آری به یاد تخریبچیهایی که به راحتی از جان شیرین خود میگذشتند. در آن روز از یکصد و یک شهید تخریب چی از استان گیلان تجلیل شد.
مراسمی در خورشان شهداء وبا حضور گسترده رفقا و رزمندگان دوران دفاع مقدس و دلدادههای عاشقی و جانبازان و ایثارگران، اینان چه قهرمانان بزرگی هستند و ما اینک درکجائیم و در برابر اینهمه ایثار بزرگانمان چقدر تکلیف داریم؟
تخریب چیها راههای پر خطر و پر مین را به راهی امن برای ایثارگران و رزمندگان تبدیل میکردند، میدان بزرگ مین، سیمهای خاردار، گلولهها مستقیم دشمن، رصد و کمین دشمن مقابل، شناسایی احتمالی آنان توسط دشمن را با تمام وجود لمس میکردند. با پای خود میرفتند، ولی گاهی با دست دیگران بر میگشتند.
بیچشم، بیدست، بیسر، بیپا ولی با آبرو باز میگشتند. این برو بچهها خیلی شجاع بودند. خیلی نترس بودند، خیلی ایثارگر بودند، درصد احتمال شهادت و یا مجروحیت در این جماعت بالاتر از دیگر رزمندگان بود. تخریبچی داشتیم که با سینه افتاد روی سیم خاردار و به رزمندگان پشت سرش گفت پایتان را روی کمر و پشت من، بگذارید و جلو بروید.
اما تخریب چیهای دیروز و یارانشان باید بدانند امروزه بمبها، نارنجکها و مینها و سیم خاردارهای فرهنگی و اجتماعی که همان شبیخون و تهاجمات فرهنگی است همچنان پر خطر و آسیب زننده است و خلاصه جنگ تمام نشده است.
اینگونه برنامهها که تجلیل از اسطورههای مقاومت و ایثار است و هنوز یادگاران دوران دفاع مقدس بیادعا در همه جا با ما هستند و تجلیل از آنان که راه علی اکبر را رفتند، مردانگی عباس را داشتند، شجاعت مسلم را به خرج دادند، صدها حرمله و خولی و شمر را در مقابل خود دیدند و در میدان ماندند، تا اسلام بماند و مکتب آسیب نبیند را اصلا مهم نمیدانند. باید بدانیم آنان خون دادند تا خانه ویران نشود، جان دادند چون جانان خواسته.
خانه و کاشانه خویش را بیکبوتر کردند، زیرا کرکسها و عقابها را در مقابل دیدند و خلاصه اینکه همه هستی خویش را بردند روی مین، تخریب کردند تا دیگران آباد شوند.
عضو بدن دادند تا عضویت ما، در جمهوری اسلامی قطعی شود، جسم دادند تا ما مجسمه خوبیها شویم، سر دادند تا سرمان همواره بالا باشد، دست دادند تا در مقابل دشمن دست دراز نکنیم، پا دادند تا در هر کنفرانس و جلسه و نشستی پا نگذاریم.
چشم دادند تا چشمان ما را به روی واقعیت بگشایند. قلب دادند تا ما فقط قلبمان برای خدا بتپد و رفتند چون مرجع و ولی و رهبرشان اذن داده بود.
نمیدانم چرا من نیز خود را یک تخریب چی میدانم گاهی روی مین میروم و شوق به تخریب در من زیاد است. البته در عالم سیاست و مسائل اجتماعی گاهی بایستی اینگونه بود، وقتی لانههای فساد و پیوندهای نامبارک را میبینی؛ وقتی ریاکاران و چاپلوسان و حقه بازان را در عرصه سیاست و فرهنگ پر تلاش مییابی؛ زمانی که عدهای در قالب یک سایت یا نشریه و یا یک جریان فکری، تمامی اعتقادات و اهداف و دستاوردهای نظام را به سخره گرفته و آماج تیرهای زهرآگین خودشان قرار دادند.
آنوقت بایستی این لانه را تخریب کرد و این فکر را کوبید. هنگامی که افرادی نالایق، منافق، مال مردم خور و بادمجان دورقاب چین در کنار برخی شخصیتهای اجتماعی، دینی و سیاسی قرار میگیرند و با حقه بازی و کلک، آنان را به بیراهه میکشانند بایستی آن بمب ناشناخته و آن مین بالفطره، خطرناک و آن بمب پدر سوخته را خنثی، معرفی و با آن مقابله کرد.
گاهی اهل سکوت، نصیحت میکنند و مرا از بعضی اقدامات و نوشتنها باز میدارند (اگرچه هر کس آنهم مثل بنده ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشد) ولی اگر تو نگویی اگر من نگویم اگر ما نگوییم چه کسی باید مینهای پر خطر را در جامعه خنثی کند.
حضرت امام (ره) همواره از رفت و آمدهای بعضی نا اهلان به خانه علما و مراجع نگران بودند و حتی یکبار در یک سخنرانی با صدای بلند فرمودند: الله الله فی بیوتکم...
*دبیر حزب موتلفه اسلامی گیلان