ورزش

جنجال در کشتی همزمان با سالمرگ آقا تختی!

کاشکی به‌جای آن که اسم ورزشگاه‌ها را به نام جهان پهلوان تختی کرده و یا عکس‌های متنوع آن مرحوم را این‌طرف و آن‌طرف نصب کنند، می‌آمدند کمی هم از مرام و مسلک آقاتختی الگو برمی‌داشتند البته در عمل و نه حرف!
سعید سعیدزاده- رمز محبوبیت جهان پهلوان تختی چیست؟ چه چیزی باعث ماندگاری آن مرحوم در تاریخ ورزش ایران شد؟ او که نه به اندازه فلان ابر قهرمان زور داشته و نه تعداد مدالهایش با اعجوبه کشتی برابری میکرد...

داستان اول: تماشاگران تهرانی گوش تا گوش در سالن نشسته بودند تا شاهد نبرد پهلوان خود با قهرمان بلغاری باشند. اول قهرمان بلغاری روی تشک آمد سپس آقا تختی... سالن با دیدن پسر بامعرفت خانیآباد  منفجر شد. از هر گوشه صدای تختی... تختی بهگوش میرسید. سیراکوف بلغاری مات و مبهوت پنجه در پنجه جهان پهلوان انداخته بود. فضای سالن قهرمان خارجی را گیج کرده بود و یک لحظه غفلت کافی بود تا آقاتختی به پاهای سیراکوف برسد.

جهان پهلوان با میانکوبی جانانه سیراکوف را خاک کرد و سپس رفت سراغ شگرد اصلی خودش ... سگک دوبل.

همه عالم و آدم میدانستند سگک دوبلهای آقاتختی غیرقابل دفاع است و کمر کشتیگیری را میشکند. آن روز هم تماشاگران شروع به شمارش کردند تا سیراکوف به پل برود و...

جهان پهلوان مشغول رکابزدن بود که ناگهان فریاد ناله کشتیگیر بلغاری به هوا برخاست: آخ!

به محض اینکه سیراکوف از شدت درد فریاد کشید، جهان پهلوان بامعرفت تهرانی فن را نیمهکاره رها کرد و برخاست!

مربیان و تماشاگران هاج و واج مانده بودند که چرا؟ تختی که میتوانست به راحتی آبخوردن شگرد خود را اجرا و حریف بلغاری را پیش چشمان مشتاق تماشاگران ضربه فنی کند با جوانمردی و فتوت کشتی را رها کرد و...

اما از آن جالبتر واکنش سیراکوف بلغاری بود. قهرمان سنگین وزن خارجی وقتی معرفت و پهلوانی تختی را دید از جای خود برخاست، دست راست پهلوان ایرانی را گرفت و به نشانه پیروزی بالا برد تا بار دیگر تماشاگران مسابقه به وجد بیایند و هر دو قهرمان را با هم تشویق کنند.

داستان دوم: از قبل طلای المپیک 1960 رُم را برای غلامرضا کنار گذاشته بودند. تختی در اوج آمادگی بدنی قرار داشت و پیش از رسیدن به فینال تمامی حریفان ریز و درشت خود را یکی بعد از دیگری پشت سرگذاشت. به نظر میرسید پهلوان ایرانی برای تکرار طلای المپیکی خود (1958 ملبورن) مشکلی مقابل عصمت آتلی ترک نداشته باشد اما...

روز فینال همهچیز عوض شد. داوران کشتی فینال که به وسیله وهبی امره ترک تبار تطمیع شده بودند از هیچ تلاشی برای مغلوب کردن تختی فروگذار نکردند!

پهلوان ایرانی هجوم میبرد و عصمت آتلی فرار میکرد. تختی حمله میکرد و کشتیگیر ترکیهای نگاه!

اما آنکس که اخطار میگرفت آقا تختی بود! ناداوری به قدری مشهود بود که صدای تماشاگران ایتالیایی هم درآمد و... وهبی امره از کنار تشک دستور میداد و ناداوران اطاعت میکردند ولی صدای پهلوان ایرانی درنمیآمد!

در میان تعجب همگان تختی را در خاک قهرمان ترک نشاندند، اخطار دادند و ... خلاصه هرکار میکردند تا دست آخر دست عصمت آتلی بالا برود!

و آن وقت پهلوان ایرانی با آن اندام کشیده و چهارشانه آرام و بی سروصدا کنار دست کشتیگیر ترکیهای ایستاد و لام تا کام حرفی نزد! تختی نه اعتراض کرد، نه فریاد کشید و نه به سمت میز داوران لگد انداخت. او سرش را پایین انداخت و به آرامی به گوشه رختکن خزید و ریز ریز اشک ریخت!

باورش سخت است. قهرمان باشی، جهان پهلوان باشی، امید یک ملت باشی و به جای فریاد، داد و بیداد گریه کنی و اشک بریزی؟!

اما این اتفاق افتاد تا درس بزرگی باشد برای تمام مردان و حتی ناداوران عالم!

ادامه داستان: نبرد وزن 74 کیلوگرم فینال لیگ کشتی با برتری قهرمان گرجی پیش میرفت. امیدی به پیروزی کشتیگیر ایرانی نبود. آقای مربی پیش خودش فکر کرد که باید حرکتی کند. گرد و خاکی بهپا کند و... مربی سرشناس بلوایی در سالن بهپا کرد که نگو و نپرس. مربی تیم ملی به پشتوانه سههزار تماشاگر ساده دل شهرستانی داد زد، فریاد کشید، اهانت کرد و لگد انداخت بر تمام گذشته درخشان خود، آن هم در سالنی که گوشه آن عکس بزرگ شادروان غلامرضا تختی خودنمایی میکرد!

نتیجهگیری نهایی: کاشکی بهجای آن که اسم ورزشگاهها را به نام جهان پهلوان تختی کرده و یا عکسهای متنوع آن مرحوم را اینطرف و آنطرف نصب کنند، میآمدند کمی هم از مرام و مسلک آقاتختی الگو برمیداشتند البته در عمل و نه حرف!

«یا حق»

https://shoma-weekly.ir/UpdiuF