اندیشه

رویکرد های متفاوت از اسلامی بودن علوم

مراد از اسلامی بودن علوم این است که عالمان یا کاشفان آن ها مسلمان باشند. این معنا صحیح نیست زیرا علم را هرگز به لحاظ عالم تقیسم نمی کنند و نمی  سنجند. پس اگر عالمان و کاشفان علمی ضد دین (مارکسیست و لائیک) باشند، آن علم ضد دین نیست.
آیت الله العظمی جوادی آملی- اسلامی  بودن علوم ممکن است معانی متعددی برای آن بیان کرد که برخی از آنها تام و بعضی ناتمام است؛  یکم: مراد از اسلامی  بودن علوم این است که عالمان یا کاشفان آن ها مسلمان باشند. این معنا صحیح نیست زیرا علم را هرگز به لحاظ عالم تقیسم نمی کنند و نمی  سنجند. پس اگر عالمان و کاشفان علمی  ضد دین (مارکسیست و لائیک) باشند، آن علم ضد دین نیست. بی دینی عالم به علم سرایت نمی  کند، همان گونه که مسلمان بودن عالم دلیل اسلامی  بودن علم نیست. پس معنای اسلامی  بودن علوم این نیست که عالم یا کاشف آن مسلمان باشد، همچنان که معنای غیردینی بودن نیز این نیست که عالم و کاشف آن علم ضد دین است.
دوم: مراد از اسلامی  بودن علوم علومی  که اسلام، مسلمان ها را به فراگیری آن ها تشویق و ترغیب فرمود. این تعریف نیز ناتمام است. زیرا بسیاری از علوم است که مکتب های ضددین نیز پیروانشان را به فراگیری آن ها تشویق کردند. صرف تشویق و ترغیب، ایجاد انگیزه، ترسیم مبدأ غایی برای آن سبب نمی  شود که علمی  صبغه دینی یا ضد دینی بگیرد.
سوم: معنای اسلامی  بودن علوم این است که افزون بر تشویق مسلمانان به فراگیری آن ها اشارات فنی نیز در متن دین نسبت به آن علوم موجود باشد. اشاراتی که رابطه موضوع و محمول را ترسیم کند، نه این که از بیرون، به تحصیل چنین علمی  ترغیب نماید. پس در هر مکتبی که اشارات علمی  و فنّی نسبت به رشته خاص وجود داشته باشد، به همان مقداری که اشاره شده است می  توان آن رشته علمی  را به آن مکتب اسناد داد. بیش از آن مقدار صحیح نیست. زیرا چه بسا در آن فن و رشته خاص مبادی فراوانی باشد که صاحبان مکتب از آن بی خبر باشند. از این رو، نسبت به آن اشاراتی نداشته‌اند.
چهارم: مراد از اسلامی  بودن علوم این است که دین افزون بر تشویق مسلمانان بر فراگیری علم خاص، احکام و اصول تأسیسی آن را نیز ارائه کرده باشد. یعنی اشارات کافی نیست. بلکه باید اصول و عناصر محوری آن رشته را بیان کند. چنین علمی  را می توان به آن مکتب اسناد داد. زیرا عقل حجت عمومی  است و مکتب هم به عناصر محوری آن فن اشاره کرده است. پس اگر اسلام عناصر محوری و اصول اولی یک رشته علمی  را بازگو و احیا و ابداع فرمود و تفریعش را به دست عقل سپرد، آن رشته را می توان اسلامی  نامید. امّا علوم و فنونی که صرفاً محصول تجارب بشری است و هیچ ردّ پایی از آن ها در متون نقلی یافت نمی  شود. نمی  توان بر آن علوم اسلامی  اطلاق کرد. هرچند اگر مقدمه واجب قرار گیرند به دلیل این که مورد نیاز بشر هستند به لحاظ فقهی فراگیری آن واجب است زیرا تحصیل مقدمه واجب به دلیل این که واجب بدون آن تحقق پیدا نمی  کند واجب است و به عبارت دیگر: فراگیری علوم و فنونی که مقدمه واجب قرار می  گیرند باستناد برهان عقلی واجب است. و اگر شخصی آن علوم را با قصد قربت فراگیرد و اجرا کند ثواب دارد مانند توصلیاتی که در متون نقلی آمده است.معنای چهارم اسلامی  بودن علوم تاحدی تام است. یعنی علمی  را می  توان اسلامی  نامید که اسلام به عناصر اولی و اصول محوری آن راهنمایی کرده باشد. و اجتهاد و استنباط، تفریع فروع و رد فرع به اصل را به عقل پیروانش واگذار نموده باشد.
پنجم: علومی  که موضوع آن اسلامی  باشد مثل علوم قرآنی، تفسیر و مفاهیم قرآنی، قرآن شناسی، وحی شناسی، از مسائل علوم قرآنی است و آنچه مربوط به تک تک آیات قرآن باشد موضوع تفسیر و مفاهیم قرآنی است. بنابراین این دسته از علوم، علوم اسلامی  است. چون موضوعش را اسلام آورده است. این معنا نیز تام است .
ششم: معنای اسلامی  بودن علوم این است که بازده و ثمره آن در خدمت علوم اسلامی  یا اسلام باشد. این معنا برای اسلامی  بودن یک علم تام نیست. آری، اگر این علم هیچ فایده ای در جهان جز برای اسلام نداشته باشد، شاید از این جهت بتوان گفت: اسلامی  است. چون اثری جز خدمت گزاری به اسلام ندارد. لکن نباید از نظر دور داشت که اسلامی  بودن آن به لحاظ غایت و هدف است، نه ربط داخلی موضوع و محمول. گفتنی است معانی یاد شده درباره اسلامی  بودن علوم حصر عقلی نیست، شاید معانی دیگری هم بتوان برای آن یافت.

https://shoma-weekly.ir/9JhQGp