اندیشه

سیره کاظمی پاسدار دانشگاه جعفری

دوره حیات امام موسی بن جعفر (ع) عصر سیاهی و تباهی بود. در این عصر که به عصر هارونی معروف است. همه تبهکاریها به نام دین انجام می گرفت
مهدی رشیدی مهرآبادی- دوره حیات امام موسی بن جعفر (ع) عصر سیاهی و تباهی بود و به سبب اوج گرفتن حاکمیت عباسیان، جامعه اسلامی به شدت از معیارهای الهی تهی شده بود. در این عصر که به عصر هارونی معروف است. همه تبهکاریها به نام دین انجام می گرفت و خلیفه در ظاهر مدعی حمایت از دین و رهبری جامعه دینی بود ولی رفتار او و اطرافیانش نه تنها هیچ تناسبی با معیارهای دینی نداشت بلکه دقیقاً با دستورات و ارزشهای دین در تضاد بود. فقط کسانی که در روشنایی نور ولایت امام کاظم (ع) قرار داشتند، توانسته بودند در راه مستقیم دین گام بردارند و از هر نوع انحرافی مصون بمانند.

کلمات آن حضرت خطاب به بعضی از شیعیان
خود را از غضب خدا حفظ کن و سخن حق را بی پروا بگو هر چند نابودی تو در آن باشد.اما بدان که حق موجب نابودی نیست،نجات دهنده است.باطل را همواره رها کن هر چند نجات تو در آن باشد،و هرگز باطل نجات بخش نیست،بالاخره سبب نابودی است. (1) شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید:او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود. زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت،این جمله را زیاد تکرار می کرد:"اللهم انی اسالک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب "(2). براساس  محیط و شرایط زندگی امام کاظم(ع) بررسی زندگی آن حضرت به دو مرحله تقسیم می شود.
مرحله اول: این مرحله پس از شهادت امام صادق(ع) و رهبری دینی، علمی، سیاسی و تربیتی امام کاظم(ع) آغاز شد. در این فضا و شرایط سخت سیاسی، بیم آن می رفت که جان امام در معرض خطر قرار گیرد. به همین علت، امام ششم در زمان حیات خود، امام کاظم(ع) را یکی از پنج جانشین خود معرفی کرد. به این ترتیب، برنامه منصور را برای از میان برداشتن فیزیکی امام هفتم خنثی کرد. این مرحله تا زمان مرگ منصور  (158ه .ق) ادامه داشت.
مرحله دوم: این مرحله از زندگی امام کاظم(ع) با حکومت هارون الرشید هم زمان بود. هارون در سال (170 ه .ق) به قدرت رسید. او در کینه توزی و دشمنی با اهل بیت(ع) و علویان، پس از برادرش هادی و پدرش مهدی، شهره بود. هنوز هارون الرشید در آغاز راه بود که امام را در سیاه چال ها به بند کشید. گاهی حضرت را در بصره و زمانی در بغداد به زندان می سپرد. این سال های طاقت فرسا، با دیگر سال ها متفاوت بود؛ زیرا هارون همواره درصدد کوچک کردن امام و کاستن از منزلت آن حضرت بود.

پاسدار دانشگاه جعفری
بررسی اوضاع و احوال نشان می داد که هرگونه اقدام حاد و برنامه ای که حکومت منصور از آغاز روی آن حساسیت نشان بدهد صلاح نیست، ازاینرو امام کاظم دنباله برنامه علمی پدر را گرفت و حوزه ای نه به وسعت دانشگاه جعفری تشکیل داد و به تربیت شاگردان بزرگ و رجال علم و فضیلت پرداخت. سید بن طاووس می نویسد:"گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام کاظم (ع)و رجال خاندان هاشمی در محضر آن حضرت گرد می آمدند و سخنان گهربار و پاسخهای آن حضرت به پرسشهای حاضران را یادداشت می نمودند و هر حکمی که در مورد پیش آمدی صادر می نمود، ضبط می کردند". موسی بن جعفر نه تنها از نظر علمی تمام دانشمندان و رجال علمی آن روز را تحت الشعاع قرار داده بود، بلکه از نظر فضائل اخلاقی و صفات برجسته انسانی نیز زبانزد خاص و عام بود، به طوری که تمام دانشمندانی که با زندگی پرافتخار آن حضرت آشنایی دارند در برابر عظمت شخصیت اخلاقی وی سر تعظیم فرود آورده اند.
روزی امام(ع)(3)به یکی از کاخ های مجلّل هارون الرّشید، در بغداد رفت. هارون با نِخوت و غرور پرسید: این قصر از آنِ کیست؟ و هدفش این بود که این قدرت و شکوه ظاهری را به رُخ امام بکشد. حضرت بدون این که کوچک ترین اهمیتی به سرای پر زرق و برق او بدهد، با کمال صراحت فرمود: این خانه، مأوای فاسقان است، همان کسانی که خداوند درباره آنان می فرماید: «سَأَصْرِفُ عَنْ ءَایَتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ ّ وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ ءَایَهٍ لَّا یُؤْمِنُواْ بِهَا(4)، هارون از این پاسخ عصبانی گردید و در حالی که خشم خود را به سختی پنهان می کرد، با التهاب پرسید: پس این مکان از کیست؟ امام بی درنگ فرمود: (در حقیقت) این خانه از آن پیروان ماست که دیگران با زور و قدرت تصاحب نموده اند(5). هارون آشکارا بر انتساب به رسول اکرم (ص) تکیه می کرد و چون در مدینه به مرقد پیامبر(ص) رسید، گفت: درود بر تو ای فرستاده خدا و ای پسر عمو! در این موقع امام کاظم (ع) که از مقصد وی آگاهی داشت، نزدیک قبر جدّش رفت و با صدای بلند گفت: درود بر تو ای پیامبر خدا! و ای پدر!  هارون از این سخن به حدّی ناراحت شد که رنگ از چهره اش پرید و بی اختیار گفت: واقعاً این افتخاری است! سپس از موسی بن جعفر پرسید: چگونه ادّعا می کنید فرزند پیامبرید در حالی که فرزند علی هستید. زیرا هرکس به جدّ پدری خود منسوب می شود نه جدّ مادریّ!  امام در پاسخ وی این آیه را قرائت نمود: «وَوَهَبْنَا لَهُ و إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ ی دَاوُودَ وَسُلَیْمَنَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَ هَرُونَ وَکَذَ لِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ* وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِّنَ الصَّلِحِینَ(6)؛ آنگاه امام افزود: در این آیه، «عیسی» از فرزندان پیامبران بزرگ پیشین شمرده شده است، در صورتی که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش، مریم، نسب به پیامبران می رساند. ما نیز به واسطه مادرمان فاطمه، فرزند پیامبریم. هارون در برابر این استدلال و استناد قرآنی سکوت کرد.(7) امام کاظم (ع) به هارون فرمود: دین همه اش حساب است. اگر غیر از این بود، خداوند از بندگانش حساب نمی خواست. سپس این آیه را تلاوت فرمود: « وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ(8)؛ و اگر عملی به سنگینی خردلی هم باشد، به حسابش می آوریم که ما حساب کردن را بسنده ایم(9).

چگونگی شهادت امام
آخرین زندان،زندان سندی بن شاهک بود. او اساسا مسلمان نبوده و یک مرد غیر مسلمان بوده است.از آن کسانی بود که هر چه به او دستور می دادند،دستور را به شدت اجرا می کرد.امام را در یک سیاهچال قرار دادند.بعد هم کوششها کردند برای اینکه تبلیغ کنند که امام به اجل خود از دنیا رفته است.نوشته اند که همین یحیی برمکی برای اینکه پسرش فضل را تبرئه کرده باشد،به هارون قول داد که آن وظیفه ای را که دیگران انجام نداده اند من خودم انجام می دهم.سندی را دید و گفت این کار(به شهادت رساندن امام)را تو انجام بده،و او هم قبول کرد. یحیی زهر خطرناکی را فراهم کرد و در اختیار سندی گذاشت.آن را به یک شکل خاصی در خرمایی تعبیه کردند و خرما را به امام خوراندند.

پی نوشت ها:1. تحف العقول،ص 408.   2.ارشاد،ص 296   3.مجله کوثر شماره 64، استناد به قرآن در سیره امامان(ع) 2.  4.اعراف / 146.    5.بحارالانوار، ج 48،ص 138؛ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 30.    6.انعام / 85 و 86.    7.الارشاد، ص 298؛ کامل ابن اثیر، ج 6، ص 164؛ نورالابصار، شبلنجی، ص 149.     8.انبیاء / 47.    9.مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 312.   


https://shoma-weekly.ir/jbZ0Zg