امام علیه السلام مقام حکمرانى را هرگز بعنوان یک مزیت تلقى نمىکرد، بلکه آن را مسؤولیتى بزرگ مىدانست.
مریم رضایی- اگر پرسیده شود چرا مأمون علیرغم میل باطنی امام رضا علیهالسلام ، آن حضرت را از مدینه به طوس آورد تا خلافت و یا ولایتعهدی را به ایشان واگذار کند؟ می توان ادله فراوان از میان کتب تاریخی برای آن یافت. دلایلی همچون احساس ایمنی از خطری که او از سوی شخصیت امام رضا(ع) احساس میکرد، دور کردن مردم از امام و کنترل ایشان، کاستن خشم مردم از بنی العباس و خاموش کردن شعله شورشهای پی در پی علویان، قانونی نشان دادن اقدامات خود را در مدت ولایتعهدی، نابود ساختن علویان از طریق نابودی بزرگترین شخصیت ایشان، بهره گیری از دانش امام در جهت مقابله با دشمنان خارجی و ...
اما سوالی که در پی آن مطرح می گردد آن است که چرا امام رضا علیه السلام، ولایتعهدى مأمون را پذیرفت؟
این سؤالى است که مقاله در پى پاسخگویى به آن به سه محور مهم مىپردازد:
1- امام رضا(ع) در قبول ولایتعهدى ناچار شد، زیرا در صورت امتناع نه تنها خود امام بلکه علویان نیز در مخاطره قرار مىگرفتند. امام براى اینکه به بىرغبتى خود به ولایتعهدى و اجبارى بودن آن صحه بگذارد به موضعگیرىهایى پرداخت: هرگز در مدینه پیشنهاد آنان را نپذیرفت، با اینکه با خانواده دعوت شده بود، خود به تنهایى عازم خراسان شد، در مسیر، با خواندن حدیث سلسله الذهب به مشکل اساسى مردم که توحید و ولایت است اهمیت داد و اتصال به مبدأ اعلى را شرط رهبرى امت دانست، همواره بر این نکته تأکید مىنمود که مأمون مرا به اجبار به ولایتعهدى برگزیده است، امام وانمود مىکرد که مأمون حق را به اهل آن واگذار کرده است و کار مهمى نکرده و حتى مأمون به حقانیت و اولویت اهل بیت اعتراف مىکند که مفاد دست خط امام بر سند ولایتعهدى که مىفرماید اگر زنده باشم و حکومت در دستم قرار گیرد به مقتضاى اطاعت خداوند عمل مىکنم. امام بارها این اجبار را به صورت عملی نیز به نمایش گذاشتند که از جمله موارد مشهور آن برگزاری نماز عید فطر است. کم کم دربارهاى خلفا مانند دربارهاى ساسانى ایران و قیاصره روم شده بود، دربارهاى خیلى مجلل، لباس خلیفه و سران سپاه داراى انواع نشانههاى طلا و نقره بود. خلیفه وقتى مىخواست به نماز عید بیاید، با جلال و شکوه خاص و با هیمنه سلطنتى مىآمد. خودش بر اسبى که گردنبند طلا یا نقره داشت؛ سوار مىشد و شمشیرى زرین به دست مىگرفت، سپاه نیز از پشت سرش مىآمد، درست مثل این که مىخواهند رژه نظامى بروند. بعد مىرفتند به مصلى، دو رکعت نماز مىخواندند و برمىگشتند. در پی اجبار مامون به امام برای اقامه نماز عید، حضرت فرمود : من حاضرم نماز را بخوانم اما با روش جدم و پدرم، نه با روش جد و پدر تو. نماز امام با سنت رسول اکرم شرایطی را پدید آورد که مامون نتوانست تحمل نماید و امام را بازگرداند و بدین شکل بار دیگر امام جبر خویش در جایگاه ولایتعهدی را آشکار کرد.2- نیاز امت اسلامى به وجود امام و علماى شیعه وجه دیگرى براى قبول این منصب بود. این شرایط امکان تصحیح برخی خطاهایی که حکومت در امور مسلمین روا می داشت؛ آنچنان که امیرالمومنین علی علیه السلام نیز با غاصبان حکومت که بر خلاف تصریح چندباره رسول الله غصب حکومت کرده بودند، در موضع مشورت قرار می گرفت تا صدای اذان از مساجد همچنان پخش گردد و مردم به جاهلیت بازنگردند. در این مقطع نیز با پذیرش ولایتعهدی، علویان در حکومت سهم پیدا شد و زمینه حضور اهل بیت در صحنه سیاست فراهم گردید، در زمان حیات امام رضا (ع) یاران خاص آن امام بزرگوار 36 تن بودند که هر کدام از این یاران خاص به نوعی خاص امام رضا (علیه السلام) را یاری می کردند و به عنوان نمونه یکی از یاران باوفای ایشان در دربار حکومت مامون به عنوان وزیر و کسی که مورد اعتماد مامون بود، حضور داشت و راجع به مسائل حکومتی و مسائلی که در دربار پیش آمد از امام رضا (علیه السلام) کسب تکلیف می کرد و آنچه را که امام به او می گفتند عمل می کرد. چند تن از یاران امام رضا (علیه السلام) در بحث ها و گفتگوهای علمی که دانشمندان درباری از طرف دربار ماموریت می یافتند شرکت میکردند و پاسخ آن دانشمندان را به نحو بسیار خوب و با استدلال کامل پاسخ می گفتند. اینچنین سبب تقویت اصل اسلام و پیشگیری از انحراف در آن شدند. علاوه بر آنکه ائمه هیچگاه در مسأله رهبرى امت تقیه نکردند. افشاگرى امام رضا(ع) علیه مأمون مؤید همین مطلب است. 3- انحراف فرمانروایان، وجود علماى فرومایه و معتقدین به جبر که تحریم قیام و انقلاب علیه ستمگران را از عقاید دینى مىشمردند. گروهى خود فروخته که فرمانروایان آنچنانى، «علما»یشان مىخواندند، براى مساعدت ایشان مفاهیم و تعالیم اسلامى را به بازى مىگرفتند تا بتوانند دین را طبق دلخواه حکمرانان استخدام کنند و خود نیز به پاس این خدمتگذارى به نعمت و ثروتى برسند. این مزدوران حتى عقیده جبر را جزو عقاید اسلامى قرار دادند، عقیده فاسدى که بىمایگى آن بر همگان روشن است. این عقیده براى آن رواج داده شد که حکمرانان بتوانند آسانتر به استثمار مردم بپردازند و هر کارى که مىکنند قضا و قدر الهى معرفى شود تا کسى به خود جرأت انکار آن را ندهد. در زمان امام (ع) از رواج این عقیده فاسد یک قرن و نیم مىگذشت، یعنى از آغاز خلافت معاویه تا زمان مأمون. در مجلس بیعت، امام به جاى ایراد سخنرانى طولانى، عبارات کوتاه زیر را بر زبان جارى ساختند: «ما بخاطر رسول خدا بر شما حقى داریم و شما نیز بخاطر او بر ما حقى دارید، یعنى هرگاه شما حق ما را پاییدید، بر ما نیز واجب مىشود که حق شما را منظور بداریم.» در این عبارت به آشکارا موضوع نفی جبر و ضرورت تغییر قوم به دست خویش به صورت آشکار هویدا است.این جملات میان اهل تاریخ و سیره نویسان معروف است و غیر از آن نیز چیزى از امام در آن مجلس نقل نکردهاند. امام حتى از اینکه کوچکترین سپاسگزارى از مأمون کند خوددارى کرد و این خود موضع سرسختانه و قاطعى بود که مىخواست ماهیت بیعت را در ذهن مردم خوب جاى دهد و در ضمن موقعیت خویش را نسبت به زمامدارى در همان مجلس حساس بفهماند.
امام با این فداکاری سبب شدند مردم اهلبیت را در صحنه سیاست حاضر بیابند و آنان را به دست فراموشى نسپارند، و نیز گمان نکنند که آنان همانگونه که شایع شده بود، فقط علما و فقهایى هستند که در عمل هرگز به کار ملت نمىآیند. شاید امام خود نیز به این نکته اشاره مىکرد هنگامى که «ابن عرفه» از وى پرسید: «اى فرزند رسول خدا، به چه انگیزهاى وارد ماجراى ولیعهدى شدى؟» امام پاسخ داد: «به همان انگیزهاى که جدم على(ع)، را وادار به ورود در شورا نمود.»
گذشته از همه اینها، امام در ایام ولیعهدى خویش چهره واقعى مأمون را به همه شناساند و با افشا ساختن نیت و هدفهاى وى در کارهایى که انجام مىداد، هرگونه شبهه و تردیدى را از نظر مردم برداشت.
آنچه به صورت مختصر بیان شد و نیاز به تفحص بیشتر دارد نشان می دهد که امام علیه السلام مقام حکمرانى را هرگز بعنوان یک مزیت تلقى نمىکرد، بلکه آن را مسؤولیتى بزرگ مىدانست. برنامه امام رضا علیه السلام براى خنثى کردن نقشهها و توطئههاى مأمون، آنچنان بود که مأمون دیگر قادر نبود نقشى را که مىخواست از اوضاع جارى درذهن مردم، متصور سازد وعاقبت مأمون به قصد نابودى امام برخاست، تا مگر به این وسیله خود را از چنگال ناملایماتى که پیوسته برایش پیش مىآمد، برهاند. اینچنین امام با شهادت خویش آخرین حربه خویش در افشای ماهیت پلید عباسیان را نیز به کار گرفت و شیعیانی که هنوز در غفلت بودند را هوشیار کرد.جهت درک بیشتر علل پذیرش ولایتعهدی پیشنهاد می گردد کتاب گرانقدر «زندگانى سیاسى هشتمین امام» به قلم آیت الله سید جعفر مرتضى عاملى را مورد مطالعه قرار دهید.
اما سوالی که در پی آن مطرح می گردد آن است که چرا امام رضا علیه السلام، ولایتعهدى مأمون را پذیرفت؟
این سؤالى است که مقاله در پى پاسخگویى به آن به سه محور مهم مىپردازد:
1- امام رضا(ع) در قبول ولایتعهدى ناچار شد، زیرا در صورت امتناع نه تنها خود امام بلکه علویان نیز در مخاطره قرار مىگرفتند. امام براى اینکه به بىرغبتى خود به ولایتعهدى و اجبارى بودن آن صحه بگذارد به موضعگیرىهایى پرداخت: هرگز در مدینه پیشنهاد آنان را نپذیرفت، با اینکه با خانواده دعوت شده بود، خود به تنهایى عازم خراسان شد، در مسیر، با خواندن حدیث سلسله الذهب به مشکل اساسى مردم که توحید و ولایت است اهمیت داد و اتصال به مبدأ اعلى را شرط رهبرى امت دانست، همواره بر این نکته تأکید مىنمود که مأمون مرا به اجبار به ولایتعهدى برگزیده است، امام وانمود مىکرد که مأمون حق را به اهل آن واگذار کرده است و کار مهمى نکرده و حتى مأمون به حقانیت و اولویت اهل بیت اعتراف مىکند که مفاد دست خط امام بر سند ولایتعهدى که مىفرماید اگر زنده باشم و حکومت در دستم قرار گیرد به مقتضاى اطاعت خداوند عمل مىکنم. امام بارها این اجبار را به صورت عملی نیز به نمایش گذاشتند که از جمله موارد مشهور آن برگزاری نماز عید فطر است. کم کم دربارهاى خلفا مانند دربارهاى ساسانى ایران و قیاصره روم شده بود، دربارهاى خیلى مجلل، لباس خلیفه و سران سپاه داراى انواع نشانههاى طلا و نقره بود. خلیفه وقتى مىخواست به نماز عید بیاید، با جلال و شکوه خاص و با هیمنه سلطنتى مىآمد. خودش بر اسبى که گردنبند طلا یا نقره داشت؛ سوار مىشد و شمشیرى زرین به دست مىگرفت، سپاه نیز از پشت سرش مىآمد، درست مثل این که مىخواهند رژه نظامى بروند. بعد مىرفتند به مصلى، دو رکعت نماز مىخواندند و برمىگشتند. در پی اجبار مامون به امام برای اقامه نماز عید، حضرت فرمود : من حاضرم نماز را بخوانم اما با روش جدم و پدرم، نه با روش جد و پدر تو. نماز امام با سنت رسول اکرم شرایطی را پدید آورد که مامون نتوانست تحمل نماید و امام را بازگرداند و بدین شکل بار دیگر امام جبر خویش در جایگاه ولایتعهدی را آشکار کرد.2- نیاز امت اسلامى به وجود امام و علماى شیعه وجه دیگرى براى قبول این منصب بود. این شرایط امکان تصحیح برخی خطاهایی که حکومت در امور مسلمین روا می داشت؛ آنچنان که امیرالمومنین علی علیه السلام نیز با غاصبان حکومت که بر خلاف تصریح چندباره رسول الله غصب حکومت کرده بودند، در موضع مشورت قرار می گرفت تا صدای اذان از مساجد همچنان پخش گردد و مردم به جاهلیت بازنگردند. در این مقطع نیز با پذیرش ولایتعهدی، علویان در حکومت سهم پیدا شد و زمینه حضور اهل بیت در صحنه سیاست فراهم گردید، در زمان حیات امام رضا (ع) یاران خاص آن امام بزرگوار 36 تن بودند که هر کدام از این یاران خاص به نوعی خاص امام رضا (علیه السلام) را یاری می کردند و به عنوان نمونه یکی از یاران باوفای ایشان در دربار حکومت مامون به عنوان وزیر و کسی که مورد اعتماد مامون بود، حضور داشت و راجع به مسائل حکومتی و مسائلی که در دربار پیش آمد از امام رضا (علیه السلام) کسب تکلیف می کرد و آنچه را که امام به او می گفتند عمل می کرد. چند تن از یاران امام رضا (علیه السلام) در بحث ها و گفتگوهای علمی که دانشمندان درباری از طرف دربار ماموریت می یافتند شرکت میکردند و پاسخ آن دانشمندان را به نحو بسیار خوب و با استدلال کامل پاسخ می گفتند. اینچنین سبب تقویت اصل اسلام و پیشگیری از انحراف در آن شدند. علاوه بر آنکه ائمه هیچگاه در مسأله رهبرى امت تقیه نکردند. افشاگرى امام رضا(ع) علیه مأمون مؤید همین مطلب است. 3- انحراف فرمانروایان، وجود علماى فرومایه و معتقدین به جبر که تحریم قیام و انقلاب علیه ستمگران را از عقاید دینى مىشمردند. گروهى خود فروخته که فرمانروایان آنچنانى، «علما»یشان مىخواندند، براى مساعدت ایشان مفاهیم و تعالیم اسلامى را به بازى مىگرفتند تا بتوانند دین را طبق دلخواه حکمرانان استخدام کنند و خود نیز به پاس این خدمتگذارى به نعمت و ثروتى برسند. این مزدوران حتى عقیده جبر را جزو عقاید اسلامى قرار دادند، عقیده فاسدى که بىمایگى آن بر همگان روشن است. این عقیده براى آن رواج داده شد که حکمرانان بتوانند آسانتر به استثمار مردم بپردازند و هر کارى که مىکنند قضا و قدر الهى معرفى شود تا کسى به خود جرأت انکار آن را ندهد. در زمان امام (ع) از رواج این عقیده فاسد یک قرن و نیم مىگذشت، یعنى از آغاز خلافت معاویه تا زمان مأمون. در مجلس بیعت، امام به جاى ایراد سخنرانى طولانى، عبارات کوتاه زیر را بر زبان جارى ساختند: «ما بخاطر رسول خدا بر شما حقى داریم و شما نیز بخاطر او بر ما حقى دارید، یعنى هرگاه شما حق ما را پاییدید، بر ما نیز واجب مىشود که حق شما را منظور بداریم.» در این عبارت به آشکارا موضوع نفی جبر و ضرورت تغییر قوم به دست خویش به صورت آشکار هویدا است.این جملات میان اهل تاریخ و سیره نویسان معروف است و غیر از آن نیز چیزى از امام در آن مجلس نقل نکردهاند. امام حتى از اینکه کوچکترین سپاسگزارى از مأمون کند خوددارى کرد و این خود موضع سرسختانه و قاطعى بود که مىخواست ماهیت بیعت را در ذهن مردم خوب جاى دهد و در ضمن موقعیت خویش را نسبت به زمامدارى در همان مجلس حساس بفهماند.
امام با این فداکاری سبب شدند مردم اهلبیت را در صحنه سیاست حاضر بیابند و آنان را به دست فراموشى نسپارند، و نیز گمان نکنند که آنان همانگونه که شایع شده بود، فقط علما و فقهایى هستند که در عمل هرگز به کار ملت نمىآیند. شاید امام خود نیز به این نکته اشاره مىکرد هنگامى که «ابن عرفه» از وى پرسید: «اى فرزند رسول خدا، به چه انگیزهاى وارد ماجراى ولیعهدى شدى؟» امام پاسخ داد: «به همان انگیزهاى که جدم على(ع)، را وادار به ورود در شورا نمود.»
گذشته از همه اینها، امام در ایام ولیعهدى خویش چهره واقعى مأمون را به همه شناساند و با افشا ساختن نیت و هدفهاى وى در کارهایى که انجام مىداد، هرگونه شبهه و تردیدى را از نظر مردم برداشت.
آنچه به صورت مختصر بیان شد و نیاز به تفحص بیشتر دارد نشان می دهد که امام علیه السلام مقام حکمرانى را هرگز بعنوان یک مزیت تلقى نمىکرد، بلکه آن را مسؤولیتى بزرگ مىدانست. برنامه امام رضا علیه السلام براى خنثى کردن نقشهها و توطئههاى مأمون، آنچنان بود که مأمون دیگر قادر نبود نقشى را که مىخواست از اوضاع جارى درذهن مردم، متصور سازد وعاقبت مأمون به قصد نابودى امام برخاست، تا مگر به این وسیله خود را از چنگال ناملایماتى که پیوسته برایش پیش مىآمد، برهاند. اینچنین امام با شهادت خویش آخرین حربه خویش در افشای ماهیت پلید عباسیان را نیز به کار گرفت و شیعیانی که هنوز در غفلت بودند را هوشیار کرد.جهت درک بیشتر علل پذیرش ولایتعهدی پیشنهاد می گردد کتاب گرانقدر «زندگانى سیاسى هشتمین امام» به قلم آیت الله سید جعفر مرتضى عاملى را مورد مطالعه قرار دهید.