اندیشه

سیر تجدد و علم جدید در ایران

وقتی کانت در مقاله «منورالفکری چیست» آغاز دوره جدید را آغاز ظهور و امکان به کار بردن عقل جدید دانست، دانسته و ندانسته پیوستگی فهم و عمل را با زمان پیش آورد. از زمان کانت تا دهه‌های اخیر، عمده حوادث به آن زمان تعلق داشته و در مسیر پیشرفت روی داده است. در این تاریخ، علم و فرهنگ و سیاست در تناسب با یکدیگر بوده و به هم مدد رسانده‌اند، اما آنجا که علم و تجدد با اقتباس و اکتساب پدید آمده، برقراری تناسب کمتر مورد توجه بوده و در مواردی هم اصلاً نمی‌توانسته است مطرح باشد، زیرا این توجه از عهده عقلی غیر از عقل تجدد برنمی‌آید.
دکتر رضا داوری اردکانی- وقتی کانت در مقاله «منورالفکری چیست» آغاز دوره جدید را آغاز ظهور و امکان به کار بردن عقل جدید دانست، دانسته و ندانسته پیوستگی فهم و عمل را با زمان پیش آورد. از زمان کانت تا دهه‌های اخیر، عمده حوادث به آن زمان تعلق داشته و در مسیر پیشرفت روی داده است. در این تاریخ، علم و فرهنگ و سیاست در تناسب با یکدیگر بوده و به هم مدد رسانده‌اند، اما آنجا که علم و تجدد با اقتباس و اکتساب پدید آمده، برقراری تناسب کمتر مورد توجه بوده و در مواردی هم اصلاً نمی‌توانسته است مطرح باشد، زیرا این توجه از عهده عقلی غیر از عقل تجدد برنمی‌آید.

آنها که علم و تجدد را غالباً به حکم اضطرار و ضرورت از طریق سیاست اخذ کردند، همه شئون عالم تجدد را تابع تجدد سیاست و ایده‌آل‌های سیاسی می‌دانند و می‌پندارند که هرچه در غرب روی داده است با تصمیم‌های سیاسی بوده و فرهنگ، هنر و علم نیز در ذیل سیاست قرار داشته است. آنها تناسب، همکاری و همراهی سیاست، فرهنگ و علم را با غلبه سیاست و تبعیت علم و فرهنگ از آن اشتباه گرفته‌اند و حوادث و وقایع را به اراده‌ها و تصمیم‌های شخصی و گروهی نسبت داده‌اند. بی‌تردید گروه‌های نفوذ و قدرت، در غرب و در همه جا وجود دارد، اما اینها بانیان فرهنگ، سیاست و علم نیستند بلکه کارگزاران و کاربرانند یا درست بگویم، اینها مجری طرح‌هایی هستند که در شبکه‌ امکان‌های زمان و تاریخشان طراحی شده است. زمان تجدد، زمان امکان‌های به هم پیوسته خاص است. وجود آدمی هم با این زمان پیوند یافته و متحول شده و اوست که می‌تواند امکان‌های مزبور را محقق سازد. مردمی که این تحول را نیازموده‌اند، امکان‌ها را هم به‌خوبی درنمی‌یابند بلکه بیشتر، چیزهایی را که محقق شده است می‌بینند و آنها را می‌طلبند. اینها در زمان و تاریخ غربی به دشواری سهیم و شریک می‌شوند و معمولاً هم می‌کوشند خود را در زمان تقویم غربی قرار دهند. این زمان، زمانی نیست که تاریخ با آن قوام می‌یابد بلکه زمان حوادث تحقق‌یافته و زمان نجومی است.

من در سیر علم و تجدد کشورمان بیشتر ناپیوستگی دیده‌ام. این ناپیوستگی را به مخالفت این و آن و کارشکنی وابستگان به سنت نباید نسبت داد. نه این‌که بگویم این مخالفت‌ها و کارشکنی‌ها نبوده است، اما رکود دارالفنون و سیر قهقرایی آن و تنزل سطح آموزش در مدرسه سیاسی و نامرغوب‌تر شدن تدریجی محصولات صنعتی و رها شدن پیوسته دنباله کارها و طرح‌ها و اتخاذ تصمیم‌های غیرعملی و مقررات و قوانین بی‌اثر را به کارشکنی و مخالفت‌ها نباید نسبت داد. در غرب هم که از هماهنگی شئونش گفتیم، موانع، مخالفت‌ها و تعارض‌ها بوده و اکنون نیز شدت یافته است. در آنجا هم اکنون دیگر علم، سیاست و فرهنگ از سازواری نسبی اوایل تاریخ تجدد نصیب ندارد. مع‌هذا هنوز نمی‌توان از گسست شئون تجدد سخن گفت. درست است که سیاست دیگر از پشتوانه فرهنگی‌ـ‌تاریخی اوایل و اواسط تاریخ تجدد برخوردار نیست، اما وحدت تجدد کاملاً متزلزل نشده است و سخت غالب زمان هنوز از دهان نمایندگان و مظاهر تجدد بیرون می‌آید، اما در بیرون از محدوده اصلی جهان متجدد، روابط میان شئون ذکرشده چندان روشن نیست.

من خواسته‌ام این روابط را که شرط امکان جهان علم است بیابم و نتوانسته‌ام. نمی‌دانم آیا این شرایط وجود نداشته‌اند یا نظر من از یافتن و دیدن آنها قاصر بوده است...

تاریخ علم ما سیر از آموزش مقدمات علوم تا مراحل عالی است، اما در هر صورت تاکنون بیشتر تاریخ آموزش بوده است. شاید بعضی پژوهش‌های بالنسبه مهم هم داشته‌ایم، اما با یکی دو گل بهار نمی‌شود. اگر در بعضی حوزه‌های تکنولوژی با توجه خاص حکومت و با صرف هزینه بسیار پیشرفت‌هایی صورت گرفته است، پس می‌توان امیدوار بود که در همه حوزه‌ها چنین پیشرفت‌هایی داشته باشیم. منتهی وقتی همه نیرو در یک حوزه صرف می‌شود، در جاهایی دیگر دستمان خالی می‌ماند و اگر هم خالی نماند مقصود و غایتی نیست که همت ما صرف رسیدن به آن شود. اگر عزممان جزم می‌شد که آزادی و آسایش مردمان را هم حقی بدانیم که باید محقق شود، تعادلی در کار علم و فرهنگ پدید می‌آمد. اکنون بهتر است که از استثناها چشم بپوشیم و ببینیم در دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها چه پژوهش‌هایی و نه چه مقدار و چه تعداد پژوهش صورت می‌گیرد و سرنوشت آنها چه می‌شود. تاریخی که من به آن نظر داشته‌ام، تاریخ از کجا آغاز شدن و چگونه سیر کردن و به کجا رسیدن است. این تاریخ نمی‌تواند در نقل حوادث محدود بماند و مورخ چگونه می‌تواند در این نقل محدود بماند؟ ما چه حادثه یا حادثه‌هایی در تاریخ علم جدید داشته‌ایم که مورخ بتواند آن را گزارش کند و ناظران اهل نظر از مشاهده آن شاد شوند؟

گلبانگ ز شوق گل شاداب توان داشت

من نوحه‌سرای گل پژمرده خویشم

پی نوشت:

این متن بخشی از مقدمه کتاب «سیر تجدد و علم جدید در ایران» است که به تازگی از سوی انتشارات فردایی دیگر منتشر شده است. کتابی که در پی آن است که بگوید «تجدد با ما چه کرد و ما با تجدد چه کردیم؟»


https://shoma-weekly.ir/TyU3XM