نگاه

شیرینی دیدار

باران شامگاه عید چه ترنم زیبایی داشت. دانه های سردش که بر گونه هایم پایین می غلطید، و خنکای مهر تو را در میان گرمای عشق من شیرین می کرد؛ اوج رحمتت را یافتم که برکت را در همان روز چشمهای بارانی ما نازل کردی. بار خدایا مرا چنان خاشع گردان که انگار کنم که تو را می بینم تا این حال خوش در طول سال تداوم یابد. اللهم اجعلنی اخشاک کأنی أراک.

سلما محمدی- دستهای خالیم را که بعد از یک ماه رحمت تو بالا گرفتم، خودم هم شرمنده بودم. زمزمه از عمق جانم بود که «ای خدای شایسته بخشش و قدرت و سلطنت و ای شایسته عفو و رحمت و آمرزش ... بهترین هایی را که بهترین بندگانت از تو خواستند بر من فرو فرست.» دیدم این دعا برای من که فرق راه از چاه نمی دانم شایستهتر است.

بارها دست خالی خود را دوباره بالا آوردم، با آهنگ دلنشین جماعتی که با من سرود بندگی می خواندند و بغضشان با من می شکست. اما تردید داشتم که آیا پذیرفته شده ام؟ من که حتی در سفره میهمانیت رسم ادب نگاه نداشتم؟

باران شامگاه عید چه ترنم زیبایی داشت. دانه های سردش که بر گونه هایم پایین می غلطید، و خنکای مهر تو را در میان گرمای عشق من شیرین می کرد؛ اوج رحمتت را یافتم که برکت را در همان روز چشمهای بارانی ما نازل کردی. بار خدایا مرا چنان خاشع گردان که انگار کنم که تو را می بینم تا این حال خوش در طول سال تداوم یابد. اللهم اجعلنی اخشاک کأنی أراک.

https://shoma-weekly.ir/rm764g