ورزش

برخی باور نمی کنند آمریکا در لبه پرتگاه است/ بازوهای آمریکا در منطقه قطع شده است

ما ارتباط با اسرائیل را محکوم می‌کنیم و قبول نداریم و ارتباط با اسرائیل به هر دلیلی که باشد، از نظر ما محکوم است و مرسی هم باید بداند که با این کار نمی‌تواند پشتیبانی غربی‌ها را نسبت به خود حفظ کند و حمایت آنها به دردش هم نمی‌خورد.
گفت و گو از: مصطفی حسینی- میثم زرندی- اشاره: حجت الاسلام محمد حسن اختری دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت است.در کارنامه اختری 12 سال سفیر سوریه بودن دیده می شود. که از وی کارشناسی صاحب نظر در مسائل بین المللی ساخته است.از او درباره وضعیت جهان اسلام, بیداری اسلامی, لبنان و حتی مواضع مرسی پرسیدیم. اختری معتقد است خیلی ها نمی خواهند باور کنند که آمریکا در لبه پرتگاه قرار دارد و ضعیف شده است.


* جناب آقای اختری به عنوان سوال اول وضعیت خاورمیانه و شمال آفریقا را چگونه می بینید، با توجه به اینکه امروز موج بیداری اسلامی در منطقه به وجود آمده است؟
ضمن تقدیر و تشکر از ترتیب این گفتگو لازم می‌دانم ابتدا ایام خجسته و مبارک عید قربان و عید غدیر خم و این دهه را که به نام دهه امامت و ولایت نام گرفته است، به مقام معظم رهبری که آن را عنوان مناسبی برای این ایام دانسته‌اند، خدمت شما و همه علاقمندان و دوستان اهل‌بیت‌(ع) تبریک و تهنیت عرض کنم و امیدواریم که به برکت این ایام جایگاه امامت و ولایت در جامعه و مخصوصاً جامعه اسلامی، روز به روز واضح‌تر و روشن‌تر شود.
مسائلی که در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و همچنین مسائلی که در جهان در حال شکل‌گیری است، نشانه دگرگونی خاصی در جامعه معاصر ماست و آینده‌ای را نوید می‌دهد که بر اساس نشانه‌هایی که شاهد هستیم، آینده درخشانی خواهد بود، آینده‌ای است به نفع اسلام و مسلمانان، اما این‌که این آینده چگونه تحقق پیدا خواهد کرد و شکل‌گیری آن چه مدتی طول خواهد کشید و چه اتفاقاتی ـ‌اعم از تلخ و شیرین‌ـ ممکن است پیش بیایند، چندان قابل پیش‌بینی نیستند، اما بالاخره این حرکت بسیار سریعی که در ظرف این دو سال پیش آمد و همچنان هم در حال پیشرفت و دگرگونی است، نشان می‌دهد که جهان و زمان معاصر شاهد یک حرکت بزرگ و عظیمی خواهد بود و اگر بخواهیم مقداری عمیق‌تر نگاه کنیم، باید بگوییم از شاید حدود 20 سال پیش، وقتی غربی‌ها و مخصوصاً امریکایی‌ها احساس کردند که دین در حال پیشرفت است و جمهوری اسلامی توانسته است بر مشکلاتی که برایش ایجاد کرده بودند غلبه کند.

* پس انقلاب ایران در منطقه الهام بخش ملت های مسلمان بوده و آمریکایی ها میخواهند این انقلاب الگو را از بین ببرند؟
آمریکایی ها در طول این سالها نه با عوامل داخلی خود در ایران و نه با درگیری‌های منطقه‌ای، قومیتی و نه با جنگ تحمیلی و نه با توطئه‌های کودتا و امثال اینها نتوانستند موفق شوند و جمهوری اسلامی ایران را از پا درآورند و انقلاب را شکست بدهند، به فکر افتادند که از موفقیت انقلاب جلوگیری کنند تا این‌که موفقیت انقلاب و موفقیت برقراری یک نظام نوین در دنیا که مبتنی بر دین و مردم‌سالاری دینی است و جمهوری اسلامی آن را مطرح کرد، نگذارند خودشان موفق شود و سعی کردند با ایجاد موانع، کاری کنند که از کارآیی باز بماند تا باز آن را وسیله دسیسه‌ای قرار دهند که این تفکر در جاهای دیگر رسوخ پیدا کند و این اندیشه در کشورهای دیگر و به‌خصوص در میان مسلمانان نتواند پایه حرکتی بشود و حکومت‌های دینی و مردمی تشکیل شوند و گسترش یابند. حکومت‌های دینی و حکومت‌های مستقل منطقه‌ای به‌طور قطعی منافع استعمارگران و استکبار را کاملاً در خطر می‌اندازد و جلوی منافع آنها را می‌گیرد. آنها برای جلوگیری از پدید آمدن چنین زمینه‌هایی و بعد از فروپاشی شوروی، برای این‌که جمهوری اسلامی ایران به عنوان قدرت جایگزین در برابر قدرت سلطه‌طلب امریکا شکل نگیرد، برای ایجاد توطئه‌های مختلف و گوناگون دست به کار شدند از جمله سرکوب کردن قدرت‌های منطقه‌ای و محلی که به وجود می‌آمدند، مثل کاری که در افغانستان ظاهراً برای مقابله با طالبان و اسلامی‌ها کردند، درحالی که طالبان را خود آنها ساخته بودند، اما احساس کردند که طالبان چیزی در مقابل خود آنها شد، خودشان آنها را ایجاد و تقویت کردند، اما دیدند که در مقابل آنها ایستاده است و قدرت آنها را در پاکستان و افغانستان تهدید می‌کند و یا در عراق دیدند صدامی را که از او پشتیبانی کرده بودند، تبدیل به جبهه مقابل آنها شده است و می‌خواهد آنها را به چالش بکشد و با قدرت آنها بازی کند که جنگ علیه قدرت صدام را طراحی و او را نابود کردند.
اگر به یاد داشته باشید در همان برهه، موضوع تولد خاورمیانه جدید را طراحی کردند. باید بگوییم که اینها حداقل از 20 سال پیش و از زمان بوش پدر این کار را شروع کردند و در دوره بوش پسر ادامه دادند و تا حالا هم ادامه دارد. در خاورمیانه جدیدی که می‌خواستند به آن شکل بدهند و یک نظام تک‌قطبی و فراگیر در دنیا به وجود بیاورند و به معنای دیگر جهانی‌سازی حکومت استکبار و امریکایی را مدعی شدند و دهکده جهانی را مطرح کردند. وقتی تمام این عناوین را در کنار همدیگر می‌گذاریم، می‌بینیم تمام این تحرکات برای سلطه جهانی امریکا در تمام منطقه بود و اینها به دنبال انجام این کار بودند و قصدشان ایجاد خاورمیانه جدید یعنی خاورمیانه پیوسته و متحدالشکل و متحدالنظام از نظر اقتصادی، سیاسی و امنیتی بود؛ البته با تکثری که از نظر عناوین جغرافیایی دارد، اما در عین حال به عنوان یک مجموعه واحد زیر سلطه حکومت سلطه‌گر امریکا قرار بگیرد و این برنامه طبق سیاست آنها طراحی شد.
این برنامه به مراکز قدرتی نیاز داشت که قدرت آنها را به چالش بکشانند. قدرت مرکزی و محوری، جمهوری اسلامی بوده و هست. بازوهای دیگر این قدرت، سوریه، فلسطین و حزب‌الله بودند .

* در باره تحولات اخیر لبنان و انفجاری که در بیروت روی داد و ترور سرلشکر وسام الحسن و این‌که او را ترور کردند . چه تحولاتی دارد در لبنان روی می‌دهد؟ آیا میخواهند حزب الله را که به عنوان یکی از اضلاع جبهه مقاومت در منطقه است نابود کنند؟
 آنها نقشه‌هایی را طراحی کردند که مرحله اول آن از بین بردن حزب‌الله بود و این کار را بعد از سال 1982 میلادی انجام دادند که با مقاومت حزب‌الله مجبور شدند در چند مرحله قسمت عمده لبنان را تخلیه و از جاهایی که اشغال کرده بودند (کمربند امنیتی لبنان) عقب‌نشینی کنند؛ سعی کردند حزب‌الله را از سر راه خود بردارند تا به این ترتیب یک قدرت چالش‌برانگیز در منطقه را از بین ببرند و هم زمینه‌ای برای گسترش نفوذ اسرائیل، هم‌پیمان خودشان به وجود بیاورند و هم بتوانند امنیت اسرائیل را تأمین کنند، چون بعد از قرارداد کمپ‌دیوید که نه سوریه و نه لبنان حاضر نشدند قرارداد را امضا کنند، گفتند اگر حزب‌الله را از بین ببرند، زمینه برای سازش عمومی در منطقه به وجود می‌آید.
اینها چند جنگ را علیه حزب‌الله شروع کردند. در سال‌های 1993، 1996، 2000 و یکی هم در 2006. در سال‌های 1993 و 1996 از زمین و آسمان، همه جوره به حزب‌الله حمله کردند، اما نتوانستند حزب‌الله را از پا درآورند. آنها از ابتدا قصد از بین بردن حزب‌الله را داشتند، منتهی در پایان به امضای اسرائیل و امریکا رسید که بگویند حرکت مقاومت و مبارزه مقاومت اسلامی در مناطق تحت اشغال، ترور نیست و مقاومت و آزادسازی کشور خودشان است. یعنی آنها آمده بودند که حزب‌الله را از بین ببرند، ولی به اینجا انجامید که این مطلب را امضا کنند که حزب‌الله باید باشد و مقاومت کند و همین باعث شد که در سال 2000 به خاطر فشار زیادی که داخل لبنان روی آنها آمد و عملیات استشهادی متعددی که در مناطق شمال سرزمین‌های اشغالی هم‌مرز با لبنان صورت گرفت، ناچار شدند منطقه را ترک کنند و اسرائیل به‌ناگزیر از لبنان بیرون رفت. این عقب‌نشینی علی‌القاعده 6 ماه طول می‌کشید، ولی اسرائیل در ظرف کمتر از 24 ساعت همه سرزمین‌های اشغالی را رها کرد و همه وسایلش را هم گذاشت و رفت.
این واقعه ضمن این‌که شکست ناباورانه و فضاحت بزرگی برای اسرائیل و امریکا در منطقه بود، روحیه امید و آینده‌نگری را در فلسطینی‌ها تقویت کرد و اسرائیل و امریکا را هم بر آن داشت که در برابر این شکست، یک جنگ نهایی را علیه حزب‌الله آغاز کنند و در سال 2006، جنگ 33 روزه را آغاز کردند و در آنجا شکست سختی خوردند و امیدشان به‌طور کلی در مورد ایجاد خاورمیانه جدید به بن‌بست خورد و دیدند قدرت اسرائیل یا امریکا کمتر از آن است که بتواند مقاومت و حزب‌الله را از بین ببرد، اما در عین حال تلاش کردند تا بتوانند سلطه خود را در فلسطین گسترش بدهند، پیروزی حزب‌الله در این چند جنگ و به‌خصوص در جنگ 33 روزه باعث شد که فلسطینیان در فلسطین هم جرئت بیشتری پیدا کنند و عملیات خود را در مناطق تحت اشغال و سلطه اسرائیل گسترش بدهند و در نتیجه اسرائیل وارد جنگ با آنها شد و در جنگ 22 روزه، اسرائیل در برابر غزه که در مقایسه با لبنان و فلسطین جمعیت اندکی داشت، شکست خورد.
اسرائیل در جنگ 22 روزه و به‌خصوص جنگ 33 روزه روحیه خود را باخته و دیگر توان ایستادگی در برابر مسلمانان و مقاومت را از دست داده است، لذا قسمت عمده برنامه‌های آنها به بن‌بست کشیده شد و در خاورمیانه فلج شدند. سپس امیدشان به عراق بود تا بتوانند از وضعیت آنجا استفاده کنند، اما در مورد مسئله عراق هم با توجه به نفوذ فرهنگی ایران در آنجا و ارتباط قوی مردم و گروه‌های عراقی با ایران، امریکا پس از صدام چاره‌ای جز این نداشت که از مجموعه‌ای استفاده کند که به‌طور کامل در اختیار ایران بودند، یعنی در ظرف 25 سال یا همه‌شان در ایران بودند و یا دفاترشان در ایران بود و یا همه سرانشان به ایران رفت و آمد داشتند و از ایران کمک مالی، سیاسی و اسلحه می‌گرفتند و ایران در طول 25 سال بزرگ‌ترین حامی معارضین عراقی بود و آنان را پرورانده و آماده کرده بود و لذا در اول که مجموعه حکومت عراق را انتخاب کردند، تمام سیاستمداران اذعان کردند که امریکا هر چه نیروی ایرانی که در عراق وجود داشت، روی کار آورد. ممکن است بعضی از آنها فکر کرده بودند ایران 25 سال به معارضین عراقی کمک کرد چه فایده‌ای داشت؟ فایده‌اش این بود که همه آنها حاکم شدند و همین‌ها که با فرهنگ ایران، انقلاب و ایده‌های امام آشنا بودند، به‌عکس خواسته‌های امریکا، به امریکا فشار آوردند که آن کشور را ترک کنند که این هم باز شکست بزرگ دیگری برای امریکایی‌ها بود.
صحنه‌های مختلفی اتفاق افتادند، از جمله صحنه‌هایی که از دو سال پیش به عنوان بیداری اسلامی منطقه را فرا گرفت و به سقوط مبارک که بزرگ‌ترین هم‌پیمان امریکا و اسرائیل در منطقه بود و نیز سقوط زین‌العابدین ‌بن‌ علی که او هم از دیگر هم‌پیمانان امریکا بود و علی عبدالله صالح و امثال اینها انجامید و کلاً همه اینها صحنه‌هایی بودند که نه تنها بازوان امریکا و اسرائیل را در منطقه قطع کردند، بلکه در مقابل آنان جبهه‌های جدیدی را به وجود آوردند که اگر تا دو سال پیش سوریه، حزب‌الله، فلسطین و ایران بودند و بعد هم عراق به آنها ملحق شد، چند کشور دیگر هم به عنوان جبهه‌های جدید مقابله با اسرائیل و امریکا در منطقه شکل گرفتند و لذا می‌بینیم که برنامه خاورمیانه جدید کلاً فراموش شد و کسی از آن اسم نمی‌برد و همان‌طور که اشاره کردم، الان در منطقه چیز دیگری دارد اتفاق می‌افتد که همین‌ها نشان می‌دهد که تمام بازوهای استکبار یکی پس از دیگری در منطقه قطع شده‌اند و در مقابل آنها جبهه‌های جدیدی به وجود آمده‌اند که جلوی سلطه‌طلبی و نفوذ آنها را در منطقه می‌گیرد، لذا آنها با مشکلات بزرگی در منطقه خاورمیانه روبرو شده‌اند، مضافاً بر این‌که مشکلات داخلی و بحران اقتصادی که برایشان به وجود آمده است. آنها را در شرایط بسیار سخت و ناامیدکننده‌ای قرار داده است. برای خیلی‌ها پذیرفتن این موضوع که امریکا الان در پرتگاه قرار گرفته، مشکل است. حتی این‌که بگویند امریکا ضعیف شده است، برایشان خوشایند نیست و این به خاطر تصورات غلطی است که در باره امریکا داشتند، اما امام «قدس الله نفس الزکیه» از ابتدا این نکته را فرمود که امریکا ببر کاغذی است و سقوط شوروی و امریکا را پیش‌بینی و در سال 58 رسماً اعلام کرد که امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. امام از روز اول می‌دانست که اینها هیچ کاری نمی‌توانند انجام بدهند. به یاد دارم که در سه ماهه آخر سال 58 از سوی نماینده امام در ارتش به پایگاه یکم نیروی دریایی بندرعباس رفته بودم. روز اول در سالنی که افسران نیروی دریایی برای صرف صبحانه می‌آمدند، تیمسارها و افسران ارشد نیروی دریایی دور من جمع شدند. روز قبل از آن امام فرموده بود: «امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». یکی از افسرانی که دور من بودند، گفت: «فهمیدید امام چه گفت؟ گفت امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». گفتم: «امام امریکا را می‌شناسد و با قاطعیت و شناخت این را فرمودند». گفت: «گندم ما را امریکا تأمین می‌کند. ما چه جور می‌توانیم در مقابل امریکا بایستیم و بگوییم هیچ غلطی نمی‌تواند بکند؟» او یک افسر ارشد بود و اینها افسرانی بودند که تربیت‌شده امریکا بودند و از ترس باور نمی‌کردند که می‌شود چنین حرفی را به امریکا زد. یا وقتی امام نماینده امریکا را در فضای ایران برگرداند و اجازه نداد هواپیمای او در فرودگاه ایران بنشیند، برای آنها قابل قبول نبود. الان هم خیلی‌ها هستند که اصلاً نمی‌توانند به زبان بیاورند که امریکا ضعیف شده است و هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، لذا مقام معظم رهبری «مدظله» در بیانات شیوایی که در مقاطع مختلف می‌فرمایند، بر اساس همین صحبت امام تأکید می‌کنند که امریکا هر کاری که در توان داشت، انجام داد و الان هم بتواند انجام می‌دهد، منتهی در برابر مردم ایران نمی‌تواند کاری انجام بدهد و این واقعیتی است که امریکا الان در شرایطی قرار گرفته است که امکان ندارد بیش از کارهایی که تا حالا انجام داده است، کار دیگری بکند و قطعاً جرئت و توان طراحی و اجرای یک نقشه نظامی علیه ایران را ندارد، لذا امریکا در حال حاضر در شرایط خاصی قرار گرفته است. در مجموعه این برنامه‌ها لبنان صحنه بسیار پرتحرک و پرفراز و نشیبی است که امریکایی‌ها و قدرت‌های بزرگ همواره روی آن نظر داشته‌اند. از قبل از پیروزی انقلاب، لبنان کشوری بود که کشورهای دیگر روی آن به عنوان جایی آرام و مطمئن برای طراحی نقشه‌ها و حضور همیشگی برای فعالیت‌های سیاسی حساب می‌کردند.
شاید بشود گفت تقصیر خود اسرائیل بود که آمد و آنجا را اشغال کرد. اگر اسرائیل نمی‌آمد، به احتمال قوی این چیزها پیش نمی‌آمد و پس از حمله اسرائیل بود که لبنان تغییر کرد و قوای منطقه‌ای و جبهه‌بندی‌های داخلی آن به‌طور کامل دگرگون شدند. جبهه‌های داخلی لبنان در آن وقت هم همین‌طور بود. یعنی جبهه‌های شرقی و جبهه‌های غربی داشت. شاید 10، 15 حزب شرقی و 10، 15 حزب غربی و همچنین گروه‌های مختلف دینی و طوائفی و قومیتی داشت و شکل‌بندی‌ نظام داخل لبنان هم از نظر نفوذ قدرت‌ها و هم از نظر وابستگی جهات داخلی که در لبنان بود، طوری بود که اینها همواره با همدیگر در داد و ستد بودند، اما در یک چهارچوب به اصطلاح امروزی جنتلمنی با هم می‌ساختند و لذا یک نظام فرالبنانی است. اما با انقلاب اسلامی صحنه داخلی لبنان ناگهان عوض شد و برای اولین بار در حرکت حمله به مارین در لبنان که بیش از 200 نفر از نیروهای خارجی چند ملیتی در آنجا به هلاکت رسیدند، ناگهان طومار نقشه‌هایی که برای لبنان داشتند، در هم پیچیده شد و لبنان جایگاه صحنه‌های دیگری شد و به‌جای جبهه‌بندی شرق و غرب، یک جبهه جدید دینی و اسلامی و مقاومتی به صحنه آمد. با فروپاشی شوروی، گروه‌های شرقی هم تقریباً به‌طور کامل از بین رفتند و گروه‌های غربی هم با گروه‌های اسلامی و مقاومت روبرو شدند، لذا صحنه لبنان به‌طور کامل تغییر کرد و امریکایی‌ها در طول 33 سال از انقلاب اسلامی تا امروز همواره تلاش می‌کنند که بتوانند در لبنانی که جبهه‌بندی‌های آن تغییر کرده است، نفوذ کنند. شاید اینها در ابتدا گمان نمی‌کردند که وجود نیروهای سوریه در لبنان برای اینها مشکل‌آفرین باشد. شاید تا قبل از انقلاب اسلامی به نحوی با آنها کنار می‌آمدند. در سال‌های 76 و 77 میلادی و در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی شاید در آن جنگ‌های داخلی برای آنها تفاوت داشت، اما بعداً کم‌کم جبهه سوریه در لبنان با جبهه ایرانی و جبهه مقاومت تقریباً یکی شدند و جبهه فلسطینی هم به اینها ملحق شد و اینها در لبنان تبدیل به یک جبهه قوی شدند. آنها سعی کردند با جنگ‌هایی که در سال 65 و 66 شمسی در لبنان اتفاق افتاد، بتوانند این قوا را تضعیف و به عکس طرف جبهه غربی و امریکایی را تقویت کنند که در جنگ‌هایی که به عنوان جنگ اردوگاه‌های فلسطینی با امل و همچنین جنگ‌های بین فالانژها و جبهه اسلامی و امل و این گروه‌ها به وجود آمد، قرار بگیرند. اینها برای این بود که بتوانند اینها را حذف و جبهه امریکایی را در آنجا تقویت کنند که تفصیل این خیلی زیاد است و فرصتی که بتوانم اینها را توضیح بدهم نیست. همه این جبهه‌ها آمدند و در همه مناطق نقشه‌های آنها به شکست انجامید و موفقیت‌های جدیدی برای این جبهه شکل گرفت که یکی از آنها ورود حزب‌الله به مجلس لبنان و سپس ورود حزب‌الله به دولت لبنان بود و امروز می‌بینیم که با هماهنگی بین نیمی از مسیحی‌ها و جبهه اهل سنت و شیعیان و یکپارچگی شیعیان در لبنان یک جبهه قوی به نام 8 مارس در برابر 14 مارس به وجود آمده است که در حال حاضر دولت را در دست گرفته است و تعیین‌کننده دولت در لبنان هستند و حرکت‌هایی که الان در لبنان می‌بینیم در جهت تلاش برای نفوذ دادن امریکا در آنجاست.

* همیشه لبنان در معرض هجوم غربی ها بوده و برنامه های مختلفی برای اختلاف در این کشور چیده شده است اما این اتفاق اخیر شاید به نوعی مانند ترور رفیق حریری و آن سناریو بود، نظر شما چیست؟
آنچه که امروز در لبنان شاهد هستیم، یک برنامه مربوط به امروز نیست که بیاییم بگوییم چون آقای رفیق حریری شهید شده است و اتهام را به حزب‌الله یا سوری‌ها بسته‌اند، باعث ایجاد این صحنه در لبنان شده است، بلکه ما معتقدیم شهادت رفیق حریری با نقشه‌ اسرائیلی‌ها و امریکایی‌ها صورت گرفته است تا بتوانند نفوذ خود را در لبنان تثبیت کنند و صحنه لبنان را به نفع خودشان تغییر بدهند، چون قبل از شهادت رفیق حریری، رفاقت و نزدیکی زیادی بین او و حزب‌الله و این جبهه داشت به وجود می‌آمد و شاید اگر مقداری پیش می‌رفتند، همان‌طور که می‌بینیم جبهه میشل عون و مجموعه فلسطینی‌ها با حزب‌الله پیوند خورد و با هم توافق کردند و جبهه دیگر گروه‌های اسلامی هم با حزب‌الله پیوند خوردند، اگر رفیق حریری کشته نمی‌شد، توان و قدرت داشت که بیاید و با حزب‌الله هم‌پیمان شود، اما اینها خواستند که این پیوند شکل نگیرد و لذا آنچه که ما امروز شاهد آن هستیم، زائیده توطئه‌هایی است که از ابتدا، یعنی قبل از اشغال لبنان توسط اسرائیل بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای به دست گرفتن صحنه لبنان به عنوان پایگاه اصلی در خاورمیانه برای شکل دادن توطئه‌ها از لبنان در جاهای دیگر بود که این به‌طور کلی از دست اینها خارج شد. به‌خصوص با توانمندی اطلاعاتی و امنیتی حزب‌الله که در حال حاضر حتی می‌تواند تمام وسایل الکتریکی اسرائیلی‌ها را تحت پوشش قرار بدهد و اطلاعات رمزشده آنها را به دست بیاورد و می‌تواند همه اطلاعات امریکایی‌ها را در لبنان کشف کند، آنها لبنان را به‌طور کامل از دست رفته می‌بینند، لذا همه آشوب‌هایی که در لبنان اتفاق می‌افتند در این راستا تفسیر می‌شوند.

* اما لبنان دارای مشکلات و اختلافات داخلی هم هست اینطور نیست؟
لبنان خود به خود یک سلسله عوامل و مشکلات داخلی هم دارد و دشمن همیشه از نقصان‌ها و کمبودهای داخلی استفاده می‌کند، درست مثل همین وضعی که ما در کشور خودمان شاهدیم و مثلاً دشمن می‌آید و در انتخابات از حرکتی که در ابتدای انتخابات کاملاً طبیعی است و دو سه گروه آمده‌اند که با هم رقابت کنند و همه هم فعال می‌شوند، استفاده می‌کند و به‌محض این‌که مشکلی به وجود می‌آید، از این استفاده و صحنه‌های فتنه‌انگیزی را برنامه‌ریزی و به اصطلاح روی موج سوار می‌شود و این موضوع را تبدیل به یک مسئله می‌کند.
و یا الان در مسئله اقتصادی، آنها خودشان مشکلات اقتصادی فراوان دارند و این‌جور نیست که تنها مال ما باشد، در جاهای دیگر هم هست. ممکن است آنچه که الان در داخل کشور ما وجود دارد، در درونش کم‌تدبیری و سوءمدیریت هم وجود داشته باشد و راه‌های بهتری هم داشته باشیم، عوامل سودجو هم ممکن است مؤثر باشند. همه این عوامل دست به دست هم داد و مشکل بزرگی را برای مردم درست کرد. مردم به‌خصوص طبقه مستضعف و متوسط به پایین از چنین وضعیتی بسیار رنج می‌برند، گرچه این تنش ممکن است طبقه متوسط به بالا را هم تحت تأثیر قرار بدهد، اما اصل این جریانات کلی است و در همه جا وجود دارد. دشمن با برنامه‌ریزی از این فرصت استفاده و از بیرون فشارهایی را ایجاد می‌کند و راه‌های مواصلاتی را می‌بندد و نقشه‌هایی را برای ایجاد ممانعت در انتقال نفت و همین‌طور پول و ارز طراحی می‌کند. دشمن در همه اینها دست دارد. ممکن است اگر ما برنامه‌ریزی کنیم بتوانیم بر همه اینها فائق آییم. مقام معظم رهبری از ابتدای سال به اقتصاد مقاومتی اشاره کردند. اقتصاد مقاومتی می‌تواند جلوی این فشارها را بگیرد و با همه اینها مقابله کند، ولی اقتصاد مقاومتی برنامه و کار و تدبیر می‌خواهد که الان کم است.

* از بحثمان دور نشویم، بحث لبنان بود.
همین را می‌خواهم بگویم که دشمن از یک‌سری ضعف‌ها و کمبودها استفاده می‌کند. تمام صحنه‌هایی که امروز و در طول 35 سال گذشته در لبنان شکل گرفته و به وجود آمده، در هر مقطعی به شکلی بروز کرده است. یک وقت به شکل جنگ داخلی بین امل و فلسطینی‌ها، یک وقت به عنوان جنگ داخلی بین امل و حزب‌الله، یک وقت به صورت جنگ مسیحی‌ها و مسلمان‌ها، یک وقت به عنوان انفجارهایی که در جاهای مختلف اتفاق افتاده است و امروز در قالب گروهک‌هایی که می‌خواهند به سوریه کمک بدهند، چون سوریه در لبنان حضور مهمی داشت و عده‌ای در لبنان طرفدار و یک عده مخالف آن هستند. دشمن از این نقطه ضعف استفاده می‌کند تا گروه‌های مسلح را آموزش بدهند و تربیت کنند و به آنها امکانات بدهند و سلاح در اختیارشان بگذارند و آنها را وارد سوریه کنند. یعنی دارند از پایگاه‌های شمال لبنان برای ضربه زدن به سوریه استفاده می‌کنند و این باز در همان چهارچوب است، یعنی نقشه برای مقابله با پایگاه‌هایی است که دارند در تقابل با سیاست سلطه حرکت می‌کنند که سوریه، فلسطین، حزب‌الله، عراق و ایران است و دارند برای تضعیف این پایگاه‌ها فعالیت می‌کنند و لذا جریانی که امروز در لبنان وجود دارد و انفجارهایی که می‌بینیم، برای این است که بتواند صحنه را تغییر بدهد و جنگ داخلی را یا به عنوان جنگ داخلی بی‌هدف بین همه و یا به عنوان جنگ داخلی فرقه‌ای بین شیعه و سنی ایجاد کند.
خوشبختانه به خاطر هوشیاری سران مستقل لبنان، به‌خصوص حزب‌الله نقشه‌های اینها تا به حال نقش بر آب شده است و لذا آقای نصرالله به‌طور کامل همان‌طور که در جریان اخیر هم اشاره کردند و الان توانایی دارند و این کار را انجام داده‌اند، کاملاً می‌توانند صحنه را مدیریت و از بروز جنگ شیعه و سنی جلوگیری کنند و نقشه امریکا را در لبنان باز به شکست برسانند.
در انفجار اخیر که به شهادت رسام الحسن منجر شد، بسیاری از کارشناسان معتقدند که شهادت ایشان یک جنگ اطلاعاتی‌ـ‌امنیتی بود که در لبنان روی داد و این جنگ اطلاعاتی‌ـ‌امنیتی دو باره منجر به جنگ لبنان و اسرائیل خواهد شد.
نه، اصلاً چنین چیزی نیست. در لبنان حداقل در 25 سال گذشته از این انفجارها اتفاق افتاده است. انفجاری که رئیس‌جمهور لبنان را به شهادت رساند، نتوانست کاری انجام بدهد. انفجارهایی که نخست‌وزیرانی مثل آقای رفیق حریری، آقای رشید کرامی و آقای حسن خالد را به شهادت رساند و نتوانست کاری صورت بدهد. آقای رسام الحسن هم همین‌طور است. از این انفجارها در لبنان زیاد اتفاق می‌افتد. عوامل نفوذی در لبنان زیاد هستند، چون وابستگی‌ها به جاهای مختلف زیاد است و در جاهایی که می‌بینند قابل نفوذ است، نفوذ می‌کنند.

* مثل گروه‌های 14 مارس و المستقبل و...
گروه‌ها که حسابشان از همدیگر جداست و هر گروهی هم تلاش می‌کند که رقیب خود را از پا دربیاورد، اما مدیریتی که تا به حال در آنجا حاکم بوده که نشأت گرفته از مدیریت خوب آقای نصرالله در لبنان است، الحمدلله تاکنون توانسته است بسیاری از این نقشه‌ها را خنثی کند. همین الان هم تقریباً تمام مسائل جمع و جور شده‌اند و این مشکل قابل توسعه پیدا کردن نیست و توسعه هم نمی‌یابد، در عین حال که عوامل 14 مارس آزار به میدان آمدند که بتوانند حرکت‌هایی را نشان بدهند، ولی به‌خوبی مدیریت شد و اینها جمع می‌شود.
نباید اشتباه کنیم و هر کسی هم که تحلیل اشتباه می‌دهد، نباید بپذیریم. اینها می‌خواهند کاری کنند که درگیری داخلی به وجود بیاید، چون از این‌که درگیری خارجی بتواند مؤثر واقع شود، قطع امید کرده‌اند. در سوریه هم همین‌طور است و از این‌که عوامل خارجی مثل ناتو و ترکیه بتوانند مستقیم وارد شوند، تقریباً ناامید شده‌اند و این گزینه حذف شده است.

* چه کنیم که درگیری‌های داخلی گسترش پیدا نکنند؟
اینها می‌خواهند در همه جا درگیری‌های داخلی به وجود بیاورند. در لبنان هم همین‌طور است. اینها می‌دانند که دیگر اسرائیل نمی‌تواند به لبنان حمله کند و این گزینه را کنار گذاشته‌اند. اسرائیل آن روزی که می‌توانست، نتوانست در برابر حزب‌الله کاری از پیش ببرد، امروز که حزب‌الله می‌تواند با هواپیماها و موشک‌هایش تا عمق اسرائیل برود و پایگاه ناوچه‌های او را بزند و آنها را هدف بگیرد، اسرائیل قطعاً دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند که یک بار دیگر بیاید و اگر بیاید قطعاً می‌داند که این دفعه نابود خواهد شد. بنابراین دشمن در پی ایجاد درگیری داخلی است، همان‌طور که در سوریه هم همین‌طور است، چون دیده‌اند که عوامل خارجی نمی‌توانند مؤثر واقع شوند و می‌خواهند با تحریک عوامل داخلی، درگیری‌ها را افزایش بدهند و کار را به جنگ‌های داخلی فرسایشی بکشانند، البته به عقیده من شکست می‌خورند و موفق نخواهند شد. گرچه الان با پول‌های عربستان و قطر و کشورهای دیگر و نقشه‌ها و حمایت‌های سیاسی‌ـ‌امنیتی ترک‌ها و اسرائیلی‌ها نقشه درگیری‌های داخلی را می‌کشند، اما در این چند ماه شاهد بوده‌ایم که این نقشه‌ها کارآیی نداشته‌اند و دولت سوریه و حکومت بشار توانسته است ایستادگی خوبی را نشان بدهد و موفق بوده است.

* نظر شما در باره اظهار نظر مرسی بعد از انقلاب باشکوه مصر که می‌آید و می‌گوید دوست وفادار من پرز، درحالی که می‌داند مردم مصر علیه اسرائیل موضع دارند، چیست؟
ما الان ارتباط سیاسی با مصر نداریم و از تحلیل‌های خود آنها خیلی مطلع نیستیم و نمی‌دانیم آیا این حرکت یک حرکت تاکتیکی است و مشکلی وجود داشته که خواسته است، از آن فرار کند یا می‌خواست پشتیبانی خاصی را از بعضی از کشورها به دست بیاورد و این کار را کرده و یا سیاست کلی اخوان در مورد اسرائیل به این شکل درآمده است.

* تحلیل شما چیست؟
الان آرای مختلفی در این زمینه هست و من دوست ندارم در حال حاضر تحلیل خود را نسبت به این قضیه بگویم، ولی معتقدم ما ارتباط با اسرائیل را محکوم می‌کنیم و قبول نداریم و ارتباط با اسرائیل به هر دلیلی که باشد، از نظر ما محکوم است و مرسی هم باید بداند که با این کار نمی‌تواند پشتیبانی غربی‌ها را نسبت به خود حفظ کند و حمایت آنها به دردش هم نمی‌خورد. مرسی اگر به پشتیبانی مردم خودش تکیه کند، موفق‌تر خواهد شد، ولی در عین حال بر اساس چه اهداف و برنامه‌ای این کار را انجام داده است، باید منتظر بمانیم و ببینیم قدم‌های بعدی آنها چه خواهد بود.

https://shoma-weekly.ir/hrcrfj