اندیشه

درمسیر تاریکی

محمد آییل- در نیمه دوم سال 1361، اطلاعاتی دقیق و مستند سران کشور را در جریان یک توطئه گسترده و عمیق که توسط حزب توده در شرف تکوین بود و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را هدف گرفته بود، قرار داد. بدینسان بودکه  مأموریت دستگیری سران حزب توده به «واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» محول شد.
در پی یک رشته عملیات مقدماتی در ساعت 30/4 بامداد روز 17/11/1361 با دستگیری نورالدین کیانوری، دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده و همسرش مریم فرمانفرمائیان فیروز، عضو هیأت سیاسی کمیته مرکزی حزب، نخستین مرحله عملیاتی آغاز شد. در ساعات اولیه بامداد همان روز بخش مهمی از مراکز پنهانی حزب توده به تصرف پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و حدود 40 تن از مهره‌های برجسته حزب توده و عناصر کلیدی شبکه جاسوسی شوروی در ایران دستگیر شدند. دومین مرحله عملیات نیز با نام «عملیات حضرت امیرالمؤمنین (ع)»، بر مبنای اطلاعات کشف شده در مرحله نخست، در شب میلاد امام علی (ع)- 7/2/1362- آغاز شد. در این عملیات، حدود 170 نفر از کادرهای حزبی و اعضای سازمانهای مخفی و نظامی و عوامل جاسوسی و نفوذی در تهران و بیش از 500 نفر در شهرستان‌ها دستگیر شدند. همچنین حدود 80 دستگاه خانه مخفی حزب، سه محل جاسازی شده اسلحه، شامل 200 قبضه انواع سلاح کمری، تفنگ ژـ 3، کلاشینکف، آر.پی. جی7، تیربار و مقادیر زیادی فشنگ و نارنجک، صدها دستگاه اتومبیل و موتورسیکلت، انواع وسایل چاپ و تکثیر و آرشیوهای محرمانه حزبی و قریب به 9 میلیون تومان وجه نقد به دست آمد.
همزمان با «ضربه دوم» ـ که عناصری را که مستقیماً در توطئه‌های پنهانی و جاسوسی حزب مشارکت داشتند در بر می‌گرفت ـ برنامه افشای ماهیت حزب نیز به اجرا در‌آمد. اولین گام در این افشاگری، مصاحبه رادیو تلویزیونی تعدادی از برجسته‌ترین سران حزب و اعتراف صریح آنان به مشارکت در تخلفات قانونی و توطئه‌های پنهانی و جاسوسی بود.
همزمان با این اعترافات صریح و بر مبنای اسناد و مدارک تکان دهنده‌ای که از توطئه‌ها و خیانت‌‌های حزب توده به دست آمد، در تاریخ 15/2/1362 «دادستانی کل انقلاب اسلامی» انحلال حزب توده را اعلام داشت.
همزمان، وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نیز، بر مبنای اسنادی که در زمینه رابطه جاسوسی عوامل حزب توده با عوامل اطلاعاتی سفارت شوروی به دست آمده بود، اخراج 18 عضو سفارت شوروی را از ایران اعلام داشت لذا بد ندیدیم که در آستانه سالروز انحلال این حزب با نگاهی به کارنامه آن، حزبی را مورد کنکاش قرار دهیم که با یک تفکروارداتی و ملهم از نگاه کمونیستی وارد کشور شد و به خاطر اینکه برخواسته از اعتقادات و باورهای مردم کشور نبود در نهایت رو به خیانت به ملتی آورد که داعیه خدمت به آن را داشت.

 تاریخچه شکل گیری
پس از سقوط رضا شاه و فروپاشی استبداد بیست ساله رضاخانی ، مارکسیستهای بازمانده از " حزب کمونیست ایران " به همراه گروه " 53 نفر " و عناصر ملی در دهم مهر ماه 1320 در منزل " سلیمان محسن اسکندری " گردهم آمدند تا به زعم خود آغازگر تلاشی نو در تاریخ حزب توده باشند .به هر صورت " حزب توده ایران " در دهم مهر ماه 1320 تأسیس و " سلیمان محسن اسکندری " به عنوان رهبر حزب انتخاب می‌گردد.
پس از مرگ " سلیمان محسن اسکندری " تا برگزاری اولین کنگره حزب " ایرج اسکندری " بطور موقت جانشین سلیمان محسن اسکندری می‌شود و ظاهرا حق امضاء داشت . تا اینکه در مرداد ماه 1320 پس از برگزاری اولین کنگره حزب " نورالدین الموتی " به مقام رهبری نائل می‌گردد .
در کنگره دوم " رضا رادمنش " به عنوان دبیر کل انتخاب و به مدت بیست سال ، یعنی تا " پلنوم(کنگره) چهاردهم " در این سمت باقی می‌ماند . پس از خلع " رضا رادمنش " از مقام دبیر کلی ، " ایرج اسکندری " به مقام دبیر اولی حزب نائل و تا " پلنوم شانزدهم حزب " در این سمت باقی می‌ماند. پس از برگزاری " شانزدهمین پلنوم " کمیته مرکزی حزب توده ، سرانجام سکان کشتی به گل نشسته حزب، در اسفند ماه 1357 در دستان لرزان " نورالدین کیانوری " قرار گرفت تا برای مدتی در امواج پرتلاطم انقلاب اسلامی به حرکت در ‌آید . لکن در منجلاب خودساخته غرق شد.

 اوضاع ایرانیان مهاجر
 و عضو حزب توده
 در شوروی

از نکات جالب توجه در تاریخچه حزب توده بررسی اوضاع و احوال آن دسته از اعضای حزب توده است که بدنبال مدینه فاضله خود به شوروی مهاجرت کردند. در بررسی شرایط این افراد آنها را به چهار نسل متفاوت تقسیم می کنند که در ادامه و بطور اختصار به شرایط این نسلها اشاره می شود.
نسل اول مهاجران را که مهاجرت شان پس از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان صورت گرفت اعضا و رهبران حزب کمونیست ایران تشکیل می دادند. نسل دوم عمدتا اعضا و رهبران فرقه دموکرات آذربایجان بودند که پس از آذر ۱۳۲۵ یعنی عزیمت فرقه دموکرات و در دست گرفتن اوضاع آذربایجان از سوی نیروهای دولت ایران به شوروی گریخته بودند. نسل سوم این مهاجران را نیز کادرهای حزب توده ایران تشکیل می دادند که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دستگیری اعضای حزب و آغاز سرکوب سازمان افسران به شوروی رفتند.
در مورد نسل اول اسناد منتشر شده در دوره های بعدی نشان می دهد که نزدیک به ۱۵۰ نفر از این افراد به جوخه های اعدام سپرده شدند یا در اردوگاه های کار اجباری جان سپردند. این دوران، زمانی است که ترور استالینی جان میلیون ها تن از شهروندان شوروی را گرفت. کمونیست های مهاجریا به دلایل اختلاف عقیده و سلیقه قربانی دستگاه استالینی می شدند، و یا قربانی منافع سیاست خارجی دستگاه استالین در رابطه با کشورهایشان می شدند. اما نکته ای که در این میان جالب است تفاوت دیدگاه مهاجر و میزبان نسبت به یکدیگر است. مهاجران شوروی را دست کم قبل از مهاجرت قبله آمال تمام توده های جهان می پنداشتند طرف مقابل اما برای اندیشیدن به آن ها گرفتار این قید و بندها نبود. چنان که خاطره نقل شده از همسر کریم نیک بین از دیدارش با بریا دستیار گرجی و هم میهن استالین این را نشان می دهد: «پس از بازداشت همسرم به بریا که در آن هنگام به ریاست کا. گ. ب رسیده بود نامه نوشتم و درخواست نمودم که مرا بپذیرد. فکر می کردم با آشنایی ای که با من و نیک بین داشت و بارها در باکو و تفلیس به دیدار هم رفته بودیم، می تواند به آزاد شدن شوهرم کمک نماید. . . فکر می کردم او به خاطر نان و نمکی که با هم خورده بودیم مرا دوستانه خواهد پذیرفت. اما چنین نشد و او خودش را به ناآشنایی زد و با ورق زدن پرونده ای گفت: این پرونده آن ایرانی خائنی است که بازداشت شده است. شما ایرانی ها یادتان رفته که پادشاه تان آغامحمدخان قاجار چقدر از گرجی ها را هنگام اشغال گرجستان کشت. . . از شما ایرانی ها کمونیست در نمی آید... به وی گفتم آغا محمدخان قاجار چه ارتباطی با شوهرم که دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران است، دارد... او با خشونت پرونده را بست و گفت دیگر بیش از این وقت ندارم... پس از گذشت یک سال یعنی در سال ۱۹۴۰ طی نامه ای به من اطلاع دادند که شوهرم را اعدام کردند...»نسل دوم، مهاجرت های سیاسی و فرار وحشت زده هزاران نفر را در می گیرد که پس از فروپاشی دستگاه فرقه دموکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۵ و پناه بردن ۶ ماه بعد کردهای عراقی به رهبری ملامصطفی بارزانی، صورت گرفت. این دوران مصادف با سالهای واپسین زمامداری استالین است. این نسل با اینکه از تصفیه‌های خونین نسل اول ایرانیان بطور نسبی در امان ماند، اما قربانی انگیزه های سیاسی و اقتصادی دستگاه استالینی شد.تبعیدگاه‌های سیبری و مجمع الجزایر گولاگ بر سرنوشت تراژیک و دردناک آنها سایه انداخت و لحظه ای آنها را در کشاکش سرنوشت و آزادی اراده، رها نکرد.اما نسل سومی ها تقریبا همزمان با افول استالین و فروکش کردن موج تصفیه ها و قتل‌های نسل اول، گام در" دژ پرولتاریای پیروزِجهانی" نهادند. این نسل، مهاجرت کادرها و رهبران حزب توده ایران طی چند سال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را در بر گرفت .نسل دوم و سوم ایرانیان در شوروی، گرچه قربانی قتل و کشتار جمعی نسل اولی ها نشدند، اما به "بردگان کمونیسم" تبدیل شدند. به قول دکتر صفوی که زندگی خود را "برده کمونیسم" توصیف کرده، این دو نسل در غربت هر روز آرزو می کردند که: "ای کاش بدبخت ترین سگ ایران بودم، اما گذارم به اینجا نمی افتاد."اما نسل چهارم کسانی بودند که پس از انقلاب اسلامی ایران به شوروری مهاجرت کردند.با فروپاشی شوروی، نسل چهارم این شانس را یافت که برخلاف نسل‌های پیشین از مرگ تدریجی در مدینه فاضله خود رهایی یابد . آنچه که سرنوشت و زندگی این نسل را دگرگون کرد، تحولاتی بود که با روی کار آمدن گورباچف، آغاز گردید.

 

 

https://shoma-weekly.ir/iHHPoN