقل سلیم و فطرت و وجدان پاک را تجوید نمیکند مستملی بخاری میگوید:

«لکن سخن در آن است که در اصل همه طبعها قابل سماع (قبول کننده سماع) است و نه هر چه طبیعت آن را قابل باشد، در شریعت روا باشد که طبیعت در معاصی قابلتر (قبول کنندهتر) از آن است که در اطاعتها.»

اگر انسانها واقعیاتی را که موسیقیها برای تجسیم و تخیل آنها در درون آنان نقش مهمی بازی میکند به دست بیاورند، آیا باز نیازی به موسیقی خواهند داشت؟

تصور کنید عاشقی یک دستگاه آهنگ بسیار زیبا برای تجسیم و تخیل وصال به معشوق را میشنود و لذت و دیگر هیجانات روانی مربوط به وصال را در مییابد. آیا پس از وصول عاشق به معشوق خود، باز آن لذت و هیجان و وجد را در مییابد؟ باز فرض کنیم که یک دستگاه آهنگ موسیقی برای به دست آوردن آزادی، تنظیم شد و در این راه با کمال هنری برای مردم آزادی خواه نواخته میشود. حال فرض کنیم آن مردم به آزادی مطلوب خود رسیدند. آیا باز‌‌ همان آهنگ برای آن مردم آزادی خواه موجب وجد و هیجان میگردد؟ پاسخهای منفی اینگونه سوالات، صاحبنظران متفکر جوامع بشری را به کوشش و تلاش هر چه بیشتر در راه برقرار ساختن ارتباطات مردم با خود واقعیات و برطرف کردن ضرورتهای توسل به وسایل تخیلات و تجسیمات بیمحتوا یا انواع وسایل تخدیر وادار میکند.

تأثیر موقت موسیقی بر سلامت

نکته دیگری که در کشورهای غربی مورد استدلال قرار میگیرد این است:

«در سالهای اخیر در آمریکا، از موسیقی به عنوان داروی پیشگیری و تقویت کننده سلامت و شخصیت استفاده میشود و به نظر میرسد که موسیقی باعث تجدید حیات میگردد.»

علامه در پاسخ به این نکته نیز به دو مورد اشاره مینمایند:

۱- بدیهی است که فعالیتهای تلقینی و امثال آنها هم میتوانند در برگرداندن نظم و صحت برخی اختلالات روانی موثر واقع شوند. بنابراین به مجرد مشاهده بعضی از تأثیرات موسیقی در وضع روانی انسانها، آن هم موقت یا به طور ابهام انگیز (حتی در دیگر جانداران) نمیتوان به ضرورت و اصالت موسیقی در حیات بشر معتقد شد، زیرا آهنگهای موسیقی هم مانند تلقینات، از خود روان انسانها استمداد میکند نه اینکه خود موسیقی مداوای خاص یا تنظیم قانون در وجود آدمی به وجود میآورد.

۲- اگر واقعاً موسیقی میتوانست به عنوان وسیله اصلاح اخلاق و تعدیل شخصیتها و جلوگیری از اختلالات روانی مورد بهره برداری قرار بگیرد، قطعاً ما امروز شاهد این همه فساد اخلاقی و سقوط هویت و شخصیت آدمیان تا سر حد چیزهای جامد و دندانههای ناآگاه ماشین نبودیم. مگر نه این است که قرن ما را «قرن از خود بیگانگی» نامیدهاند، در صورتی که برای بر طرف ساختن این بدبختیها و تبهکاریها استفاده از موسیقی از همه وسایل آسانتر و کم خرجتر و دسترستر برای همه جوامع میباشند.

برگرفته از کتاب «موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی» اثر علامه محمدتقی جعفری

https://shoma-weekly.ir/jBWvgd