ورزش

رنج نامه یک سفر؛ ناکامی!

از آنجایی که لبنان تا به حال موفق به شکست تیم ایران نشده، فکر می کردیم کار ساده ای در بیروت در پیش داریم اما...
مهدی یکتا خبرنگار اعزامی به بیروت - شاید از آنجایی که لبنان تا به حال موفق به شکست تیم ایران نشده، فکر می کردیم کار ساده ای در بیروت در پیش داریم اما...
از همان لحظه‌ای که پرواز شماره 513 ایران ایر، با تأخیری چهل دقیقه‌ای تهران را به مقصد بیروت ترک کرد حس می‌کردم موضوع و مشکلی در کار است.بنده به عنوان یکی از خبرنگاران مسافر لبنان برای اولین بار پس از سفر این حرف را می زنم. جو خوبی در بین خبرنگاران اعزامی، لیدرها و مسئولین فدراسیون حاکم نبود.به همه چیز مشکوک و بدبین بودم و مطمئن هستم دیگران هم حال و روز مرا داشتند. زمانی که در فرودگاه بیروت از هواپیما پیاده شدیم. یکی از مسئولان فدراسیون به ما اطلاع داد که اگر موافق هستید اول سرتمرین تیم ملی برویم و بلافاصله هم در کنفرانس مطبوعاتی قبل از بازی حاضر شویم. به رغم خستگی موافقت کردیم اما هاج و واج مانده بودیم که چرا «کارلوس کی روش» تمرین در زمین اصلی ورزشگاه «اسپورت سیتی» را صبح برگزار کرده است؟
معمولاً رسم بر این است که آخرین تمرین یک تیم در زمین اصلی بازی، دقیقاً همزمان با زمان مسابقه برگزار می‌شود و این رفتار مبتدیانه از سرمربی حرفه‌ای تیم کشورمان بعید بود!
یکی یکی سوار ون شدیم تا فرودگاه را به مقصد ورزشگاه محل تمرین تیم ملی ترک کنیم. در همین اثنا ناگهان تلفن همراه مسئول مورد نظر زنگ خورد و از همانجا مشکلات آغاز شد. قرار بود ابتدا سرتمرین تیم ملی حاضر شویم اما جناب مسئول به ما اطلاع داد که تمرین تیم کشورمان تمام شده است!
به رغم بی حوصلگی مفرط درخواست کردیم به کنفرانس مطبوعاتی مربیان قبل از بازی برویم اما آقای مسئول گفت که هنوز فرصت داریم و بهتر است اول به هتل برویم. در اتاق‌های خود مستقر شویم و وسایل را آنجا بگذاریم و سپس برگردیم و به سالن کنفرانس مطبوعاتی برویم. سری به نشانه تأیید تکان دادیم و روانه هتل شدیم.
هتل که چه عرض کنیم؟
Whitehouse بیشتر شبیه مسافرخانه‌های درجه دو ناصرخسرو بود.  منطقه‌ای در حومه بیروت که کوچکترین شباهتی به یک هتل نداشت اما چه باید می‌کردیم؟ اعتراضی نکردیم و پس از گرفتن کارت اتاق و جا دادن وسایل دوباره سوار ون شدیم تا راهی محل کنفرانس مطبوعاتی شویم. ساعت حول و حوش 40/11 دقیقه صبح بود و کنفرانس مطبوعاتی هم رأس ساعت 12 ظهر برگزار می‌شد... سرتان را درد ندهم این بار تلفن همراه راننده عرب زبان به صدا در آمد و ما با یک ساعت و نیم تأخیر و ساعت 30/13 به هتل هالیدی (محل برگزاری کنفرانس) رسیدیم!
اتاق کنفرانس خالی تر از خالی(!) بود و ظاهراً باز هم دیر رسیده بودیم. جالب آن که راننده ون که یکساعت و نیم ما را در ترافیک بیرون چرخانده بود. مسیر برگشت را 15 دقیقه‌ای طی کرد!
ماجرا خیلی ساده بود. ظاهراً چند تن از ملی پوشان با تجربه تیم ملی برای برهم نخوردن تحریم خود علیه رسانه‌ها و روبرو نشدن با خبرنگاران ایرانی از کارلوس کی روش خواسته بودند آخرین تمرین در زمین اصلی را زمانی برگزار کند که نمایندگان رسانه‌های گروهی ایران نتوانند خود را به این تمرین برسانند!
از آن بدتر درخواست همین زیاده‌خواهان ملی‌پوش برای روبرو نشدن با خبرنگاران ایرانی در کنفرانس مطبوعاتی بود. در خواستی که من  و هم قطارانم را حدود یکساعت و نیم در خیابانهای بیروت سرگردان کرد و..
باری، از همان لحظه هم خبرنگاران ایرانی برای مقابله به مثل تصمیم گرفتند دیگر در بیروت سراغ ملی پوشان نروند و به نوعی بازیکنان مغرور و خودخواه تیم ملی کشورمان را تحریم کنند.
ساعتها در هتل کثیف برای خبرنگاران سخت می‌گذشت و بودن در آنجا دشوار بود. حرفم را اشتباه نگیرید، واقعاً سخت بود که هم در چنین هتلی اقامت کنی و در خارج از کشور هم تحریم و تحقیر شوی. نمی‌گویم من تنها کسی بودم که فکر می‌کردم یک جای کار اشکال دارد اما به «عباس اسماعیل بیگی» لیدر تیم ملی و چند دوست خبرنگار هم گفتم که ایران ببر لبنان نیست!
همه ما و فرد فرد بازیکنان تیم ملی تمرکز خود را از دست داده بودیم. در فوتبال روحیه واگیردار است. اتحاد و همدلی به سرعت به یکدیگر منتقل می‌شود. اگر تیمی متحد بوده و فضای خوبی در اردوی آن تیم حاکم باشد حتی مبتدی ترین بازیکن تیم هم خوب بازی می‌کند.
از سوی دیگر ملالت، تفرقه و حاشیه هم واگیردار است. همانطورکه این اتفاق برای تیم ایران افتاد. ستاره‌های تیم هم در زمین راه رفتند و ناکارآمد نشان دادند. قرار بود لبنان را ببریم و 7 امتیازی شویم اما مسابقه را با نتیجه یک بر صفر و با گل «رضا غنتر» به حریف واگذار کردیم.
در این بازی تا دلتان بخواهد لبنانی‌ها وقت‌کشی کردند و داور هم خود را به ندیدن زد اما همه باید بدانند که ما قبل از بازی به خود باختیم!
تفرقه میان بازیکنان که در زمین بازی هم با دعوای علی کریمی با محمد نوری و جواد نکونام با مسعود شجاعی مشهود بود.  به علاوه بر هم خوردن تمرکز ملی پوشان و پرداختن به مسائل حاشیه‌ای از سوی چند  بازیکن با تجربه‌تر تیر خلاص را به سوی تیم کشورمان شلیک کرده بود. «عباس حسین» دروازه‌بان لبنان توپ‌های زیادی گرفت و به وظیفه‌اش عمل کرد تا اشک‌های فراوانی بر گونه ایرانیان سرازیر شود. بعد نوبت به کنفرانس مطبوعاتی رسید. آنجا به این نتیجه رسیدم که موضوعاتی بالاتر از فوتبال و برد و باخت هم وجود دارد. خبرنگار لبنانی جمله «خفه شو» را نثار سرمربی ما کرد تا سالن را به نشانه اعتراض ترک کنیم و... دیگر مهم نبود جواد نکونام ملی پوشان را علیه مطبوعات بسیج کرده بود یا کسی دیگر!
آنچه دیده می‌شد، بی حوصلگی خبرنگارانی بود که بازی تیم کشورشان به دل آنها ننشسته بود. در همین گیرو دار یکی از دوستان مطبوعاتی حرف قشنگی زد: «بچه‌ها توجه داشته باشید که این بازی پخش مستقیم نشده و مطالب ما مطبوعاتی‌ها می‌تواند تأثیر عمیقی بر جامعه بگذارد. هنوز 5 بازی دیگر باقی است و بهتر نیست به جای انتقاد و کوبیدن تیم ملی، منطقی‌تر با قضیه برخورد کنیم و مثبت بنویسیم؟
این حرف توی گوشم زنگ زد و حالا که دارم این رنج نامه سفر بیروت را تمام می‌کنم با خود می‌اندیشم:
خدایا می‌شود در بازی برگشت لبنان را برد تا دیگران به جای ما خفه شوند؟
«یا حق»

https://shoma-weekly.ir/IaK1Co