آیا میتوان با نگاه به نقشهای متفاوت زنان، برای هرکدام از این نقشها، کارکرد فرهنگی قائل شد؟
نقش مهم زنان در عرصه فرهنگی و اجتماعی غیر قابل انکار است؛ زیرا اگر زنان از لحاظ آماری 50 درصد جامعه را به خود اختصاص داده باشند، از لحاظ آثار و تاثیراتی که در جامعه برجای میگذارند نقش صد درصدی دارند؛ به طوری که مطابق اصل روانشناسی باتوجه به کارکرد نقش زن بهعنوان همسر، مردان در عملکرد خود تحت تاثیر افکار همسران خود قرار میگیرند و البته این تاثیرپذیری به شکل متقابل است. بنابراین اگر به یک سوی قاعده تاثیرپذیری نگاه کنیم متوجه میشویم که زنان نقش عمدهای در مسائل فرهنگی و اجتماعی و حتی موضوعات و مسائل سیاسی جامعه دارند.
نمونه تاریخی این امر در جنبش تنباکو و حضور فعال زنان در این نهضت قابل رویت است و نمونه مشهود این موضوع نیز در جریان حضور زنان در پیروزی انقلاب و همچنین در پشتیبانی جبههها است که به گواه شاهدین امر و حافظه تاریخ زنان نقش فعال و ارزندهای را در این مقاطع ایفا کردهاند و حتی در بعدی فراتر باید از تاثیرات عملکرد زنان در روحیه مردان در آن دوره یاد کرد که بسیار مفید و موثر بوده است.
این تاثیرات فرهنگی در خانواده به چه شکل خود را بر اعضاء نشان میدهد؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید بگویم که بنا بر فرموده مقام معظم رهبری زنان در هر صحنه از فعالیتها که وارد شوند، خانواده وارد آن عرصه و فعالیت شده است، همچینن در عرصه آموزشی و فرهنگی نیز شاهد هستیم که آموزش همه افراد خانواده متاثر از تربیت زنان در خانواده بوده است؛ زیرا زن نقش مدیریتی خانواده را نیز برعهده دارد.
اگر بخواهیم به این موضوع با نگاهی موشکافانه توجه کنیم، باید بگوییم که در اقتدار بخشیدن به مرد و تحکیم روابط خانواده، نقش مدیریتی زن است که بسیار حائز اهمیت بوده و جایگاه حساسی دارد؛ زیرا با نگاهی گذرا به خانوادههایی که جایگاه و نقش مدیریتی زن در آنها ضعیف است، متوجه میشویم که دو موضوع اقتدار مرد و روابط محکم خانوادگی نیز بهتدریج و به شکلی کاملا نامحسوس بسیار کمرنگ میشود؛ از همین روست که امروز باید به نقش زن بهعنوان قوامدهنده بنیان خانواده توجه بیشتری شود؛ زیرا خانواده رنگ اصلی خود و جایگاه مهم خود را از دست داده است و زن در کانون یک خانواده وظیفه خود را تنها آرام نگهداشتن این کانون میداند؛ در حالی که وظیفه اصلی و مدیریتی زن هیچگاه نباید فراموش شود چون سبب رواج روابط سرد در خانواده شده و بهتدریج قوام را از خانواده میگیرد. برای حل این معضل ما باید تعریف دیگری برای خانواده داشته باشیم و مادران و همسران به نقش تربیتی، مدیریتی و انسانساز خود بیشتر از این توجه جدی نشان دهند.
بنابراین آیا با حل مشکلات فرهنگی درون خانواده با اتکا به نقش زن میتوان به حل معضلات اجتماعی نیز امیدوار شد؟
اگر ما خانواده را نخستین نهاد اجتماعی کوچک؛ اما موثر بدانیم و اعتقاد داشته باشیم که بسیاری از آموزشها و داشتههای فرد از درون خانواده است؛ میتوانیم با تکیه بر این نهاد مقدس بر بسیاری از مشکلات فائق شویم؛ ضمن اینکه اگر به خانواده و زن در یک خط موازی و در دو جامعه غرب و اسلامی نگاه کنیم متوجه نکته کلیدی خواهیم شد؛ در جامعه غرب بعد از انقلاب صنعتی به زن بهعنوان ابزاری برای بالابردن بهرهوری اقتصادی نگاه شد؛ این نگاه بعدها سبب سستشدن خانواده، ترویج اندیشه مادیگرایی، فاصله زن از دو نقش مادری و همسری شد و به مرور تاثیرات این به اصطلاح انقلاب صنعتی خود را در بعد فرهنگی نیز نشان داد، این جریان تا جایی ادامه پیدا کرد که غرب امروز را با چالشی به نام بحران خانواده و زن مواجه کرده است.
این بحران در زیر پوست خودش باعث تخریب فرهنگی جامعه میشود، ترویج بی بندوباریهای اخلاقی، افزایش ضریب ناامنیهای اجتماعی و اموری مانند آن، آسیبهای ناشی از اختلالات فرهنگی است که ابتدا از خانواده آغاز شد و سپس در فرایندی بلندمدت به جامعه تزریق گردید و اکنون ما شاهد غربی هستیم که با مشکلات فراوانی روبهرو است و این مشکلات عمدتا از خانه و عدم تببین و تفهیم نقشها بهویژه نقش مادری و همسری زن ناشی میشود.
این حقیقت در جوامع اسلامی با تمرکز ویژه بر جامعه ایرانی چگونه قابل آسیبشناسی است؟
بافت فرهنگی جامعه ایرانی، بافتی غنی است، اگر به موضوع زن در خانواده ایرانی توجه کنیم خواهیم دید که او در سدههای گوناگون محور عاطفه، عشق و گرمی خانواده است، درحقیقت او مصداق این جمله به ظاهر کلیشهای است که زن را چراغ خانه میداند؛ اما این نگاه از دوره پهلوی اول با غربزدگی مفرط حکومت دچار دگرگونیهایی شد، این دگرگونیها بهدلیل غنای فرهنگی جامعه ایرانی، در آن روزها به مذاق خیلیها خوش نیامد، شما حتما کتب خاطرات تاریخی مربوط به ماجرای کشف حجاب اجباری را خواندهاید و از سرنوشت زنان نگونبختی که بهواسطه سیاستهای استعمارگرانه انگلیس و آمریکا ناچار به کشف حجاب شده بودند مطلعاید، آنها بهدلیل صبغه دینی قوی فرهنگی با این موضوع مبارزه کردند. در دوره پهلوی دوم جریان ضد فرهنگی نرمتر پیش رفت، تاجایی که گاهی مشاهده میشود برخی از زنان در اثر فعالیتهای رضاشاه، به اصلاحات غربی به شکل خود خواسته تن میدادند، اصلاحاتی که تم نهایی آنها با سیاستهای برابری زنان و مردان همراه بود، آثار و پیامدهای این تحولات فرهنگی عمیق بعدها هم در جامعه نمود پیدا کرد.
انقلاب اسلامی در بعد تغییر ساختار سیاسی بسیار موفق بود؛ اما در بعد فرهنگی بهدلیل پارهای از مسائل مثل نفوذ تفکرات شبهه لیبرال یا به عبارت بهتر نئولیبرال توفیقات کمی با وقفه مواجه شد؛ پیادهسازی این تفکر در ادوار گوناگون اعم از سازندگی و اصلاحات سبب شد بافت فرهنگی با هویت انقلابی سازگاری چندانی پیدا نکند.
این مقوله در حوزه زنان هم بسیار مشهود بود، سیل مصرفزدگی و گرایش زنان بهعنوان مدیران درون خانواده به تجمل، میل به تک فرزندی بهرغم وجود حس قوی مادری در زن ایرانی، پیدایش و رشد تفکر استقلال مالی و مسائلی از این دست همه و همه ناشی از حقیقتی است که ذکر شد. در کنار این موارد هجمه ماهوارهها و شبکههای غربی بیگانه و فرایند جنگ نرم رسانهای، موضوعاتی است که در تغییر بافت فرهنگی ما موثر افتاد؛ به طوری که امروز رهبر معظم انقلاب به طور جدی کار روی فرهنگ را از کارگزاران نظام مطالبه جدی میکنند.
بهعنوان سوال پایانی، به نظر شما جایگاه متولیان فرهنگی در افزایش ضریب مشارکت زنان در احیا فرهنگ و مقابله با معضلات فرهنگی چیست؟
حقیقت این است که اگر دردهه ۷۰ و ۸۰ برنامهریزیهای دقیق و پایهگذاریهای صحیح آموزشی و فرهنگی اسلامی، در جامعه انجام میگرفت، ما در دهه ۹۰ هرگز شاهد این وضعیت بغرنج فرهنگی نبودیم. البته ناگفته نماند که برخی از رفتارهای دوگانه دولتمردان و کسانی که بهنوعی در ساخت و احیا فرهنگ موثر هستند نیز در شرایط فعلی به بحران دامن میزند و به خودی خود گاهی از عوامل ایجاد ناهنجاریهای فرهنگی میشود. متاسفانه امروز بهدلیل کمکاریها و نبود عزم جدی برای پرداختن به این مقوله مهم، جامعه ما دچار بیبرنامهگی و دوگانگی شدید فرهنگی شده است و عرصه وسیع فرهنگ از نبود بینظمی گسترده رنج میبرد.
در کنار این بیبرنامگی مسئولان فرهنگی کشور، تبلیغات و نفوذ نرم دشمن از طریق رسانهها بهویژه هزاران شبکه ماهوارهای و اینترنتی و شبکههای مجازی موبایلی هم مزید بر علت شده است؛ حال باتوجه به این شرایط میبایست با همافزایی و بازخوانی فرهنگی با اتکا به نقش زن بهعنوان مادر و همسر و همچنین تاکید بر خانواده بهعنوان نهادی مرجع، ابتدا آسیبها شناسایی شده و سپس با برنامههای زیرساختی، به مقابله با آسیبها پرداخت. البته لازمه این کار یادآوری و بازتعریف نقش زن در خانواده و در جامعه بر مبنای فرهنگ اسلامی است که میتواند نقشی موثر درخصوص بازسازی فرهنگ اسلامی ایفا کند.