
نقل میکنند شیخ جعفر شوشتری(ره) روزی برای اقامه نماز جماعت به مسجد رفته بود. یکی از مؤمنین مبلغی از وجوهات شرعیه به محضرشان تقدیم داشت. معظم له بلافاصله اعلام فرمود هرکس نیازمند است، از این وجوه بردارد.نیازمندان از آن وجوه شرعیه بهرهمند شدند.
سپس سیدی با شتاب از راه رسید. پس از فهمیدن ماجرا، به محضر مرحوم شیخ شرفیاب شد و عرض حاجت نمود. آقا با کمال ادب فرمودند: آقا سید متاسفانه شما دیر تشریف آوردید، دیگر چیزی از آن پولها باقی نمانده است. سید از شنیدن این سخن شدیدا آزرده شد و با کمال جسارت و بیادبی، آب دهان خویش را به محاسن شیخ بزرگوار انداخت. با توجه به اینکه این اهانت بسیار ناراحتکننده بود و اغماض از آن بسیار مشکل، حتی حاضران از مشاهده ماجرا بسیار متاثر و برآشفته شدند و میخواستد سیّد عاری از نزاکت را ادب کنند، ولی شیخ با کمال متانت از جا برخاست و نخست مردم را امر به خودداری و آرامش نمود، سپس دو گوشه دامنش را به دست گرفت و در بین صفوف جماعت به راه افتاد و فرمود هر کسی ریش شیخ را دوست میدارد، به این سید کمک کند.
مردم به احترام شیخ کمکهای فراوانی کردند و از حلم و تحمّل و بزرگوای شیخ تعجب نمودند. شیخ تمام پولها را به سید بخشید و عذرخواهی نمود.