اندیشه

درس‌های گرانبهای عضو ایرانی اهل بیت(ع)

از سادگی او همین بس که وقتی وارد مدتئن شد یک دوات،یک عصا، یک شمشیرو یک عبا بیشتر نداشت. جالب است که وقتی سیلاب در شهر آمد او دوات پوست گوسفند و عبایش را برداشت و بالای کوهی رفت و گفت: " روز قیامت هم سبکباران اینگونه نجات پیدا می کنند"
حجت الاسلام علی تبریزی- مدائن، مجموعه شهرهای هفتگانهای بود، که در سی کیلومتری جنوب بغداد واقع بود، در جانب شرقی دجله. آنها لشکر بزرگ و مقتدری داشتند ولی به دلیل نظام اشرافیگری و نارضایتی گروه زیادی از مردم رعیت شکست خوردند. این شهر در سال ۱۶ هجرت فتح شد و به بلاد اسلامی پیوست. ابتدا حذیفه بن یمان از یاران خوب پیامبر (ص) به استانداری منسوب شد. ولی حذیفه زیاد دوام نیاورد و به مدینه بازگشت. بنا به روایت ابن شهرآشوب پس از او سلمان را -که بومی بود - برای این منصب برگزیدند.

علامه مجلسی روایت میکند که رسول خدا (ص) به سلمان فرموده بود: «سیوضع علی رأسک تاج کسری، فوضع التاج علی رأسه عند الفتح؛ طولی نمیکشد، که «تاج کسری» بر سر تو قرار میگیرد.» سلمان نیز به هنگام فتح مدائن و برای تحقق کلام حضرت آن را روی سر خود گذاشت ولی پس از آنکه سخن پیغمبر (ص) تحقق یافت، آن را برداشت و کنار گذاشت. سلمان از این تاج گرانبها استفاده نکرد و تاج پس از پیروزی مسلمانان، به مدینه و خزانه بیت المال انتقال یافت.

او در کنار درسهای ارزشمندی که از رسول اکرم (ص) آموخته بود اصول اساسی جامعهشناسی و حکومت داری را هم از امیرالمومنین علی (ع) فرا گرفت و همه آنها را به دقت در دوران حکومتش به اجرا درآورد. سلمان میراث حکمت را از نبی مکرم اسلام آموخته بود و لذا حکومت را نه غنیمت که فرصت و امانت خداوند میدانست. او از
علی (ع) شنیده بود که مناصب طعمه شکاری که وسیله خورد و خوراک، عیش و نوش و رفاه و خوشگذرانی و بی
دردی باشد نیستند. او اصول اساسیای را در کار حکومت داریاش مد نظر داشت که برخی از آنها اشارهای گذرا میاندازیم.

اقدامات فرهنگی برای ایجاد تحول

مدائن شهری بود که با تفکرات مجوسیت بنا نهاده شده لذا بیش از هرچیز نیازمند تحول فرهنگی و عقیدتی بود. از همین رو میبینیم که این حکیم و دانشمند، وقتی در مسجد مدائن مردم را گرد میآورد، درس تفسیر قرآن ترتیب میدهد. ابو نعیم اصفهانی مینویسد که مردم «تیسفون» یعنی جمعیت شهرهای هفتگانه مدائن باخبر شدند، سلمان در مسجد حضور دارد و حدود هزار نفر گرد آمدند. سلمان به آنان گفت: بنشینید، وقتی آنان نشستند، سلمان برای آنان به قرائت و تفسیر سوره یوسف پرداخت. اما چرا سوره یوسف؟ این سوره از دو رسول خدا نام میبرد، به داستان امانتداری و حسابگری و دقت در خزانه داری اشاره مینماید، از عفت و حیا و پاکدامنی و نتایج دنیوی و اخروی آن برای یوسف نبی میگوید، به سرنوشت بیحیایی و گناه و رسوایی زلیخای هوسباز نیز میپردازد و درپایان هم اعلام میکند: در سرگذشت آنان، عبرت و آموزشی برای خردمندان وجود دارد.

دوری از تجملات

او اصلاً اعتنایی به کاخهای باعظمت ساسانیان و ثروتهای انبوه آنها نداشت و زرق و برقش را به هیچ میانگاشت. به جای سکونت در کاخ و برای دور نبودن از مردم و در دسترس بودن حاکم، دکانی را میان بازار انتخاب نمود تا درون آن به انجام امور خویش بپردازد. مطالب فراوانی نیز در خصوص ساده زیستی و لباس و مسکن و خوراک بسیار ساده او نقل شده است. سلمان حاکمی بود که دسترسی به او بسیار سهل و آسان بود. او سرکشی به مردم، رسیدگی به امور نیازمندان و گوش سپردن به
درد دل
های آنها را بر خود فرض میدانست. نقل است که گاهی گوشت میخرید و سفرهای پهن میکرد و بیماران و محرومین را دعوت میکرد.

حاکم زنبیل باف!

حسن بصری نقل میکند که حقوق سالیانه سلمان از صندوق بیت المال، پنج هزار درهم بود و او تمام آن را در راه خدا به نیازمندان «انفاق» میکرد. در عوض چون در مدینه «زنبیل بافی» آموخته بود، در مداین نیز از درآمد زنبیل بافی زندگی خود را تامین مینمود. از کسی چیزی نمیگرفت و شعارش این بود: «دوست نمیدارم جز از دسترنج کار خود، ارتزاق کنم.»

رسیدگی به نیازمندان

سلمان از مولا علی (ع) یاد گرفته بود که به نیازمندان به صورت ناشناس رسیدگی نماید. او در روزگار امارت خویش بر مدائن اغلب تنها و بیپیرایه و به طور ناشناس، در کوچهها حرکت میکرد. یک روز، مردی از قبیله شبام که بار کاهی را به دوش داشت و خسته شده بود سلمان را دید و گفت که بار او را به مقصد برساند! سلمان هم قبول کرد و به راه افتادند. در بین مسیر مردم به او احترام زیادی میکردند و مرد شبامی تازه فهمید و شرمنده شد. خواست بار را از او بگیرد ولی سلمان نپذیرفت و بار را تا انتهای راه برد.

سکباران اینگونه نجات پیدا میکنند

از سادگی او همین بس که وقتی وارد مدائن شد یک دوات، یک عصا، یک شمشیر و یک عبا بیشتر نداشت. جالب است که وقتی سیلاب در شهر آمد او دوات، پوست گوسفند و عصایش را برداشت و بالای کوهی رفت و گفت: «روز قیامت هم، سکباران اینگونه نجات پیدا میکنند.» و این درس عملی او برای مردم مدائن از هر اقدام دیگری موثرتر بود.

هم علویاست و هم قریشی

یک روز در حضور امام باقر (ع)، سخن از سلمان فارسی و جعفر بن ابی طالب، معروف به جعفر طیار به میان آمد. ابو بصیر و گروه دیگری از اصحاب آنجا حضور داشتند. در ضمن گفتگو سخن به اینجا رسید که برخی از یاران، مقام جعفر طیار را بالاتر از مقام سلمان دانستند و دلیل آنها هم این بود، که سلمان سابقه مجوسیت داشته و بعد مسلمان شده است، امام وقتی این سخن را شنید ناراحت شد و با حالت خشم، به ابوبصیر فرمودند:ای ابوبصیر! سلمان را خداوند بعد از مجوسیت «علوی» و پس از فارسی بودن «قریشی» قرار داد، صلوات خداوند بر سلمان باد، البته جعفر بن ابی طالب هم، در پیشگاه خداوند مقام و مرتبه بلندی دارد و در بهشت به همراه فرشتگان الهی، به پرواز در میآید.

(پی نوشتها در دفتر نشریه موجود می باشد)

https://shoma-weekly.ir/zHi7yv