بمان! او می رود برای بازرسی پالایشگاه آبادان، بی آن که بداند صبح جاده به دست عراقی ها افتاده است. خود عراقی ها هم باور نمی کردند وزیری به شکل و شمایل او ببینند. پیراهنی آبی رنگ و شلواری ساده با راننده و دو محافظ. صدای محمدجواد در سلول های مخوف و تاریک می پیچد. کمیل می خواند و گاهی قرآن و گاهی فریاد می کشد: «من محمدجواد تندگویان وزیر نفت ایران هنوز زنده ام»
سیدپیمان عبدمنافی- شورلت سبز می پیچد میان نخلستان. خیل جنگ زدگان از نخلستان به سمت جاده در حرکتند و به سوی سرنوشتی نامعلوم می گریزند. به دنبال ماشین می دوم و فریاد می زنم صبر کن "جواد" ماشین می ایستد و او پیاده می شود. سرزمینی که تو مسافرش هستی هرگز خوبان تاریخ را تاب نیاورده است.
بمان! او می رود برای بازرسی پالایشگاه آبادان، بی آن که بداند صبح جاده به دست عراقی ها افتاده است. خود عراقی ها هم باور نمی کردند وزیری به شکل و شمایل او ببینند. پیراهنی آبی رنگ و شلواری ساده با راننده و دو محافظ. صدای محمدجواد در سلول های مخوف و تاریک می پیچد. کمیل می خواند و گاهی قرآن و گاهی فریاد می کشد: «من محمدجواد تندگویان وزیر نفت ایران هنوز زنده ام» و زیر شکنجه های هولناک قرآن می خواند، مثل وقتی که در زندان های ساواک شکنجه می شد. 11 سال بعد گروهی می روند برای تحویل جنازه ی محمدجواد. عراقی ها می گویند 10 سال پیش شهید شده است. اما جنازه مومیایی شده. جواد نشان می دهد که تنها دو سال از شهادتش می گذرد.
بمان! او می رود برای بازرسی پالایشگاه آبادان، بی آن که بداند صبح جاده به دست عراقی ها افتاده است. خود عراقی ها هم باور نمی کردند وزیری به شکل و شمایل او ببینند. پیراهنی آبی رنگ و شلواری ساده با راننده و دو محافظ. صدای محمدجواد در سلول های مخوف و تاریک می پیچد. کمیل می خواند و گاهی قرآن و گاهی فریاد می کشد: «من محمدجواد تندگویان وزیر نفت ایران هنوز زنده ام» و زیر شکنجه های هولناک قرآن می خواند، مثل وقتی که در زندان های ساواک شکنجه می شد. 11 سال بعد گروهی می روند برای تحویل جنازه ی محمدجواد. عراقی ها می گویند 10 سال پیش شهید شده است. اما جنازه مومیایی شده. جواد نشان می دهد که تنها دو سال از شهادتش می گذرد.