آخر در کنار رئیس جمهور یکی زندگی میکرد که باید برایش تبلیغ میشد! سالها انتظار کشیده شده بود برای یک همچین روزهایی...
خیلی هم از عید و نوروز و بهار و... تبلیغ نشده بود تا ورزشگاه آزادی پر و لبریز از جمعیت بشود؛ درست مثل روز دربی!
ولی نشد که نشد! حتی نصف دربی و بازی استقلال و پرسپولیس هم جمعیت به ورزشگاه نیامد! وقتی آقای رئیس جمهور مهربون چنین دید ترجیح داد، رفیق گرمابه و گلستان خودش را به این گردهمایی دعوت نکند! آخر برای چی؟ به زور و زحمت جمعیت هلال احمر و کارکنان دولت و اتوبوس و مینیبوس مجانی و کارت هدیه وپولهای نقدی حدود 50 هزار نفر به ورزشگاه آزادی آمده بودند... آقای رئیس جمهور از همه چیز سخن گفت، مگر بهار و تبلیغات انتخاباتی و دوست پر سر و صدایش! تا اینکه سخنرانی به درازا کشید و ناگهان یکی آن وسط فریاد کشید:
«توپ، تانک، فشفشه... ناهار ما چی میشه؟!»
بعد جماعت با آن صدا همنوا شدند و... بعد از چند دقیقه هم ناهار رسید و هم کارت هدیه و هم ... خدا برکت بدهد، ما که بخیل نیستیم!
***
آری، قصه آقای رئیس جمهور محترم و ورزشگاه آزادی و همایش 40 میلیارد تومانی(!) به پایان رسید، اما یکسری سئوالات از این گردهمایی به جای ماند که به هیچ جایی نرسید که نرسید.
سئوال اول: در سالی که به فرموده رهبر فرزانه انقلاب، سال جهاد اقتصادی نامیده شده اختصاص بودجه 40 میلیاردی به یک همایش نه چندان مهم چه فایدهای داشت؟
سئوال دوم: چرا به جای دعوت و پذیرایی ویژه(!) از این جماعت در ورزشگاه آزادی، این مراسم در سالنهای کوچک و کمهزینهتر صدا و سیما، تالار وحدت، وزارت کشور و... برگزار نشد تا هم چمنهای بیگناه ورزشگاه آزادی سالم بماند و هم صرفهجویی شود؟
سئوال دوم: آیا نمیشد با این بودجه40 میلیارد تومانی پروژه ناتمام ورزشگاه نقش جهان اصفهان را پس از 30سال تکمیل کرد!؟
سئوال چهارم: اصلاً با این پول چند بیمارستان یا مدرسه در مناطق محروم میتوان ساخت؟
***
نتیجهگیری اخلاقی: همه پولها، نه ببخشید راهها به انتخابات ختم میشود!