اندیشه

تبیین رابطه‌ای بین وحدت و مذهب

مذهب اصولاً در ذات خود با وحدت امت اسلامی گره خورده است. مذهب که عرض می‌کنم، منظور آموزه‌های مذهب است، حالا چه مذهب تشیع باشد و چه مذهب تسنن؛ آموزه‌های اصیل هر مذهب و بنیان‌های اساسی هر مذهب چه سنی و چه شیعه اگر به درستی تبیین شود، با وحدت امت اسلامی نه تنها در تعارض نیست که در یک همخوانی، همگرایی و سازگاری قرار دارد.
همیشه وقتی سخن از وحدت جهان اسلام به میان می‌آید عده‌ای به مخالفت بر می‌خیزند و گروهی هم به این موضوع با دیده تردید می‌نگرند. در پاسخ به این گروه چه باید بگوییم؟ اصولاً چه رابطه‌ای بین وحدت و مذهب وجود دارد؟ آیا وجود یکی نافی وجود دیگری است؟ آیا قرار است تأثیر متقابلی روی هم داشته باشند؟ برای یافتن پاسخ این سؤالات به سراغ حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد مبلغی رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب رفتیم.

سؤال ما در خصوص وحدت جهان اسلام است. ما اگر بخواهیم به جوان امروز بقبولانیم که وحدت در بین امم اسلامی از ضروریات شاید نپذیرد. چه دلایلی باید برای او بیاوریم؟

هر اندیشه‌ای طبعاً با ابهامات و‌گاه شبهاتی مواجه خواهد بود. وحدت امت اسلام هم که یک اندیشه کلان محسوب می‌شود و دامنه‌های وسیع آن فضاهای بزرگ و گسترده‌ای را پوشش می‌دهد، از این قاعده مستثنا نیست و احیاناً سوالات و شبهات و‌گاه ابهاماتی پیش می‌آید. حالا خواه در بین مجموعه شیعه و خواه در میان مجموعه اهل سنت نسبت به این مقوله کلان ابهاماتی وجود دارد. این ابهامات عمدتاً دو خواستگاه اساسی دارد.

یکی اینکه به صورت آکادمیک و دانشی نسبت به وحدت مطالعه عمیقی و روشمندی صورت نگرفته است. آنچه بوده تنها توصیه‌های مصلحان جوامع اسلامی است. طبیعی است یک مقوله‌ای که می‌خواهد مرزهای اجتماعی را تحت تأثیر قرار بدهد و مناسبات جامعه بزرگ اسلامی را دستخوش تحولات خاص قرار دهد، طبعاً بدون داشتن پشتوانه فکری و دانشی و غیر متکی بر یک نظریه علمی دقیق با صرف توصیه نمی‌تواند پیش برود و ابعاد این مقوله بزرگ را نمی‌شود بدون این پشتوانه‌ها باز شناخت و آن را عاری و فاقد از هرگونه ابهام و سوال در جامعه مورد پذیرش قرار داد.

خواستگاه دوم این است که علائق خاص مذهبی و وابستگی‌های روحی و فکری و مناسباتی جامعه تابع نمادهای آن مذهب متبوع و به مثابه یک خواستگاه برای پیدایش سؤالات در خصوص وحدت امت اسلامی ظهور پیدا خواهد کرد و این هم امری طبیعی است.

سوال اینست که آیا ما می‌توانیم میان وحدت و مذهب آشتی برقرار کنیم یا اصولاً نمی‌توان یا حتی فرا‌تر از ایجاد آشتی، چه بسا نوعی عینیت و وحدت میان اندیشه وحدت گرایی و اندیشه مذهب گرایی برقرار است و ما از آن غافلیم.

پس سه حالت وجود دارد: یکی اینکه اصولاً نمی‌توان آشتی برقرار کرد، دیگری آنکه می‌توان آشتی برقرار کرد که اگر این باشد طبیعتاً سؤال دیگری پیش می‌آید که تا چه میزان این آشتی امکان پذیر است؟

و آیا این آشتی دادن به معنای دست کشیدن از پاره‌ای از عناصر فکری و اجزای فکری مذهب است؟

و یا اینکه می‌توان یک آشتی‌ای را برقرار کرد بدون اینکه به ارکان مذهب دست بخورد و خدشه‌ای بر آن وارد شود.

و اگر پاسخ سومی باشد که اصولاً مذهب با همه قدرت و توان و کیان خود با اندیشه وحدت نه تنها در تعارض نیست، بلکه در تلاعم به معنای سازگاری قرار دارد.

ابتدا باید این سه فرع را پیش روی گذاشت و در آن رابطه مطالعه کرد و طبعاً اگر ما در این زمینه مطالعه عمیقی را صورت بدهیم این مطالعه می‌تواند در صورت ادامه و گسترش ابعاد دانشی تری به خود بگیرد و جایگاه دانشی پیدا کند.

نظر شما در این رابطه چیست؟ شما معتقدید چه رابطه‌ای بین وحدت و مذهب برقرار است؟

من به نظرم می‌رسد که آن فرض سوم درست است که مذهب اصولاً در ذات خود با وحدت امت اسلامی گره خورده است. مذهب که عرض می‌کنم، منظور آموزه‌های مذهب است، حالا چه مذهب تشیع باشد و چه مذهب تسنن؛ آموزه‌های اصیل هر مذهب و بنیان‌های اساسی هر مذهب چه سنی و چه شیعه اگر به درستی تبیین شود، با وحدت امت اسلامی نه تنها در تعارض نیست که در یک همخوانی، همگرایی و سازگاری قرار دارد.

شاید خیلی افراد این سخن را در ابتدا رد کنند. چه دلیلی بر این مدعا می‌توان اقامه کرد؟

برای اثبات این قضیه دلایل بی‌شماری وجود دارد. در این مختصر فقط به یک نکته اشاره می‌کنم و آن اینکه کسانی که دغدغه عدم سازگاری و تنافی مذهب با وحدت را دارند، چه از شیعه و چه از سنی این‌ها محل اسقرار وحدت و ظرف پذیرای وحدت و خواستگاه و جایگاه تحقق وحدت را با جایگاه تحقق مذهب اشتباه می‌گیرند. ظرف استقرار مذهب در سه بحش قرار گرفته و به تعبیر دیگر سه ظرف برای پیدایش مذهب وجود دارد.

یکی اندیشه است و لذا اعتقادات مذهبی شکل می‌گیرد و‌گاه آموزه‌های فقهی و‌گاه فرهنگی مذهب شکل می‌گیرد.

دوم ظرف روحی است که شما یک دلبستگی و یک وابستگی روحی و علایق ویژه‌ای متناسب با بنیان‌های مذهب پیدا می‌کنید و روح و قلب و محبت قلبی را به مذهب و نمادهای مذهبی می‌سپرید.

دیگری ظرف عمل است. که مناسک و آموزه‌های عملی مذهب ایجاد می‌شود.

در حالی که جایگاه تحقق وحدت، مناسبات اجتماعی است. مناسبات اجتماعی به معنای تعامل اجتماعی است. و‌گاه این تعامل حق بیشتری پیدا می‌کند و تعامل همگرایانه‌ای در جامعه مطرح می‌شود یعنی تعاملی با رویکرد به همگرایی و رفتن به سمت جهت‌های واحد.

وحدت امت اسلامی بیش از این نیست که فقط در فضای مناسبات اجتماعی یک نوع همگرایی را ایجاد کند.

ما یک اصل عقلایی داریم که اصولاً فارغ از اعتقادات مذهبی، فارغ از اندیشه‌ها و فرا‌تر از آن و حتی در چهارچوب‌های غیر دینی، با قطع نظر از اینکه یک انسان یا یک مجموعه دارای چه اندیشه‌هایی است می‌تواند و باید در صحنه زندگی تعامل کند. عملاً هم همین طور است. اگر این اصل عقلایی در زندگی مردم شکل نگیرد هیچکس نباید از دستاوردهای اصحاب حرفه‌ها و صنعت‌ها و پیشه‌هایی که در جامعه هست بهره بگیرد به این بهانه که آن‌ها هم رأی با من نیستند!

پس در حقیقت همه ما در عمل معتقد و عامل به اصل وحدت هستیم و خودمان هم گاهی غافلیم!

بله همین طور است. در یک جامعه انسان‌ها دارای رأی‌های مختلفی هستند ولی شما در تعامل زندگی و زندگی جمعی از یکدیگر استفاده می‌کنید. نمی‌گویید من به سراغ این طبیب نمی‌روم چون او دارای این اندیشه است و اندیشه‌اش با من یکی نیست. این یک اصل در زندگی است.

نظر اسلام در خصوص اصل وحدت چیست؟

اسلام هم همین اصل عقلایی را پذیرفته است و واقعیت هم همین است. امام سجاد (ع) فرموده‌اند: إنّما النّاس بالنّاس؛ این تعبیر بزرگ و زیبایی است که باید در پیشانی اندیشه شیعه و به عنوان افتخار شیعه همه جا مطرح بشود که ما دیدگاه‌مان این است که «إنّما النّاس بالنّاس» یعنی قوام مردم به مردم است. نفرموده‌اند قوام مسلمین به مسلمین است، آن یک حرف دیگری است با توضیحی دیگر. حضرت می‌فرمایند قوام زندگی مردم به زندگی مردم است.

این اصل در صدر اسلام هم رعایت شده یعنی به رغم داشتن ادیان و مذاهب مختلف نوعی تعامل وجود داشت. فی المثل حضرت علی بن ابیطالب (ع) زمانی که ضربت می‌خورند، طبیبی را که بر بالین حضرت می‌آورند مسلمان نیست. خب اگر این موضوع را بخواهیم خوب بفهمیم در یک جامعه اسلامی، امام یک جامعه اسلامی باید طبیب هم دین خود را بیاورد. ولی بحث در اینجا در دین‌داری و دین مداری نیست بحث در صنعت و حرفه است، بحث در تعامل است، یعنی هم‌زیستی. یعنی آن فرد از دستاوردهای حرفه‌ها و صنایع دیگر در جامعه استفاده می‌کند و جامعه اسلامی و حتی امام آنجامعه از دستاورد او.

این یک اصل عقلایی است و اسلام هم پذیرفته، چرا که دین واقع گرایی است. اتفاقاً این اصل عقلایی در صدر اسلام و به‌خصوص در قرون اول و دوم و سوم به خوبی درخشیده است. اهل ذمّه هم که گفته‌اند برای همین است. برای این نیست که صرفاً بیایند روی زمین جامعه اسلامی زندگی کنند. معنایش این است که بیایند درون جامعه اسلامی زندگی بکنند.

حالا تصور بکنید وقتی اسلام با غیر تابع دین چنین برخوردی می‌کند -از آیات هم به خوبی می‌شود این موضوع را فهمید- با هم دین چه باید کرد؟

https://shoma-weekly.ir/2Zz2E9