اندیشه

این کودک «ولیّ الله» است

بعد از شهادت امام حسین (ع) «إرتدّ الناس بَعدَ الحُسین إلّا ثَلاثهٌ» هیچ کس نماند. اما در زمان امام هادی (ع) شما نگاه کنید؛ تمام دنیای اسلام را ائمه علیهم السلام زیر قبضه گرفته بودند.
علی تبریزی- هنوز هم بعد از هزار و چند صد سال که از زندگی اهل بیت عصمت و طهرات علیهم السلام می گذرد اطلاعات شیعیان نسبت به زندگی و نقش ائمه در پیشبرد اهداف دین مبین اسلام اندک است. یکی از تبعات این ناآگاهی سوء استفاده دشمنان بوده است. برای نمونه در یکی دو سال گذشته شخصیت امام هادی علیه السلام مورد آماج حملات معاندین قرار گرفت. لذا بر آن شدیم تا به پاسخ چند سؤال در خصوص حیات سیاسی این امام همام بپردازیم.

در دوران امام هادی علیه السلام چه کسی در ظاهر و چه کسی در باطن پیروز شد؟
با توجه به شدت فشار دستگاه خلافت در دوران این امام بزرگوار به نظر می رسد که حداقل در ظاهر پیروزی با حکومت وقت بوده است. لکن وقتی به سرنوشت خلفا نگاه کنیم عکس این موضوع اثبات می شود. شش خلیفه یکی پس از دیگری در زمان امام هادی (ع) به درک واصل شدند، آنهم با ذلت و خواری. در نقطه مقابل شیعیان در این زمان روز به روز قدرتمندتر از گذشته شدند.
 
شبکه های ارتباطی بین شیعیان در دوران امام صادق و امام باقر علیهم السلام بیشتر بود یا در دوران حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری علیهم السلام؟
بر خلاف آنچه بر اثر خفقان و ظلم دستگاه خلافت در دوران این سه امام بزرگوار به نظر می رسد، وقتی به نامه ها و ارتباطات گسترده این ائمه با سراسر دنیا بنگریم متوجه می شویم که حتی از دوران امام باقر و امام صادق علیهم السلام نیز این دایره ارتباطی گسترده تر بوده است. از تمام نقاط دنیا نامه و وجوهات می فرستادند و برای امور مختلف کسب تکلیف می کردند. تا جایی که به فرموده رهبر معظم انقلاب حوزه نفوذ این ائمه بزرگوار و وسعت دایره تشیع در دوران آنها تا ده برابر زمان سایر ائمه بوده است. محبوبیت این ائمه نیز با وجود افزایش فشار خلفای جور هر روز بیشتر می شد. از نحوه تشییع جنازه باشکوه این امامان می توان به این موضوع پی برد.
 
 آیا امام هادی علیه السلام تنها نقش ارتباط دهنده ائمه قبل و بعد خود را داشت و برای مثال نتوانست آنگونه که حضرت سیدالشهداء علیه السلام در امر هدایت مردم موفق بود به موفقیت برسد؟
با توجه به اهمیت پاسخ این سؤال به بیانات رهبر معظم انقلاب در این خصوص اشاره می نماییم:
«راهی است که (راهی که همه ائمه از ابتدا تا انتها پی گرفتند) رو به هدف مشخصی می رود. گاه یکی برمی گردد، یکی از این طرف می رود، اما هدف یکی است. این بزرگواران از امام حسین (ع) که پایه را گذاشت، موفق تر بودند؛ چون بعد از شهادت امام حسین (ع) «إرتدّ الناس بَعدَ الحُسین إلّا ثَلاثهٌ» هیچ کس نماند. اما در زمان امام هادی (ع) شما نگاه کنید؛ تمام دنیای اسلام را ائمه علیهم السلام زیر قبضه گرفته بودند. حتی بنی عباس هم درماندند. نمی دانستند چه کار کنند؛ رو به شیعه آوردند.» (1)
 
چرا با وجودی که در تاریخ آمده است حتی برخی از خلفای جور به حقانیت و راستی امام هادی (ع) معترف بودند ولی باز هم به مبارزه و دشمنی می پرداختند؟
این نکته کاملاً صحیح است، حتی کار بدانجا رسید که یکی از خلفای عباسی به همه دستور داد تا نام اهل بیت پیامبر را در منابر بیاورید و بگویید که حق با این بزرگواران است. وزیرش آمد و گفت که اگر این دستور پخش شود، حکومتت به خطر می افتد و عده ای قیام می کنند و به خونخواهی بپا می خیزند و خلاصه بساط خلافتت برچیده می شود. سریعاً دستور داد آن اطلاعیه را جمع کنند. یعنی بسیاری از مواقع به حق می رسیدند اما پذیرش آن موجب به خطر افتادن دنیایشان می شد. لذا اعتقاد قلبی آنها در خیلی از مواقع با رفتارشان دوگانگی داشت.
مبارزه ائمه با خلفای جور روحش سیاسی بود. حاکمان جور بر مسند خلافت نشسته بودند و با وجود اذعان به حقانیت اهل بیت نمی توانستند با آنها سازش کنند. چرا که ائمه هم خود را امام به حق می دانستند. یعنی مبنای اصلی مبارزه همین بود. حلفا می دیدند آنچه لازمه یک پیشواست در خود ندارند و در طرف مقابل کسانی هستند که داعیه امامت و زعامت بر خلق دارند و از هر نظر نیز حائز شرایط هستند چه از حیث علمی، چه اخلاقی و رفتاری و چه درایت و محبوبیت و غیره. لذا می دیدند که این افراد وجودشان برای حکومت خطرناک است چون هم شرایط امامت را دارند و هم ادعایش را؛ و اگر جلوی آنها گرفته نشود یا به شهادت نرسند مردم در مدت اندکی به حقانیت آنها پی می برند.
 
داستان فردی به نام الجُنیدی چه بود؟
الجٌنیدی شخصیتی است که مربوط به دوران کودکی یعنی حدود شش سالگی امام هادی (ع) است. معتصم دو سال قبل از شهادت امام جواد (ع)، حضرت را از مدینه به بغداد آورد، وقتی فهمید حضرت پسری شش ساله دارد که در مدینه مانده است، احساس خطر کرد چون می دانست این خاندان کودک و بزرگ ندارند. کسی را مأمور کرد که در مدینه یکی از عالمانی را که دشمنی با اهل بیت دارند پیدا کند تا او به عنوان معلم خصوصی امام هادی (ع) را با تفکر خودشان تربیت کند. آن مأمور به مدینه رفت و الجُنیدی که بیشترین کینه و دشمنی را با اهل بیت داشت برای این مأموریت برگزید. به او گفتند نگذار این پسر با هیچکس رفت و آمد داشته باشد و او را آنطور که خواستیم تربیت کن.
مدتی از این ماجرا گذشت تا اینکه یکی از نزدیکان خلیفه نزد الجُنیدی آمد و از احوال آن پسر شش ساله سؤال کرد. گفت: از حال آن بچه بگو تا بدانیم در چه وضعی است. الجُنیدی گفت: کدام بچه!؟ این اصلاً ظاهرش بچه است و باطنش یک عالم حکیم! درباره هر مساله ای برای او یک نکته می گویم او ابواب و نکات فراوانی برایم بازگو می کند! این بچه مگر چند سالش است!؟ کجا درس خوانده که این طور عالم است!؟ یک روز خواستم اذیتش کنم گفتم وقتی می خواهی وارد اتاق شوی، باید یک سوره قرآن بخوانی. پرسید چه سوره ای؟ گفتم بزرگ باشد. آل عمران را برایم قرائت کرد و در خلالش تفسیر هم برایم گفت! این بچه حافظ و مفسّر قران هم هست. این ولی الله است نه یک کودک معمولی. چندی نگذشت که همین الجُنیدی از شیعیان و مریدان امام هادی (ع) شد.

1-    بیانات در تاریخ 30/6/1380



https://shoma-weekly.ir/RBa0v8