اندیشه

اوج ولایت پذیری در سیره حضرت سیدالشهداء (ع)

نقل می‌کنند میزان ولایت پذیری حضرت سیدالشهداء (ع) به قدری بود که تا زمان حضور برادر و امام زمانش در مجلس از اظهار نظر پرهیز می‌نمود؛ جلو‌تر از برادر گام بر نمی‌داشت؛ در سخن گفتن نیز هیچگاه بر ولی و امامش سبقت نمی‌گرفت.
حجت الاسلام متقی‌زاده- نقل می‌کنند میزان ولایت پذیری حضرت سیدالشهداء (ع) به قدری بود که تا زمان حضور برادر و امام زمانش در مجلس از اظهار نظر پرهیز می‌نمود؛ جلو‌تر از برادر گام بر نمی‌داشت؛ در سخن گفتن نیز هیچگاه بر ولی و امامش سبقت نمی‌گرفت.

برای درک جایگاه ولایت و اهمیت ولایت پذیری روایتی از حیث متن و سند بهتر و گویا‌تر از حدیث سلسله الذهب نباشد. مطابق این روایت زمانی که حضرت ثامن الحجج (ع) به دعوت اجباری مامون عازم بود در شهر نیشابور به خواست عده فراوان دوستداران حضرت توقفی کوتاه نمودند. در اینجا بود که امام برای هدایت مردم به سمت توحید و احراز غاصبانه بودن حکومت عباسیان و اینکه حکومت و خلافت، فقط حق دوازده امام بر حق شیعه است، حدیث مشهوری بنام سلسله الذهب بیان فرمودند. امام رضا (ع) این روایت را از پدرانشان و ایشان از پیامبر اسلام (ص) و ایشان از جبرئیل و جبرئیل از خداوند عزوجل نقل می‌نمایند که خداوند متعال فرموده‌اند: «کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قال‌ها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی» کلمه طیبه توحید «لا اله الا الله» دژ و قلعه نفوذ ناپذیر و محکم من است، پس هرکه آن را بر زبان بیاورد داخل این دژ می‌شود و هرکه داخل دژ من گردد، از عذابم ایمن خواهد بود. اما شاهد کلام در ادامه روایت است آنجا که حضرت در هنگام حرکت فرمودند: «بِشَرطِها و شُرُوطِها و أنا مِن شُرُوطها» امام در این موضع خواستند هشداری بدهند که‌ای مردم درست است که شعار زیبای توحید دژ مستحکم خدای تعالی است ولی این آثاری که درباره ورود بیان این شعار توحیدی گفتم، منوط به شرطی مهم است و آن شرط خود من هستم. یعنی شرط پذیرش ادعای توحید از هر انسانی، پیروی از امام حق و پرهیز و رویگردانی از امام باطل و طاغوت و طاغوتیان است. یعنی قبولی توحید مشروط بر ولایت پذیری و اطاعت از یک امام و ولی منصوب شده از طرف خدا آن هم ولی زنده و حی و حاضر است.

پاسخ به شبهه ولایت فقها با توجه به مقبوله عمربن حنظله

حال که دانستیم درک آثار توحید نیز به ولایت پذیری و پیروی از امام معصوم وابسته است، این سؤال پیش خواهد آمد که پیروی از امام معصوم چه ارتباطی به پیروی از فقها و زمان غیبت امامان معصوم دارد؟

پاسخی که اکثریت علما برای این سؤال به آن استناد می‌نمایند، بر پایه حدیث مقبوله عمربن حنظله است که از امام صادق (ع) روایت شده است. روایت طولانی است و علاقمندان می‌توانند آن را در کتب معتبر حدیثی ملاحظه نمایند (این حدیث را مشایخ ثلاثه شیعه یعنی کلینی، صدوق و شیخ طوسی در کتب اربعه نقل کرده‌اند.) اما در بخشی از آن عمر بن حنظله می‌گوید: از امام پرسیدم اگر زمانی ما به شما در امور حکومتی دسترسی نداشتیم وظیفه چیست؟ مثلاً در امور مربوط به قضاوت یا مسائل دیگر به چه کسی مراجعه کنیم؟

امام صادق در جواب فرمودند: به فقهای جامع الشرائط مراجعه کنید. سپس اما به توضیح در این رابطه پرداختند: «فإنّی قد جعلتُه علیکم حاکماً...» حضرت می‌فرمایند ما این فقها را بر شما حاکم قرار دادیم، پس مخالفت با حکم آن‌ها استخفاف امر الله است. بعد امام رد کردن حکم چنین فقیهانی را مساوی شرک بر می‌شمارد: «هو علی حد من الشرک بالله». یعنی خدا را قبول دارد، امام را قبول دارد ولی حکم فقیه جامع الشرایط را نمی‌پذیرد، امام می‌فرماید این مساوی شرک است! اما چرا؟ دلیل ساده‌اش این است که خدا اطاعت از ولایت امام را واجب نموده، امام هم می‌فرماید اگر ما نبودیم حکم چنین فقیهانی حکم ما است؛ پس در نتیجه اطاعت از او، از مصادیق اطاعت از ربوبیت تشریعی الهی می‌شود. در این صورت این سخن که انکار حکم او در حد شرک به خدا است معنا پیدا می‌کند.

اوج ولایت پذیری حضرت سیدالشهداء (ع) نسبت به امام زمانش

ولایت پذیری از اصول اصلی تفکر شیعه است. اوج این ولایت پذیری را نیز باید در نزد خود معصومین جستجو نمود. پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) امام حسین (ع) با برادرش امام حسن (ع) بیعت کرد. ایشان چه در ایام خلافت امام حسن (ع) و چه در دوران امامت آن حضرت، همواره همراه و یار و یاور امام حسن (ع) در امور خلافت و امامت بود و زیبا‌ترین جلوه‌های ولایت پذیری به نمایش گذاشت. جلوه‌هایی که هر کدام درسی مجزا برای امروز ما است. و اگر کمی دقت کنیم می‌بینیم که رفتارهای برخی خواص در دوران انقلاب و خصوصاً در سالیان اخیر با تک تک آموزه‌های حسینی که برخی از آن در زیر آورده شده مخالف است.

در روایت آمده است که وقتی مردم برای بیعت با امام حسن (ع) آمدند، حضرت نفرمود بیعت کنید تا برای جنگ مهیا شویم حال آنکه مردم منتظر چنین کلامی بودند. امام که از عاقبت کار آگاه بود چنین فرمود که بیعت کنید و با هرکه جنگیدم شما هم بجنگید و اگر در صلح بودم پیروی کنید. برخی که از این بیان خوششان نیامده بود، نزد ابی عبدالله (ع) رفتند و تقاضای بیعت نمودند. امام حسین (ع) فرمود به خدا پناه می‌برم از اینکه تا هنگامی که امام حسن (ع) زنده است، با شما بیعت کنم!» لذا مردم دوباره به طرف برادر بازگشتند.

حتی همین گروه تندرو بعد از شهادت امام حسن (ع) نیز دوباره به امام حسین (ع) گفتند که اگر حالا که برادرتان شهید شده، اگر بنای قیام دارید ما هستیم. امام مجدداً در پاسخ این گروه فرمودند تا وقتی معاویه هست من به روش برادرم پایبندم و آن را ادامه می‌دهم. و همین پاسخ حضرت بهترین دلیل برای رد ادعای پوچ آن عده‌ای است که می‌گویند امام حسین (ع) با صلح برادرش مخالف بود.

نقل می‌کنند میزان ولایت پذیری حضرت سیدالشهداء (ع) به قدری بود که تا زمان حضور برادر و امام زمانش در مجلس از اظهار نظر پرهیز می‌نمود؛ جلو‌تر از برادر گام بر نمی‌داشت؛ در سخن گفتن نیز هیچگاه بر ولی و امامش سبقت نمی‌گرفت؛ حتی هنگام هدیه دادن نیز طوری برخورد می‌نمود که بزرگی برادر نمایان باشد. یکبار محتاجی از امام حسن (ع) هدیه‌ای گرفت، بعد برای دریافت کمک بیشتر نزد امام حسین (ع) آمد و حضرت نیز پس از دانستن میزان عزای برادر، یک دینار کمتر به او هدیه دادند.

البته بماند که امروز برخی نه تنها از اظهار نظر در حضور ولی فقیه جامع الشرایط پرهیز نمی‌کنند، بلکه به بیان نظرات اختلاف انگیز در جامعه می‌پردازند! عده‌ای که هم شامل دوستان می‌شود و هم دشمنان و معارضین، نه تنها پشت سر ولی فقیه گام بر نمی‌دارند، بلکه به هر بهانه‌ای از او جلو‌تر حرکت می‌کنند!

حال آنکه همه این نمونه‌های رفتاری باید در مردم و خصوصاً خواص جامعه اسلامی در هر زمانی رعایت شود چراکه در سطور بالا به اختصار اثبات شد که در زمان غیبت امام، پیروی از فقیه جامع الشرایط در ردیف پیروی از امام است و چه الگویی بالا‌تر از حضرت سیدالشهداء (ع) که حداقل همه در ادعا خود را پیرو و دوستدار حضرت می‌دانیم؟

*پژوهشگر دینی

https://shoma-weekly.ir/B3z1Lg