ورزش

«تختی» و درس‌هایی که فراموش مان شده است

«آقای خرم! آنهایی که راه شرافت، درستی و خدمت به مردم را انتخاب کرده‌اند، از عسرت و پریشانی مالی هم وحشتی ندارند. به قول معروف نیازی به این پول‌ها ندارم چون دوست ندارم مردم را سیاه کنم...»
«آقای خرم! آنهایی که راه شرافت، درستی و خدمت به مردم را انتخاب کردهاند، از عسرت و پریشانی مالی هم وحشتی ندارند. به قول معروف نیازی به این پولها ندارم چون دوست ندارم مردم را سیاه کنم...»

درست حدس زدید! این جملات جواب محکم و قاطعانه زنده یاد «غلامرضا تختی» به «رحیم علی خرم» سرمایهدار مفسد و بدنام دوران طاغوت بود که میخواست جهان پهلوان را با یک چمدان پول بخرد. میخواست در حضور منوچهر «قراگوزلو» رئیس وقت سازمان تربیت بدنی با شهرت و خوشنامی «تختی» معامله کند، اما «جهان پهلوان» به او «نه» گفت.

این در حالی بود که افراد دیگری هم سعی میکردند تا «تختی» را راضی کنند، فقط به شرط استفاده از اسم او مشکلات مالی «تختی» را حل کنند، اما همیشه میگفت: «کار من نیست، از من ساخته نیست!» حتی یک شرکت صاحب نام فروشنده تیغ ریش تراشی از «تختی» دعوت کرده بود که حدود سه چهار دقیقه از او در حالی که صورتش را با تیغهای آن شرکت میتراشد، فیلمبرداری کنند و «جهان پهلوان» پانصد هزار تومان که آن موقع ثروتی قابل توجه به حساب میآمد، بگیرد و اما لبخندی زد و گفت: «طرف میخواهد مدل تبلیغاتی او شوم و حیثیت و آبروی خودم را پیش مردم برای پول به باد دهم!» حتی روزی که جبهه ملی و چند تن از دوستان نزدیک شادروان «تختی» به او پیشنهاد دادند که در انتخابات مجلس شرکت کند چون بیبرو برگرد رأی میآورد و... ولی «جهان پهلوان» فقط یک جواب داشت: «من نمیتوانم محبت و عنایت مردم به خود را خرج این قبیل کارها بکنم!» شاید اولین و آخرین باری که جهان پهلوانی «غلامرضاتختی» دست نیاز به سوی دیگران دراز کرد، ماجرای زلزله «بوئین زهرا» بود، آن هم به خاطر مردم زلزله زده بود و بس! روزی که «تختی» بدون هیچ تبلیغات رسانهای، عکس و مصاحبه و فیلمبرداری، ازصبح خیلی زود سر چهار راه ولیعصر (عج) فعلی ایستاد و اعلام کرد میخواهد برای زلزلهزدگان کمک جمع کند. ناگهان غوغایی برپا شد که نگو و نپرس... و «غلامرضا تختی» به افسانه ها پیوست بعد از چهل و شش سال از ماجرای هتل آتلانتیک و کوچ جهان پهلوان به دیار سایهها میگذرد، اما چه میشود که هنوز حضورش محسوس است. پهلوانی که تنها پنج کلاس بیشتر سوادنداشت و به رغم ۱۶ سال عضویت در تیم ملی کشتی آزاد و کسب 9 مدال طلا و نقره و برنز جهان و المپیک، از لحاظ مرغوبیت مدال از خیلیها پایینتر قرار میگیرد، اما چرا هنوز به احترام «تختی» همه کلاه از سر برمیدارند؟

دنبال واژههای راحتتری میگردم، اما نه! نمیشوداز «تختی» نوشت از مردمی بودنش ننوشت. انصافاً کدامیک از ستارههای مصنوعی امروزی از آن همه پول، مال و منال و مقام میگذرد؟ به همین سادگی تفاوت «تختی» با خیلیها معلوم میشود. خیلیها که از تبلیغ کولر آبی و... هم نمیگذرند! حاضرند تمام اعتبار و شهرت خود را پای چند میلیون تومان بریزند و در چنین اوضاع و احوالی طبیعی است باز هم به یاد «تختی» بیافتیم. انگار چیزی پس ذهن همه ما ورزشینویسان هست که همواره او را به یاد میآوریم! در جوانمردی وقتی در ناجوانمردیها! قرار بود اختتامیه این دل نوشته مثل همیشه پند و نصیحت و اندرز باشد به مربیان، معلمان و ورزشکاران امروزی، اما تنها به این جمله اکتفا میکنم که «جامعه ورزش باید از تختی درس بگیرد». ۱۷ دی ماه آمد و باز من ماندم و تصویر خاک گرفته مردی که هنوز پس از سالها زنده است.

https://shoma-weekly.ir/3hhKCs