زنان

این فرشته بی‌گناه

او از پاوه و چمران این‌طور می‌گوید: چمران درست نفس به نفس ما بود، زن‌ها و کودکان را درست مثل ناموس خودش حفظ می‌کرد و مراقب بود در جریان حماسه پاوه کمترین تلفات گریبان‌گیر مردم انقلابی شود که همیشه سهمشان جنگ و ناآرامی بود.
لیلا نظری- وقتی عازم غرب بشوی و به پاوه برسی، احساسی عجیب همه وجودت را فرا میگیرد، می خواهی از کاروان راهیان نور عقب نمانی؛ اما پایی برای رفتن نیست، این شهر پلکانی زیبا با سخاوت و گذشت، میخواهد همه داغهایی را که دیده پشت زیباییاش پنهان کند؛ اما نمیشود، انگار هنوز پاوه زخم خورده جریانی است که این روزها شبیه آن در خیلی از جاها و با زمزمه استکبار برای تجزیهشدن یک بخش از کشور اصلی تلاش میکنند، دیده میشود. اصلا نمیشود از پاوه گذشت از روزهای سختی که ضدانقلاب، انواع و اقسام توطئهها را برای برزمینزدن انقلاب در این ناحیه طراحی و اجرا کرد و این روزها هرچه به دنبال ردی از زنی میگردم که بتواند پاوه آن روزها را برایم به تصویر بکشد سهمم از جستجو، یک اطلاعات حداقلی است که چندان به کارم نمیآید، همه آنهایی که از کردستان و در گروه تجلیل از شهدای زن پیشمرگ کرد فعالاند تا زنان اهل مقاومت کرمانشاه و حتی خود پاوه بر یک شخصیت اتفاقنظر دارند شخصیتی که شهید دکتر مصطفی چمران راوی روزها سخت پاوه شهادت او را اینطور به تصویر میکشد:

«خداوندا! چه منظره‏اى داشت این خانه پاسداران؛ چه دردناک؛ چه مصیبت زده و چقدر شلوغ و پلوغ؛ گویى صحراى محشر است، کردهاى مؤمن پاوه از زن و مرد در استغاثه، به این خانه پناه مى‏آوردند؛ اما جز یأس و ناامیدى، ثمره‏اى نمى‏گرفتند. در همین وقت، دختر پرستارى را که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود و خون، لباس سفید او را گلگون کرده بود، از در بیرون مى‏بردند؛ آن قدر از بدنش خون رفته بود که صورتش مثل لباسش سفید و بیرنگ شده بود.

پاسداران جوان، به شدت متاثر بودند. 16 ساعت پیش، این پرستار، مجروح شده بود و از پهلویش خون میرفت؛ نه پزشکى بود و نه دارویى که جلوى خون را بگیرد. پاسداران، گریه میکردند؛ ولى نمیتوانستند کارى انجام دهند؛ بالاخره تصمیم گرفتند که جسد نیمه جان او را از خانه پاسداران بیرون ببرند تا بیش از این، باعث تضعیف روحیه‏ها نشود؛ لذا او را به ساختمان بهدارى منتقل کردند که خالى بود و در بالاى تپه، در مدخل غربى شهر قرار داشت و این فرشته
بى‏
گناه، ساعاتى بعد، در میان شیوه و ضجه زن‏ها و بچه‏ها، جان به جان آفرین تسلیم کرد...»

پاوه در آن روزها یک نمونه یا لابراتوار مناسب برای محکزدن ضد انقلاب بود و سقوطش میتوانست شعلههای توطئه را در سایر نقاط ایران مانند خوزستان، آذربایجان، بلوچستان و... روشن سازد. در این میان اما نقش مقاومت زنانی مانند شهید فوزیه شیردل در حماسه پاوه بنا به نقل شهید چمران بیبدیل است؛ بدون تردید شدت مقاومت زنان کرد پاوه و همچنین زنانی مانند شهید سیده زهرا شفیع زاده که بهعنوان نیروهای امدادگر از اصفهان و جاهای دیگر به این شهر آمده بودند تا شاهد قربانیشدن پاوه در میان شیطنت ضد انقلاب داخلی و خارجی نباشند، باعث شد تا این روحیه به خطههایی که امکان جنگ و درگیری داخلی در آنها میرفت منتقل شود؛ همین موضوع سبب شد زنان ما در جریان دفاع از شهر و دیار و آرمان خود مردانه ایستادگی کنند و اثبات کنند که یکی از رموز اصلی پیشرفت مقاومت در برابر دشمن است، پیروزی و انتقال پیام این مقاومت اما ناشی از حمایت و رهبری امام خمینی(ره) و حضور و هم پایی شهید چمران بهعنوان مقام مسئول حکومتی در کنار مردم پاوه بود، زنان و مردان پاوه چمران را درست در کنار خود دیدند نه در مقابل خود و نه حتی به فاصله چند قدمی شان، تنها راوی کم حرف و آرامی که برایم از پاوه و مقاومت زنان آن هم کوتاه گفت، فاطمه امینزاده از اهالی بیجار است که آن روزها به پاوه رفته بود تا در کسوت امدادگر خدمت رسانی کند.

او از پاوه و چمران اینطور میگوید: چمران درست نفس به نفس ما بود، زنها و کودکان را درست مثل ناموس خودش حفظ میکرد و مراقب بود در جریان حماسه پاوه کمترین تلفات گریبانگیر مردم انقلابی شود که همیشه سهمشان جنگ و ناآرامی بود.

اما روایت چمران از پاوه، روایتی غریب و زیبا است، روایتی از مقاومت زنان و مردان برای دفاع از انقلاب و ارزشهایشان، مقاومتی که حالا باعث شده تا پاوه سربلند باشد و پاوه آرام این روزها که در سینه کش کوه استوار ایستاده است قدردان این مقاومت اهالی دور و نزدیک پاوه است.

https://shoma-weekly.ir/C1Dx3A