اسب سرکش نفس را مهار کن و دل و جانت را به خداوند بسپار وازاینکه قطرههای اشک بر گونههایت جاری میشود، شاد باش! این قطرات ریز و درشت، چشمه ساری است برای پاک کردن گناهان، تا تو از رجب خویشتن به رجب الهی راهی بیابی.
اعظم نصیری- وظیفه ای بزرگ بر عهده داشت...
بانوی مکه سرودی بس زیبا بر لب داشت، ترنمی برخواسته از باغ سبز مکتب انبیاء، نوایی که جز از قلبی سرشار از ایمان ،به گوش نمی رسد. او می خواند:
«پروردگارا! من زنی هستم که به تو و به پیامبران و کتب آسمانی ایمان دارم، سخن نیای بزرگم خلیل را تصدیق می کنم ...
به حق کسی که این خانه را بنا کرد و به حق فرزندی که در شکم دارم، ولادت او را بر من آسان فرما.» دعای فاطمه مستجاب شد.
ناگهان پیش چشمان همه حاضران، دیوار خانه خدا از همان قسمت شکاف برداشت و آن¬قدر از هم فاصله گرفت که فاطمه توانست از شکاف دیوار، وارد خانه خدا شود و دوباره دیوار به هم آمد و او در کعبه فرزندش را به دنیا آورد.
سه روز مهمان خدا بود...
در این سه روز فرشتگان از آسمان برای او غذاهای بهشتی آوردند. فاطمه بنت اسد(س) هم از مریم (س)- برگزیده زنان زمان خویش - و هم از آسیه (س)- قهرمان توحید - برتر است.
آری! او شایسته مقام مادری علی بن ابیطالب است که او، هم از عیسی(ع) و هم از موسی(ع) بلند مرتبه تر است.
از صفحات زیبای تاریخ زندگی او، زحماتی است که برای پیامبر(ص) کشید، تا جایی که پیامبر خدا او را مادر خویش خواند. پیامبر(ص) فرمود: « او به راستی مادرم بود. کودکان خود را گرسنه نگه می داشت و مرا سیر می کرد. آنان را گردآلود رها می کرد و مرا شسته و آراسته می داشت.»
اینک خانه معبود گشوده می شود وهنگامه تحول فرا می رسد همانگونه که فاطمه وارد خانه کعبه شد و از خلق خدا کناره گرفت و به آستان پروردگار متوسل شد و خداوند پاداش توسلش را علی(ع)اعلی قرارداد.
با آمدن رجب المرجب روزها سپید شد و به یاد تو و به یاد خوبان درگاهت، از همگان کناره گرفتهایم و روزی چند زبان نمیچرخانیم جز به مناجات، و چشم نمیگشاییم جز به امید دیدار، و لقمه بر دهان نمیگذاریم جز آنگاه که اذان معرفت را در خانه ی عشقت از منارهی ایمان بشنویم. ما را که سجادهی اعتکاف گسترانیدهایم و زبان اعتراف گشودهایم، نزد خویش بخوان و از درگاهت مران!
هنوز وقت باقی است...
ضیافت عشق، نزدیک است. هنوز مقدمات دیگر تا شهرالهش الحرام باقی مانده. میشنوی؟ ندایی به گوش میرسد: "هان ای بندگان من! چرا ناامیدید؟"
دعوت تو را پاسخ میگویم و فریاد برمیآورم تا دیگران نیز صدای مرا بشنوند و با من در این ضیافت سراسر نور و برکت همراه شوند تا سه روز از عمر بیبرکتمان را فقط و فقط و فقط برای تو خالص کنیم.
اسب سرکش نفس را مهار کن و دل و جانت را به خداوند بسپار وازاینکه قطرههای اشک بر گونههایت جاری میشود، شاد باش! این قطرات ریز و درشت، چشمه ساری است برای پاک کردن گناهان، تا تو از رجب خویشتن به رجب الهی راهی بیابی.
خدایا! به من آموختهای که بالاترین انسانها کسانی هستند که بیشترین ارتباط را با تو دارند. من نیز یاد گرفتهام که هر زمانی که بیشترین دردها و غصهها مرا آماج میگیرند، بهترین لحظاتم فرا رسیده است، زیرا تنها در این ثانیههاست که من چیزهایی را میآموزم که بیش از این نمیدانستم و آماده درک لحظاتی می شوم که در شهرالله اکبر در ضیافت ساده سفره تو جرعه ای از معرفت را مهمان شوم .