نقش مردم در یک نظام اسلامی چیست؟ آیا انتخاب و انتخابات مربوط به دوران کنونی است یا از صدر اسلام هم بوده؟ بین اقبال مردم و تشکیل حکومت اسلامی چه رابطه ای وجود دارد؟ ائمه چرا اقدام برای تشکیل حکومت اقدام نمی کردند و حضرت سیدالشهداء چرا با وجود نداشتن یاران کافی به این کار مبادرت ورزید؟ این سؤالات به همراه چند شبهه دیگر باعث شد تا در آستانه انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در کشورمان به سراغ حجت الاسلام والمسلمین سیدصمصام الدین قوامی مدیر بنیاد فقهی مدیریت اسلامی و مدیرمسئول دو فصلنامه تخصصی در زمینه مدیریت در اسلام و مدیریت در قرآن برویم.
رابطه مردم و تشکیل حکومت اسلامی چیست؟ مردم چقدر میتوانند در این زمینه تأثیرگذار باشند؟
خدا در قرآن می فرماید: «انً اوًل بیتٍ وُضع للنّاس للذی ببکًه...» یعنی اصلاً خانه خدا برای مردم بنا شده که در بکه یا مکه است.
مردم اگر نباشند نظام حکومتی شکل نمی گیرد. مولا امیرالمومنین (ع) می فرماید که «لولا حُضور الحاضِر»، یعنی اگر مردم در صحنه حضور پیدا نکنند، «و قِیامُ الحُجَّه بِوُجودِ النّاصِر» دلیل تمام می شود و حجت خدا با وجود یاری کننده ناصر قیام می کند. پس مردمی که حاضرند و ناصرند، اینها باعث تشکیل حکومت می شوند. ولی اگر نباشند آن وقت 25 سال خانهنشینی حضرت به 35 سال یا بیشتر تبدیل می شود. در ادامه هم می فرماید: «أخذ الله على العلماء أن لا یقاروا على کظه ظالم ولا سغب مظلوم ...» (1) اینجاست که مردم باید باشند، مسئولیت ایجاد کنند، امام را از خانه نشینی درآورند و به دارالخلافه بیاورند وگرنه اگر مردم دست به کار نشوند و اقبال نکنند همان امامی که مشروعیتش را از خدای متعال می گیرد همچنان در خانه مینشیند تا دو واحد مشروعیت با یک واحد مقبولیت امتزاج پیدا کند و حکومت تشکیل شود. این نفس حضور است.
تأثیر این حضور به چه شکل است؟ یعنی انتخاب مردم از چه طریقی صورت می گرفت؟
اشکالش گوناگون است، گاهی به نحو بیعت است، گاهی به نحو دعوت است. مثلاً می گویند ما تو را می خواهیم. در نهج البلاغه هست که شما آمدید و گفتید البیعه البیعه.
البیعه البیعه همان صندوق های رأی است. منتها رأی مردم گاهی به مصافحه و بوسیدن شانه ها و دست هاست و شکل های گوناگون دیگر، گاهی هم به شکل انداختن کاغذ رأی در صندوق است. اینها شیوه حضور است که یک زمان آن جور و یک زمان این جور است. آن موقع چون این اشکال امروزی وجود نداشته یکی یکی می آمدند مثل غدیرخم و دست می دادند و می رفتند. ما می توانیم بگوییم وقتی ابوبکر بود و حضرت امیر (ع) هم بود مردم به ابوبکر رأی دادند. به علی (ع) رأی ندادند با اینکه اصلح بود. پس میشود گفت که گاهی اصلح می تواند رأی نیاورد. وقتی آن حکومت های سهگانه نتوانستند مطالبات مردم را برآورده کنند مردم همگی به امیرالمومنین(ع) اقبال کردند. به تعبیر امروزی با یک رأی میلیونی حضرت را به صحنه آوردند.
بیعت می تواند مظاهری داشته باشد که یکی رأی دادن به اصلح و پذیرش او و اعلام مقبولیت اوست. لذا شکل کار خیلی مهم نیست که چگونه باشد یک روز با بیعت و یک روز با کاغذ رأی.
زنان چطور؟ آنها هم در صدر اسلام حق رأی داشتند و این در جایی ثبت است؟
بله، در سوره ممتحنه آمده است که زنان به پیغمبر رأی دادند. می فرماید اگر آمدند با تو بیعت کنند «فبایعهنّ» با آنها بیعت کن. پس معلوم می شود که زن ها هم حق رأی دارند. البته خداوند می فرماید ای پیامبر یکسری شرایط هم بگذار از جمله اینکه «أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ ».
«اى پیامبر! هنگامى که زنان باایمان نزد تو آیند تا [بر پایه این شرایط] با تو بیعت کنند که: چیزى را با خدا شریک نگیرند و دزدى نکنند و مرتکب زنا نشوند و فرزندان خود را نکشند، و طفل حرامزاده خود را به دروغ و افترا به شوهرانشان نبندند و در هیچ کار پسندیدهاى از تو سرپیچى نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.» (2)
در سیره رسول اکرم (ص) موضوع انتخابات به چشم می خورد؟ جایی هست که حضرت به این موضوع اشاره کرده باشند؟
یکبار گروهی از مدینه در مکه نزد پیغمبر اکرم (ص) آمدند. هدفشان هم این بود که پیامبر را به مدینه ببرند. سرگروهی داشتند که او نزد رسول الله (ص) آمد. حضرت فرمودند شما نماینده که هستید؟ گفت ما نماینده اهالی مدینه ایم. حضرت فرمودند باید بروید و انتخابات کنید و مردم به شما رأی بدهند و واقعاً منتخب باشید آنوقت بیایید. آنها رفتند و بعد از مدتی برگشتند و نمایندگی رسمی از مردم آوردند. حضرت هم پذیرفت. این در تاریخ ثبت است که پیامبر بار اول آنها را نپذیرفت ولی بعد حضرت قبول کردند.(3) مردم اگر نبودند چه کسی پیامبر (ص) را به مدینه می آورد. خب در همان مکه رسول الله (ص) ترور می شد. خداوند می خواست مدینه فاضله ای تشکیل شود و مردم مدینه آمدند و پیامبر به دعوت مردم رفت. پس معلوم می شود که تشکیل حکومت و مدینه به دعوت مردم است. اتفاقاً استقبال مردمی عجیبی صورت گرفت و همه منتظر ورود پیامبر (ص) بودند. پس اگر مردم مدینه رسول خدا را نمیخواستند حضرت هم نمی توانست حکومت تشکیل دهد. مردم مدینه در حقیقت به پیامبر رأی دادند. این کار و رأی هم تداوم داشت. تداومش هم به این بود که در جبهه او را یاری کردند، پول دادند، زکات و خمس پرداخت کردند، اقتصاد را فعال کردند. لذا چون مردم تا آخر با پیامبر بودند حضرت هیچگاه منزوی نشد. ولی دوران امیرالمومنین (ع) اینگونه نبود و مردم حاضر و ناصر نبودند و لذا حضرت تنها یک دوره حکومت چهار ساله داشتند.
پس در یک کلام اگر مردم نباشند نه پیامبر (ص) در مدینه قدرتی دارد نه علی (ع) در کوفه. ولی شکل قضیه مهم نیست که مردم با کاغذ یا دست دادن یا انواع دیگر رأی بدهند. دموکراسی هم شکل حکومت است و اینها اَشکال گوناگون دارد.
حضور طولانی مدت معاویه در شام را نیز باید به حساب مردم گذاشت؟
بله، معاویه در شام مقبولیت داشت. یعنی مردم شام قبولش داشتند هرچند با مکر و شیطنت و تبلیغات این مقبولیت را به دست آورده بود. ابوسفیان هم به معاویه گفت برو شام چون در شام مردم تو را تنها نخواهند گذاشت. آنها یک مکر همراه با شیطنت سیاسی هم داشتند. وقتی معاویه در شام رفت چهل سال ماند و دوران سه امام را تجربه کرد. این نشان می دهد با فریب مردم می شود جلوی امامت بر حق سه امام را گرفت. مشروعیت نداشت ولی مقبولیت داشت.
بنابراین، مردم، سالار هستند و مؤثرند در تشکیل حکومت و آن هم حکومت دینی منتها در حکومت دینی استبداد نیست. حتی اگر امام معصوم باشد، اصلح افراد روی زمین باشید، ساسَهُ العِباد باشید، اَرکَانَ البِلَاد باشید ولی مردم شما را به هر دلیلی نخواهند، حالا یا بر اثر جوّزدگی یا بر اثر غفلت یا جهل یا تبلیغات سوء رقبا. وقتی اینجور شد شما با اینکه اصلح هستید ولی نمی توانید دولت تشکیل بدهید.
اینکه شما فرمودید دو واحد مشروعیت و یک واحد مقبولیت، این نسبت مبنای دینی هم دارد؟
نه به آن معنا که مثلاً باید نسبت دو به یک برقرار باشد. این یک تعبیری ذوقی است مثل O 2 H. ولی ما اگر بخواهیم نظام دینی و آسمانی تشکیل دهیم مشروعیت حرف اول را می زند «إنّی جاعلک للناس إماماً» (4) خدا جعل و نصب می کند و اصلح را هم برمی گزیند ولی باز هم برای تشکیل حکومت کافی نیست. این که ما گفتیم یک واحد یعنی مردم تأثیرشان به طور طبیعی در برابر تأثیر پروردگار یکسان نیست. هم وزن نیستند. آن از مقوله آسمان و وحی و انتصاب است، این از مقوله انتخاب است.
یعنی خداوند انتخاب نمی کند؟
درست است که انتصاب از ناحیه خداست ولی خداوند انتخاب هم می کند. انتخاب از نخبه است. یعنی نخبه گزینی؛ انتخاب از ریشه نَخَبَ است. «نخب» به آن جزء اصلی از یک کل می گویند. مثلاً به قلب پرنده می گویند نخب. عرب وقتی یک باز شکاری قلب یک خرگوش را می خورد می گوید «نَخَبَ» انتخاب کرد چون جزء اصلی یا بخش رئیسی او را خورد. انتخاب الهی این است که بهترین را بر می گزیند.
اصطفی هم از همین مقوله است. اصطفیت از ریشه صفو است. آن ناب ترین بخش یک شیء را «صفو» می گویند. مصطفی هم یعنی برگزیده.
بنابراین خداوند چون بصیر و علیم است در انتخاب خود اشتباه نمی کند. انتخاب خدا، انتصاب خداست. یعنی جعل و نصب و می کند. اما مردم ممکن است بین صالح و اصلح اشتباه کنند. همین الان ملاحظه کنید که هشت نفر صالحند ولی یک نفر اصلح است.
بحث عدم اشتباه خداوند در انتخابش را مطرح کردید. ائمه چطور؟ نمونه ای بوده که فردی را که خود برگزیده بودند عزل کنند؟
بله، فراوان بوده البته در انتصابات بوده است. چون ولی امر یکسری افراد را نصب می کند. مثلاً مالک اشتر را نصب کردند. خود ولی امر با مردم انتخاب می شود ولی بعد به نمایندگی از مردم نصب می کند. لکن وقتی می خواهد نصب کند یکی از معیارهایش مقبولیت است. در واقع نقش خدایی بازی میکند. نصب می کند ولی نیم نگاهی هم به مردم دارد. می بیند مردم مصر به این فرد گرایش نشان می دهند وگرنه اگر امام مقبول نباشد هیچ وقت نصب نمی کند. بذری را در زمین شوره زار نمی گذارد.
یعنی این افراد از ابتدا انحراف داشتند؟ اگر اینطور بود چرا ائمه آنها را منصوب می کردند؟
نه از اول نبودند ولی دچار توهم می شدند. چون خود قدرت، توهم میآورد. در نظام ما هم یک کسی که رأی بالایی می آورد توهم پیدا میکند! فکر می کند ترازش خیلی بالاست در صورتی که نمی داند شرایط جور دیگری بوده است. قدرت توهم می آورد. البته این قضیه نسبت عکس با تقوی دارد. هرچه تقوا بیشتر باشد توهم کمتر ایجاد می شود و بالعکس.
چرا در نظام ما برای ریاست جمهوری بعد از انتخاب مردم، انتصاب رهبری هم باید باشد؟
انتصاب نیست، اصالتاً رهبری تنفیذ می کنند. امام فرمودند من بنی صدر را منصوب می کنم به این صورت که رأی مردم را تنفیذ و او را منصوب کردند.
این تنفیذ را می توانیم بگوییم برای جلوگیری از انحراف یا توهامهای احتمالی است؟ یعنی راه برای عزل هم باز گذاشته شده است؟
البته امکان عزل وجود دارد ولی از مجاری مخصوص قانونی. مثلاً در زمان بنی صدر این موضوع اتفاق افتاد. یازده میلیون آن زمان حدود بیست- سی میلیون الان می شود. بعد ایشان کج رفت و امام او را عزل کرد.
البته از مجاری قانونی این کار باید صورت بگیرد. یعنی اول دادستان شکایت می کند. سپس دو سوم مجلس رأی به عدم کفایت رئیس جمهور می دهند. مجلس هم نماد مردم است. لذا دو سوم مجلس که رأی به عدم کفایت سیاسی بدهند در واقع نمایندگان مردم این رأی را داده اند و به معنای این است که مردم هم از او برگشته اند و او عزل می شود
پس می توانیم بگوییم همین باز بودن راه دلیلی است برای جلوگیری از استبداد احتمالی؟ یعنی انتخاب، استبداد نمی آورد؟
نه، نمی آورد. رهبر که اصل نظام با اوست و همچنین در رئیس جمهور و نمایندگان مجلس این شرایط هست. مثلاً در بین نمایندگان مجلس ممکن است اعتبارنامه نماینده ای تصویب نشود. این در آغاز کار است. در وسط کار نیز اگر دو سوم نمایندگان رأی به عدم نمایندگی بدهند عزل می شود
چرا برای انتخاب، مردم رأی می دهند ولی برای عزل، خیر؟
اگر قرار بر این کار باشد که هزینه بالایی خواهد داشت و عملاً امکان پذیر نیست. ولی نمایندگان مردم در مجلس خبرگان یا مجلس شورا، احراز یا سلب صلاحیت ها را بررسی می نمایند.
این نوع دموکراسی با مدل غربی اش چه تفاوتی دارد؟
در یک نظام اسلامی مردم از یک نظام دموکراسی غربی بیشتر سهیم و موثرند. مردم در غرب غالباً تحت تأثیر تبلیغات رنگارنگ و بسیار سنگین امپراطوری ها قرار دارند که شبیه یک عملیات نظامی هوایی و زمینی و همه جانبه است! مثلاً می گویند اولان در فرانسه بیشتر به درد صهیونیست ها میخورد، لذا سارکوزی را کنار می زنند و مردم را به سمت اولان می کشانند. حالا تازه به فرض که شمارش آراء درست باشد اما غالب آراء مردم به دلیل همین عوامل خارجی، طبیعی نیست. آنجا نگاه می کنند ببینند کی و چی منافع شیطان را تأمین می کند. در نظام دینی ولی حضور مردم هیچگاه زینتی نیست و شرعی و عبادت است.
توصیه هایی که رهبر معظم انقلاب در آستانه انتخابات به مردم دارند از کدام موارد محسوب می شوند؟
مردم توسط رهبر هدایت می شوند. این به معنای دخالت نیست بلکه جزو اصول کلی است و به معنی هدایت کلی است نه دخالت جزئی.
ورود شورای نگهبان و تأیید و رد صلاحیت ها چطور؟
شورای نگهبان هم که ورود پیدا می کند یک امر عقلایی است. ششصد نفر چطور می شود کاندیدا شوند؟ ضمناً اگر بی قید و شرط باشد رجوی منافق هم می آید، رضا پهلوی خائن هم می آید، همه می آیند. پس اینجور نمیشود. شورای نگهبان می آید و صالحین را تشخیص و در معرض انتخاب مردم قرار می دهد یعنی کاملاً ریشه در اسلام دارد.
سؤال پایانی اینکه اصلاً این بیعت ها را که در بالا از آنها سخن رفت، می توانیم نوعی رأی گیری و انتخاب بدانیم یا نه؟
ممکن است عده ای این مناقشه را بکنند که بیعت را نمی شود گفت صددرصد رأی است. لکن در یک تحلیل دقیق همان است یعنی حضور مردمی با اشکال مختلف است. این مناقشه ها هم راه به جایی نمی برد. بنابراین انتخابات ها در واقع مردمسالاری دینی است. فقهایی هم که قانون اساسی کشورمان را نوشته اند و بعضی ها هم شهید شده اند علی القاعده این شرایط و سیستم های روز جهانی را با مبانی دینی و شرع مقدس تطبیق دادهاند و به این نتایج ارزشمند رسیده اند.
پی نوشت:
1- فی «نهج البلاغه» فی الخطبه المعروفه «الشقشقیّه»: أما و الذی فلق الحبّه، و برأ النسمه، لولا حضور الحاضر، و قیام الحجّه بوجود الناصر، و ما أخذ اللّه على العلماء أن لا یقارّوا على کظّه ظالم، و لا سغب مظلوم، لألقیت حبلها على غاربها، و لسقیت آخرها بکأس أوّلها، و لألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطه عنز «1». (نهج البلاغه، فیض الإسلام: 111، الخطبه 33.)
2- الممتحنه ، الجزء 28، الصفحه: 551، الآیه: 12: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لاَ یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لاَ یَسْرِقْنَ وَ لاَ یَزْنِینَ وَ لاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَ لاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.»
3- کتاب «مدیریت از منظر کتاب و سنت» نوشته حجت الاسلام سیدصمصام الدین قوامی در سال 1382 به عنوان پژوهش برتر سال شناخته شد و از سوی انتشارات مجلس خبرگان به چاپ رسید.