الان مدتی است این خانم با این ایده و تفکرات خاص و به اصلاح روشنفکرانهاش آفت زندگی مشترکمان شده . همسرم دائماً در خانه اظهار بیحوصلگی می کند و توجهی به امور تربیتی فرزندمان ندارد. ابتدا گمان می کردم این قضایا ناشی از خستگی و کار زیاد است و به حرف و حدیث هایی که هر از گاهی به گوشم می رسید توجهی نمی کردم . حالا بعد از یک سال متوجه شدم این زن با همسرم یک ارتباط بسیار صمیمانه و نزدیک دارد؛ به طوری که برای ایمن نگه داشتن زندگی خود، زندگی و حریم خصوصی من را تحت شعاع قرار داده است.
حدیثه آشنا- وقتی به خواستگاریم آمد با تمامی ایدآل های من سازگار بود، اصلاً همانی بود که می خواستمش، مردی با ایمان و تقوا و هماهنگ با تمام معیارهای من. شاید بتوان گفت نیمه گمشده خود را پیدا کرده بودم و با آن کامل می شدم پس او را بین تمامی خواستگارانم انتخاب کردم .
با آنکه شاغل بودم و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار بودم با هم توافق کردیم به خاطر زندگی مشترک و تربیت فرزند آینده مان از کارهایم چشم پوشی کنم .
بعد از فرزنددار شدن، خانهداری و مادربودن را انتخاب کردم . اوضاع بر وفق مراد بود .
اما ماجرا از آن عصری شروع شد که همسرم از اداره به خانه آمد و گفت یکی از خانم های محل کارش برای مشاوره پیش او آمده تا در مورد مسائل خصوصی و مربوط به حوزه زندگیش با او مشورت کند اما همسر من او را به رفتن به یکی از مراکز مشاوره برای حل مشکلش راهنمایی کرده بود ولی با سماجت همکارش در نهایت همسرم ناگزیر به معرفی من به عنوان یک دوست برای راهنمایی او شده تا شاید بتوانم به عنوان یک هم نوع کمکش کنم.
در گفتگوی تلفنی که با این خانم داشتم ، او به من گوشزد کرد که من به همسر شما گفتم مشکل بنده را یک زن نمی تواند حل کند! زیرا من برای آنکه بتوانم یک رابطه بهتری با همسر خود داشته باشم باید با یکی از جنس خودش مشورت کنم...
من سکوت کردم و او ادامه داد: اصلاً من معتقدم هرکسی، فرق نمی کند چه زن باشد یا مرد ، برای آنکه بتواند یک زندگی بهتر و خوبی با همسرش داشته باشد باید با یک نفراز همجنس همسرش مشورت کند تا ....
الان مدتی است این خانم با این ایده و تفکرات خاص و به اصلاح روشنفکرانهاش آفت زندگی مشترکمان شده . همسرم دائماً در خانه اظهار بیحوصلگی می کند و توجهی به امور تربیتی فرزندمان ندارد. ابتدا گمان می کردم این قضایا ناشی از خستگی و کار زیاد است و به حرف و حدیث هایی که هر از گاهی به گوشم می رسید توجهی نمی کردم .
حالا بعد از یک سال متوجه شدم این زن با همسرم یک ارتباط بسیار صمیمانه و نزدیک دارد؛ به طوری که برای ایمن نگه داشتن زندگی خود، زندگی و حریم خصوصی من را تحت شعاع قرار داده است.
با آنکه شاغل بودم و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار بودم با هم توافق کردیم به خاطر زندگی مشترک و تربیت فرزند آینده مان از کارهایم چشم پوشی کنم .
بعد از فرزنددار شدن، خانهداری و مادربودن را انتخاب کردم . اوضاع بر وفق مراد بود .
اما ماجرا از آن عصری شروع شد که همسرم از اداره به خانه آمد و گفت یکی از خانم های محل کارش برای مشاوره پیش او آمده تا در مورد مسائل خصوصی و مربوط به حوزه زندگیش با او مشورت کند اما همسر من او را به رفتن به یکی از مراکز مشاوره برای حل مشکلش راهنمایی کرده بود ولی با سماجت همکارش در نهایت همسرم ناگزیر به معرفی من به عنوان یک دوست برای راهنمایی او شده تا شاید بتوانم به عنوان یک هم نوع کمکش کنم.
در گفتگوی تلفنی که با این خانم داشتم ، او به من گوشزد کرد که من به همسر شما گفتم مشکل بنده را یک زن نمی تواند حل کند! زیرا من برای آنکه بتوانم یک رابطه بهتری با همسر خود داشته باشم باید با یکی از جنس خودش مشورت کنم...
من سکوت کردم و او ادامه داد: اصلاً من معتقدم هرکسی، فرق نمی کند چه زن باشد یا مرد ، برای آنکه بتواند یک زندگی بهتر و خوبی با همسرش داشته باشد باید با یک نفراز همجنس همسرش مشورت کند تا ....
الان مدتی است این خانم با این ایده و تفکرات خاص و به اصلاح روشنفکرانهاش آفت زندگی مشترکمان شده . همسرم دائماً در خانه اظهار بیحوصلگی می کند و توجهی به امور تربیتی فرزندمان ندارد. ابتدا گمان می کردم این قضایا ناشی از خستگی و کار زیاد است و به حرف و حدیث هایی که هر از گاهی به گوشم می رسید توجهی نمی کردم .
حالا بعد از یک سال متوجه شدم این زن با همسرم یک ارتباط بسیار صمیمانه و نزدیک دارد؛ به طوری که برای ایمن نگه داشتن زندگی خود، زندگی و حریم خصوصی من را تحت شعاع قرار داده است.