اندیشه

بزرگترین معضل در امور تبلیغی موازی کاری است

در بحث فعالیت های تبلیغی در داخل کشور نمره 7 و 8 می دهم. در مورد فعالیت های خارج از کشور نمره ای که مد نظر بنده است بیشتر از 4 یا 5 نخواهد شد!
اگر جشنواره فیلم عمار را در سال گذشته دنبال کرده باشید حتما با نام «آخوند چینی» هم آشنایی دارید. طلبه اهل شهرستان اهر که برای تحصیل به اصفهان می رود و آنجا با زبان چینی آشنا می شود و... حجت الاسلام عسگر آقایی حالا دیگر به زبان سخت چینی تسلط کامل دارد و هراز گاهی برای تبلیغ به این کشور اعزام میشود. با توجه به روز تبلیغ و اطلاع رسانی دینی مناسب دیدیم با این مبلغ موفق بیشتر آشنا شویم و دغدغه هایش را بشنویم.

 از ورود به این حوزه و سختی های کار برایمان بگویید. چرا زبان چینی؟ مشکل نبود؟

من قبل از چینی فرانسه خوانده بودم. ولی مشکلات اجازه ادامه تحصیل به من نداد. بعد دفتر تبلیغات اصفهان دوره آموزش زبان چینی را برگزار کرد که آن دوره آغاز کار و ورودم به زبان چینی بود. اول 24 نفر بودیم ولی بعداً 14 نفر ماندند. الان 10 نفری طلبه چینی بلد در اصفهان هستند که متأسفانه اغلب همان ها هم در امر تبلیغ خیلی فعال نیستند. سال 2009 یک دوره هم در چین برگزار شد که ما اعزام شدیم. البته نصف هزینه را خودمان تقبل کردیم.سال 2010 به عنوان مبلغ به اکسپوی شانگهای اعزام شدم. سال 2011 در المپیاد مبلغان زباندان برتر شدم و یک میلیون و خرده ای برای حضور در دوره پیشرفته دادند. البته هزینه دوره هشت میلیون شد! وام گرفتم و بقیه پول را دادم! از همان سالها وبلاگ نویسی به زبان چینی را هم آغاز کردم. وبلاگم،  وبلاگ شیعه به زبان چینی هم به حساب میآید که نامش عسگر آقایی است. البته عنوانش به چینی میشود: «دین اسلام مذهب شیعه» یک کتابخانه دیجیتال هم تشکیل دادم که چند ده هزار صفحه مطلب به زبان چینی در آن گردآوری شده است. همه اش هم درباره اسلام و تشیع و ایران است. این خلاصه مسیری بود که طی کردم.

 نگفتید که چرا این مسیر سخت را برای تبلیغ انتخاب کردید؟

از اول می دانستم که کار، کار مشکلی است. همین الان هم سختیها باقی است. با همان شهریه طلبگی کتاب و سی دی و... هم برای مخاطبان وبلاگم در سراسر دنیا می فرستم و توقعی هم از کسی ندارم. پشتیبانم هم فقط و فقط خداست.اما وقتی می دیدم که یک چینی بر محمد و آلمحمد صلوات می فرستد همه خستگی کار فراموشم می شد. شیعه نیستند ولی تحتتأثیر محبت اهل بیت علیهم السلام قرار دارند و احترام فراوانی برای ما قائلند. من به آنها می گویم اهل سنت دوازده امامی!

 نسبت شیعه و سنی در آنجا به چه صورت است؟

آن میزان که من می دانم حدود 17 میلیون شیعه از فرق مختلف هستند که تقریباً سه میلیونش دوازده امامی اند. اهل سنت هم بالغ بر یکصد میلیونند.

 این همه اختلاف برای چیست؟ کم کاری ما یا...؟

البته که کم کاری از طرف ما بوده است.  یک نمونه می گویم تا بدانید چقدر کار کرده اند و ما چقدر بیکار نشسته ایم. یک منطقه ای در چین به نام لینسیا هست که معروف به مکه چین است. وقتی در یکی از روستاهایش رفتم 5 مسجد متعلق به فرقههای اهل سنت داشتند، فرقه های اخوانیه، سلفیه، قادریه، خوفیه و جهریه. آنوقت ما اینجا همین اندک مبلغین را هم تأمین نمی کنیم. الان بنده وقتی برای تبلیغ اعزام میشوم دخل و خرجم با هم جور نیست؛ یعنی اگر همین داخل کشور برای تبلیغ بروم راحت ترم.

در بحث تبلیغی و اطلاعرسانی درباره مبانی مذهب تشیع در داخل کشور و خارج از مرزها چه نمره ای به فعالیت های صورت گرفته میدهید؟

ضمن احترام به کارهای خوبی که تابهحال انجام شده من در بحث فعالیت های تبلیغی در داخل کشور نمره 7 و 8 می دهم. در مورد فعالیت های خارج از کشور نمره ای که مد نظر بنده است بیشتر از 4 یا 5 نخواهد شد!

 با این وجود از نظر شما ما در هر دو حوزه مردودیم! ضعف را در کجا می بینید؟ مبلغین یا سیستم تبلیغ؟

البته در بین مبلغین هم ضعف و کاهلی هست ولی من مشکل عمده را در سیستم موجود می بینم. الان چندین ارگان مختلف وظیفه تبلیغات دینی را بر عهده دارند که اگر بهجای این همه ارگان با وظایفی مشابه، یک مرکز واحد مسئولیت را بر عهده می گرفت بسیار بهتر بود. در آن صورت اگر آماری هم ارائه می شد قابل تأمل تر و دقیق تر بود ولی الان با توجه به پراکندگی موجود نمی توان به آمارها استناد کرد.

 این پراکندگی موجب موازی کاری نمی شود؟

چرا، اتفاقاً بزرگترین مشکل هم همین موازی کاریهاست که گاهی خیلی هم زیاد می شود. البته در نقطه مقابل این چند جانبه بودن برخی اوقات موجب می شود یکسری کارها از چشم همه پنهان بماند و نسبت به آن غفلت شود. یعنی در یک حوزه چند کار موازی صورت می گیرد و در حوزه دیگر اصلاً کاری انجام نمی شود.

در بحث تبلیغی، کشورهای دیگر نسبت به ما عملکرد بهتری داشته اند؟

نمی توانم بگویم بهتر یا قوی تر بوده اند ولی خب بنده به عنوان یک مبلغ در کشور چین الگوهای مناسبی بین آنها دیدم که خیلی پسندیده است و به درد ما هم خواهد خورد.یکی از آن موارد این است که چندین مبلغ در مسجد به فعالیت های تبلیغی مشغولند. مثلاً در یک مسجد 5 یا 6 روحانی به طور همزمان حضور فعال دارند. لذا اگر کسی کار داشت دیگری هست و نماز بلاتکلیف نمی ماند یا در همه ساعات شبانه روز آماده پاسخگویی به مسائل شرعی هستند.

این تعداد مبلغ از کجا تأمین مالی می شوند؟

شهریه مکفی می گیرند. ببینید این مبلغین در مسجد هم درس می خوانند و هم محل استراحتشان است.

ما نمی توانیم از این الگو استفاده کنیم؟

اگر بتوانیم عالی می شود. حالا نمی گویم 6 نفر ولی اگر دو نفر در یک مسجد باشند خیلی الگوی موفقی است.

البته آنقدری که اطلاع دارم همان یک نفر هم به خوبی تأمین نمی شود! الان امور مساجد حقوق مشخصی به ائمه جماعت نمی دهد و اکثراً ترجیح می دهند در ادارات و ارگانها اقامه نماز و تبلیغ کنند.

حق با شماست. از طرف دیگر در مساجد چین یک خصلت هایی وجود دارد که اگر ما هم الگوبرداری کنیم خوب است. البته قدیم الایام این مسائل در کشورمان هم بود ولی کم کم رنگ باختند.یکی اینکه مساجد محل جشن هایشان است، اعم از عروسی و غیره. شأن مسجد را هم حفظ می کنند و اعمال منافی عفت انجام نمی دهند. در واقع بجای رستوران در مسجد یا تالار مسجد غذا می دهند و برنامه می گیرند.دوم اینکه ذبح شرعی در محیطهای مشخص شده در خود مسجد انجام می شود.سوم اینکه مساجد محل آموزش علوم دینی است.چهارم اینکه محل استراحت طلبه هاست.پنجم اینکه کانونهای فرهنگی در مساجد است.ششم و هفتم هم اینکه  نامگذاری فرزندان و خواندن صیغه عقد در مساجد است.در رابطه با کانون های فرهنگی ما متأسفانه کانون های مستقل ایجاد کردیم. الان هم سازمان تبلیغات و هم وزارت ارشاد مجوزهایی می دهند. شهرداری هم از طرف دیگر خانه فرهنگ و فرهنگسرا ایجاد کرده است. عملاً بچه های کوچک ما بهجای مسجد می روند کانون های فرهنگی خارج از مسجد. یعنی خودمان کودکانمان را از مساجد دور کردهایم! یک خاطره جالب هم درباره نامگذاری فرزندان در مساجد برایتان نقل کنم. ماه مبارک رمضان سال 2012 در یکی از مساجد پکن بودم. نوزادی را برای نامگذاری نزد امام جماعت مسجد آوردند. او هم در گوش نوزاد اذان زمزمه کرد. بعد پدر بچه به او گفت که نام فرزندم را در شناسنامه سلیمان بنویسید. آن روحانی هم بجای سلیمان نوشت یوسف! تعجب آور این بود که پدر نوزاد بجای عصبانیت و دعوا گفت که سلیمان خوب است، یوسف هم خوب است. اسمش را یوسف گذاشتم! پدر با کمال احترام و کوچکترین اعتراضی پذیرفت که این برای بنده خیلی جالب بود.

 

https://shoma-weekly.ir/Na6n0T