شیما احمدی
دلم تاب می خورد به سوی ایوان تان!
سرم پایین است اما تاب نگاه را ندارم ، آخر ظرف من شکسته است این روزها ...
روا میدارید ، تشنه بمانم؟!
کوچکی دستانم شکستگیاش را نمی پوشاند
در ظرف شکسته ، آب می دهید؟!
---
حرفی ندارم ؛ همه حرفها هم که شنیدنی نیست !
باید سکوت کرد و همین ...