زنان

ساواک از پیکر شهدا هم می ترسید

امروز روزهای خیلی خوبی است. اصل اعتماد آزادی و آرامش در کشور به برکت انقلاب اسلامی شکل گرفته است. همه در این مملکت آزادی بیان و عقیده دارند و این تنها از برکت خون شهدا و رهبری امام (ره) و زعامت امام خامنه ای است.
فاطمه صفارهرندی- عمو از نظر اخلاقی بسیار خوش خلق، خوش مشرب و دوست داشتنی بودند. من کوچک بودم و ما در منزل پدربزرگ با هم زندگی می کردیم و بعدها ما از آنها جدا شدیم. ایشان به دلیل مجرد بودن در منزل پدربزرگ زندگی می کردند. یک اتاق داشتند که همیشه درب آن بسته بود. روزی از سر کنجکاوی کودکانه به اتاقش سرک کشیدم، تصویر آقای طالقانی آنجا بود و عمو نسبت به شخصیت آیت الله طالقانی برایم صحبت کردند. من خیلی کوچک بودم که آقایان اندرزگو و بخارایی، نیک نژاد صفار نزد پدرم درس طلبگی می خواندند.

پدر آن روزها حجره ای در مسجد دروازه غار داشتند که آنجا پیش نماز بودند. پدر هرگز روحانیت را وسیله کسب قرار نداد و او از راه فروش پارچه ارتزاق می کردند. من در روزهای کودکی شاهد حضور این شهدا در کنار پدر و عمویم بودم تا اینکه طرح بزرگ ترور حسنعلی منصور توسط عمو و یارانش در دست اقدام قرار گرفت و ترور اجرایی شد. بعد از اجرای طرح ترور هرگز اجازه ملاقات به ما و خانواده ها را نمیدادند تا اینکه بعد از 15 خرداد یک ملاقات به خانواده  دادند؛ ما به دیدن عمو رفتیم، چهره او نورانی تر از همیشه شده بود و با وجود آنکه تقاضای فرجام آنها در دادگاه راه به جایی نبرده بود آنها آنقدر خوشحال و سرحال به نظر می رسیدند که من با وجود کودکی برایم جای سؤال بود که عمو و یارانش چرا اینقدر خوشحال هستند.

تقریباً سه روز بعد این سربازان دلیر اسلام را به شهادت رساندند، بعدها فهمیدم عمو می دانسته که آسمانی شده است. این آنقدر با یکدیگر برادر بودند که به خاطر دارم یکی از وصایای عمو بخشیدن اموالش به مادر آقامرتضی نیک نژاد بود. آقا مرتضی پدر نداشت به همین علت عمو اموالش را به مادر او بخشید.

بعد از تیرباران شاه معمولاً پیکر شهدا را برای تدفین به مسگرآباد می بردند. مسگرآباد آن روزها از چهره امروزش خارج بود. خانواده ام که از جریان شهادت مطلع شدند. به آنجا رفتند، مادر مرا مسئول خبر دادن به اقوام کرد.

وقتی ما به مسگرآباد رسیدیم تدفین و تغسیل شهدا به پایان رسیده بود و پیکرهای آنان را دفن کرده بودند و ما با توهین حکومتی ها مواجه شدیم.

بعدها حتی اجازه عزاداری برای این شهدا را به ما نمیدادند. پیکرهای آنها را بسیار دور از هم دفن کردند. به اعتقاد من آنها از پیکر این شهدا هم می ترسیدند و بارها در صدد تخریب قبرها بودند به طوری که هر بار بعد از زیارت قبور توسط خانواده ها و رسیدگی به مقبره ها در روز دوشنبه حکومت قبرها را با خاک یکسان می کرد.

بعد از پیروزی انقلاب و به برکت نهضتی که آنها با رهبری امام (ره) به نوعی آغازگرش بودند پیکرهای آنان با تشریفات و آن طور که در خور شأنشان بود در آستان مقدس شیخ صدوق (ره) شهرری به خاک سپرده شدند. در حقیقت بعد از پیروزی نهضت امام خمینی(ره) به دلیل بیداری حاصل شده از انقلاب مردم به حقانیت و مظلومیت این شهدا پی بردند؛ خوب به خاطر دارم در روزهای پیروزی عکس این شهدا روی دست های مردم می درخشید.

عمو با وجود اینکه 23 ساله بودند اما از پختگی سیاسی و اعتقادی بالایی به خصوص در مورد ولایتفقیه برخوردار بودند، ایشان معتقد بودند حنجره ای که به مرجع تقلید من توهین کرده باید هدف تیر حق قرار بگیرد. در حقیقت منصور به ولی فقیه دوران توهین کرده بود و بنابراین به فتوای آیت الله میلانی اقدام به قیام مسلحانه اسلامی علیه نخست وزیر زمان کردند و بر خلاف تفکرات کمونیسم و منافقین این قیام برمبنای اهداف الهی بود البته خاستگاه این تفکر از خانواده ما شکل گرفت. پدر، عمو و پدربزرگ همیشه در بطن جریانات سیاسی-مذهبی بودند. پدر در جریان انقلاب رابطه نزدیک با امام(ره) داشتند و نماینده حضرت امام(ره) در نجف بودند. به هر حال در روزهای خفقان رژیم شاه، رشد کردن در چنین خانواده ای برای ما برکت بود، حرکت این شهدا و خون آنها موجب بیداری و آزادی شد.

امروز روزهای خیلی خوبی است. اصل اعتماد آزادی و آرامش در کشور به برکت انقلاب اسلامی شکل گرفته است. همه در این مملکت آزادی بیان و عقیده دارند و این تنها از برکت خون شهدا و رهبری امام (ره) و زعامت امام خامنه ای است.

* برادرزاده شهیدرضا صفارهرندی

https://shoma-weekly.ir/QYlG6u