اندیشه

اخلاص باورنکردنی!

آیت‌الله عباس کاشانی نقل می‌ کند: روزی شیخ عباس قمی را دیدم با لباس مندرس و عمامه ای که به جرأت می گویم دو متر نبود. (به طور معمول پارچه عمامه از 5-6 متر کمتر نیست!) با عصایی از چوب خرما که حتی تراشیده هم نشده بود. لباس هایی ژنده اما تمیز داشت. صورتش چنان نورانی بود که حد نداشت. او را در یک کتابفروشی دیدم و اتفاقا در حضور خودش هر چه کتاب مفاتیح بود را فروختند. خریدار با حرارت از نویسنده کتاب تعریف می کرد، در حالی که ایشان را رو‌بروی خود می دید و نمی شناخت . شخ عباس هم به روی خود نمی آورد. این صحنه اثرات عجیبی در من گذاشت.
آیتالله عباس کاشانی نقل می کند: روزی شیخ عباس قمی را دیدم با لباس مندرس و عمامه ای که به جرأت می گویم دو متر نبود. (به طور معمول پارچه عمامه از 5-6 متر کمتر نیست!) با عصایی از چوب خرما که حتی تراشیده هم نشده بود. لباس هایی ژنده اما تمیز داشت. صورتش چنان نورانی بود که حد نداشت. او را در یک کتابفروشی دیدم و اتفاقا در حضور خودش هر چه کتاب مفاتیح بود را فروختند. خریدار با حرارت از نویسنده کتاب تعریف می کرد، در حالی که ایشان را روبروی خود می دید و نمی شناخت . شخ عباس هم به روی خود نمی آورد. این صحنه اثرات عجیبی در من گذاشت.
https://shoma-weekly.ir/ZZsozV