اندیشه

انتخاب کن عزیز!

حضرت عمر را به تعداد نفس‌ها تعبیر کردند نه به تعداد روزها و ماه‌ها؛ برای اینکه بدانیم این نفس‌ها چقدر با اهمیت هستند و ما چقدر غافل‌ایم. آن نگهبانی هم که انفاس انسانی را شماره می‌کند یقینا کار بیهوده انجام نمی‌دهد؛ بلکه برای محاسبه و پاسخگویی در روز قیامت است. آری، تک‌تک این دم و بازدم‌ها را باید یک روز در پیشگاه عدل الهی پاسخگو باشیم که در چه راه و چه کاری صرف نموده‌ایم.
حجت الاسلام علی تبریزی- چند روز قبل در لابهلای وسایلم به سررسید کوچک جیبی سال قبل برخوردم که روی آن نوشته بود: «روزشمار عمر» و چه نام با مسمّایی! در داخلش به ازای هر ماه یک روایت از مولای متقیان علی(ع) در خصوص گذر عمر و ارزش زمان نوشته شده بود. به تفکر افتادم که سالها چقدر زود به زود و بیخبر از پی هم میگذرند و ما در غفلت ایام را سپری میکنیم:

سالها نو می شود دنیا و ما

بی خبر از نو شدن اندر بقا

حضرت در بیانی زیبا میفرمایند: «إنّ عمرَکَ عددُ أنفاسِک و علیها رَقیبٌ یُحصیها.» (1) عمر تو شماره نَفَسهای توست و بر این نفسها نگهبانی هست که آنها را میشمارد.

حضرت عمر را به تعداد نفسها تعبیر کردند نه به تعداد روزها و ماهها؛ برای اینکه بدانیم این نفسها چقدر با اهمیت هستند و ما چقدر غافلایم. آن نگهبانی هم که انفاس انسانی را شماره میکند یقینا کار بیهوده انجام نمیدهد؛ بلکه برای محاسبه و پاسخگویی در روز قیامت است. آری، تکتک این دم و بازدمها را باید یک روز در پیشگاه عدل الهی پاسخگو باشیم که در چه راه و چه کاری صرف نمودهایم.

به یاد سیدمهدی قوام افتادم که وقتی در بازار گذر میکرد و نگاهش به یخ فروشی افتاد که زار زار میگرید و فریاد میزند بیایید یخ بخرید. سیدمهدی سبب را جویا شد. یخ فروش گفت همه سرمایهام را دادهام و یخ خریدهام و حالا سرمایهام قطره قطره در حال آبشدن است و کسی آن را نمیخرد! سید همه یخهایش را خرید و کنار او نشست و شروع به گریه کرد. این بار یخ فروش علت را پرسید. گفت سرمایه عمر من هم در حال ازبینرفتن است و من چقدر بیخبرانه ایام را سپری میکنم!

حضرت علی(ع) میفرمایند: «از وجود خویش برای خودت بهره برگیر و از امروزت برای فردایت توشه بردار.» (2)

چقدر امروزهایمان به امید فرداها گذشت و فردا نیز چون امروز غرق در گناه و غفلت. کی باید به خود بیاییم!؟ چه کسی به فردای خود مطمئن است؟ پس چگونه است که امروز نقدمان را به امید فردای نسیه به راحتی از دست میدهیم؟ ما مشغول دنیا شدهایم و دنیا نیز ما را به خود سرگرم کرده است. حضرت علی(ع) فرمودند: «هر که با زمانه سرگرم شود زمانه نیز او را مشغول میسازد.» (3) تابستانها که میوههای مختلف به بازار میآید فکر خوردنیم و زمستانها هم گرفتار اینکه چه مدل لباسی بپوشیم که هم گرم باشد، هم مد روز و گرانقیمت و هم به درد چشم و هم چشمیهای شبانه بخورد!

عمر گرانمایه درین صرف شد

تا چه خورم صیف (تابستان) و چه پوشم شتا (زمستان)

ای شکم خیره به نانی بساز

تا نکنی پشت به خدمت دوتا

حضرت فرمودند: «اگر از ضایعکردن عمر گذشتهات عبرت بگیری بیگمان از باقیمانده آن محافظت خواهی کرد.» (4) عمر جزء سرمایههایی است که چون راحت و بدون دردسر به دست آمده قدرش دانسته نمیشود. لذاست که رسول مهربانیها به اباذر غفاری سفارش نمود که به عمرت بخیلتر باش تا به درهم و دینارت! (5) عمر ما در پی قیل و قالهای بیهوده در حال سپریشدن است و ما در پی زیادکردن طول عمر خود با داروهای شیمیایی و گیاهی هستیم.

طول عمر ما، سن و سال ماست

عرض عمر ما، قیل و قال ماست

حجم عمر ما، کمال ماست

انتخاب کن عزیز!

قدیمیها میگفتند «وقت، طلاست» در ضربالمثلهای سایر ملل نیز تعابیر مشابهی وجود دارد از قبیل اینکه گفتهاند: «عمر، الماس است» یا «زمان، زمرّد است» لکن اگر دقیقتر بنگریم همه این مثلهای زیبا در عین صحت اما دقیق نیستند؛ زیرا عمر اگرچه همچون طلا و الماس و زمرّد گرانبها و ارزشمند است لکن از همه آنها با ارزشتر است؛ زیرا اگر انسان طلا و الماس و زمرّد را به هر دلیلی از دست بدهد میتواند در گذر زمان و با صرف وقت و تلاش دوباره بدستشان بیاورد؛ اما عمر همچون آب، رفته است که هرگز به جوی باز نخواهد گشت!

گر گوهری از کَفَت برون تافت

در سایه وقت میتوان یافت

گر وقت رود ز دست انسان

با هیچ گُهر خرید نتوان

حضرت امیر(ع) فرمودند: «ساعات و لحظات عمر را نابود میکنند و به مرگ و نیستی نزدیک میگردانند.» (6) میگویند اسکندر مقدونی قبل از کشورگشاییهای فراوان به مادرش قول داد که دنیا را فتح میکنم و به پایت میریزم. شبی بعد از فتوحات بسیار اطبا به او گفتند بیماریات شدت یافته و ساعتی بیشتر از زندگیات باقی نمانده است. گفت من به مادرم قول دادم دنیا را به او هدیه بدهم و از اینجا اگر به تاخت حرکت کنم 24 ساعت زمان لازم است تا به او برسم. اقلا به اندازه همین یک شبانه روز برایم فرصت بسازید تا نزد مادر روم. گفتند نمیشود. گفت نیمی از پادشاهی و داراییام را میدهم! گفتند اگر تمام دنیا را هم بدهی نمیتوانیم حتی ساعتی به عمرت بیفزاییم!

پینوشتها در دفتر نشریه موجود است

https://shoma-weekly.ir/wNmzCf