این سیاست کنترل جمعیتی بود که دولتهای غربی به واسطه زمزمههای لابیهای قدرت در سرزمینهای خود پیاده کردند. اما مطمئنا زمانی که بیلبوردهای تبلیغاتی در این کشورها قد علم کرد، کشورهای شرقی و اسلامی نیز به نحوی دیگر درگیر این سیاست شدند.
سیاستی که جزیی از آن را میشد با عنوان فرزند ناخواسته شناخت، در مدت زمانی نه چندان طولانی لفظ کودک ناخواسته جای خود را در ادبیات خانوادگی زوجینی که به یک باره فرزند دار شده بودند، باز کرد. این در حالی بود که هیچ پاسخی برای این سئوال که آیا حق حیات فرد بستگی به این دارد که فرد دیگری او را خواسته یا نخواسته باشد، وجود نداشت و در ضمن همین ماجرا بود که اگر زنی باردار میشد جامعه به او با دید بد نگاه میکرد و او را نسبت به اعمال خطرآفرین تحریک میکرد.
اما نکته جالب این است که این سیاست در هرکشوری مطابق با ذائقه زنان و مردان آن کشور اجرایی میشد در ایران هم این سیاست در راستای سیاست فرزند کمتر، زندگی بهتر، اما در فازی کاملا نامحسوس دنبال شد، و این در حالی است که واژه کودک ناخواسته که از ادبیات غربی وارد دایره لغت ما شد، درست در تضاد با فرهنگ غنی اسلامی ما است؛ زیرا این فرمول بسیار خطرناک نوعی تسلط فردی خداگونه را بر زندگی دیگران قایل میشود، تسلطی که به واسطه آن حق حیات از یک انسان گرفته میشود، اما نسخه کامل و عینی عواقب این پدیده در غرب با سقط و حتی نوزادکشی همراه شده است و به تعبیر آنهایی که در غرب بر ضد افزایش جمعیت فعالیت میکنند که از جمله آنها به فمنیستها میتوان اشاره کرد؛ این عمل را نوعی قتل دلسوزانه میدانند و به زبان نرمتر این کار برای آنها همان اتانازی به حساب میآید که با توجیهاتی نظیر اینکه فقط آنهایی لیاقت و حق زندگی را دارند که مورد مهر و محبت قرار میگیرند و چون کسی منتظر فرزند ناخواسته نیست بنابراین جایی در بین پدر و مادر ندارد و سپس این قصاوت مدرن خود را با نظریه مادر حق کنترل بدن خود را دارد، تکمیل میکنند و حق زندگی را از کودکی که خداوند به آنها هدیه کرده است با این تفکر میگیرند.
اما جدای از فرهنگ منحط غرب آنچه که مهم به نظر میآید، این است که این نوع تفکر از اساس با فرهنگ بومی و ملی ما متضاد است. در فرهنگ ما متناسب با قاعده آفرینش توسط خدا و عدم دخل و تصرف انسان در این امر هرموجودی حق زندگی دارد و هیچ فردی اعم از پدر و مادر حق ندارند این حق طبیعی را که تنها خداوند تعیین کننده آن است از او سلب کنند، ضمن اینکه این فرهنگ وارداتی به مرور زمان باعث میشود تا علاوه بر آنکه هویت حقیقی زن به عنوان یک مادر از او گرفته شود به جسم و روح او نیز لطمه وارد گردد، به طوری که او بعد از از میان بردن فرزندی که به واسطه فرهنگ وارداتی او را کودک ناخواسته خوانده است با عذاب وجدان مواجه شود. به هرحال آنچه باید برای ما مهم باشد این است که فرهنگی که مدتها مورد تهاجم قرار گرفته و دچار آسیب شده است باید مجدد ترمیم شود نقش آموزش توسط مراکز علمی و آموزشی و به ویژه تاثیر رسانههای دیداری و شنیداری در این میان بسیار مهم است القای این مسئله است که اصولا پدیده به نام فرزندناخواسته وجود ندارد و داشتن فرزند موجب برکت در زندگی میشود.
در حکم سد دفاعی در مقابل دیدگاه مورد بررسی ما است، بنابراین با یک فرهنگ سازی قوی میتوان در یک مدت زمان مشخص در مقابل این آسیب جدی که مستقیما بر حوزه زنان و خانواده تاثیر میگذارد به مقابله برخاست.
*کارشناس ارشد مطالعات زنان و خانواده