اندیشه

حق و باطل را چگونه بشناسیم؟

حضرت فرمود: «إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال؛ إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله.» «همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است؛ به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی‌توان شناخت. اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس‌ تا اهل آن برایت آشکار گردند.»
علی صفاری- خیلی از ما در مواقع بسیاری دچار تردید شدهایم که نکند راه حق و باطل را اشتباه رفته باشیم.این تردیدمان هم از لغزش های اطرافیان نشأت میگیرد، آنهایی که دوستشان داریم و به ویژه آنهایی که به عنوان جلوداران راه حق قبولشان داریم.

وقتی میبینیم فردی که عمری است برایمان تابلوی حق مداری و حرکت در مسیر راست بوده، مسیرش را عوض میکند به تردید میافتیم که نکند ما از اول حق و باطل را اشتباه انتخاب کرده باشیم. شک میکنیم که اگر حق آنی بود که قبلاً میدانستیم پس چرا نماد و تابلوی حق حالا در جبهه باطلایستاده!؟ نگران میشویم که شاید جبهه حق و باطل را عوضی گرفته باشیم. اما راه چاره چیست؟ در گرماگرم جنگ جمل و در حالی که مرزهای حق و باطل برای خیلی ها مشخص نبود مردی به فکر فرو رفت که به راستی
حق با کیست؟ در یک سوی میدان علی مرتضی (ع)، داماد رسول الله (ص) به همراه تعدادی از یاران صدیق پیامبر
ایستادهاند و در سوی دیگر همسر پیامبر(ص) به همراه دو صحابی بزرگ، صف بسته اند. ای کاش میشد گفت که هر دو گروه بر حقند ولی نمیشود! پس راه چاره چیست؟

نزد باب علم آمد، همو که رسول گرامیاسلام درباره اش فرمود: أنا مدینه العلم و علیّ بابها. گفت: «أیمکن أن یجتمع زبیر و طلحه و عایشه علی باطلٍ؟»

آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ سؤال خوبی کرد، سؤالی که شاید در ذهن خیلی های دیگر هم بود. اما پاسخ امیر کلام و مولای متقیان به قدری زیبا و متقن بود که اگر بعد از هزار و چهارصد سال هم بشنوی گویی همین الان و برای تو این پاسخ صادر شده است.

بی دلیل نیست که دانشمندان سنی مذهب هم کلام حضرت را بعد از قرآن محکم ترین کلام بشری نامیده اند.حضرت فرمود: «إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال؛ إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله.» «همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است؛ به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمیتوان شناخت.

اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس تا اهل آن برایت آشکار گردند.» یعنی تو ای مرد و همه کسانی که در طول تاریخ دچار چنین شبهه و تردیدی میشوید بدانید که اشتباه شما و تردیدتان ناشی از عدم شناخت صحیح حق و باطل است. شما حق را خوب نشناختهاید بلکه افرادی را معیار خود کردهاید که تنها بویی از حق برده اند.

لذا وقتی این افراد بوی حق را از دست بدهند، شما هم راه حق را گم میکنید! آری اشتباه شما این است که حق را با افراد سنجیدهاید نه افراد را با حق! اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند. در صدر اسلام نیز با توجه به این طرز فکر دو گروه را مشاهده میکنیم؛ یک گروه شیعیانی که کالجبل الراسخ بودند، مؤمنانی که هیچ تندبادی قادر به تردید و انحراف آنها نبود.گروه دیگر چون معیار حق و باطل را نشناختند، لذا حتی وصیت های رسول اکرم را با همه ایمان کامل به آن حضرت با نوعی توجیه و تفسیر و تأویل نادیده گرفتند!

این دسته فقط ظواهر را میدیدند و آن دسته حقیقت را. این شد که وقتی در جنگ صفین قرآن ها بر سر نیزه رفت گروه ظاهربین دست کشیدند و فریب ظاهرسازی معاویه و عمروعاص را خوردند و آنهایی که حق را میشناختند دانستند که قرآن ناطق علی مرتضی است.برخی میگفتند وقتی عدهای از بزرگان صحابه و سابقه دارهای اسلام راهی را بروند نمیتوان گفت اشتباه کرده اند.

اما دسته دیگر که در اقلیت هم بودند، عقیده داشتند در جایی که اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال شوند، دیگر احترامی برای آنها قایل نیستیم. باید حق را شناخت، چه از زبان جوانی نورسیده باشد چه پیری سالخورده. این تفکر است که امثال سلمان ها و مقدادها و ابوذرها را تربیت نمود. شیعه به شعار نیاز ندارد، به شور بی دلیل احتیاج ندارد، شیعه افرادی استوار و راسخ میخواهد که با هر بادی نلغزند و حق و باطل را به درستی بشناسند.

https://shoma-weekly.ir/2kACOT