اندیشه

آیت اللهی با لباس ایل قشقایی

لباسش از هنگام ورود به حوزه اصفهان‌‌ همان لباس ساده ایل قشقایی بود، کلاه پوستی و موهای نسبتا بلند. در‌‌ همان حجره هم دعوت حق را لبیک گفت. فقط هنگام نماز کلاه بر می‌داشت و با شال کمرش عمامه‌ای درست می‌کرد. زمینی داشت که از مال اجاره آن روزگار می‌گذراند. سهم امام یا شهریه طلبگی هم هیچ‌گاه نگرفت.
اهل ایل قشقایی بود. استعداد فوق العادهای هم داشت. به موسیقی و تیراندازی علاقمند بود و فوق العاده سازش را دوست داشت تا حدی که وقتی دختر مورد علاقهاش شرط ازدواج را شکستن تار او گذاشت نپذیرفت. مادرش اما از ناراحتی تارش را شکست! برای تعمیر به اصفهان آمد. به درویشی رسید و نشانی تارساز را جویا شد. آن درویش که گویا همای شیرازی بوده متوجه ذکاوت این مرد میانسال میشود. میگوید تارت هم ساز شد، خوب هم نواختی آخر سر مطربی بیش نیستی! حیف این استعداد که ضایع شود. میل درس خواندن نداری؟ صفای باطن او باعث شد تا این نصیحت متحولش کند. گفت: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی.» در چهل سالگی به فراگیری دانش شتافت تا به همگان ثابت کند مردان روزگار، با همت بلند به جایی رسیدهاند. در فلسفه و حکمت و عرفان و فقه و اصول و حتی ریاضیات به استادی رسید. لباسش از هنگام ورود به حوزه اصفهان‌‌ همان لباس ساده ایل قشقایی بود، کلاه پوستی و موهای نسبتا بلند. در‌‌ همان حجره هم دعوت حق را لبیک گفت. فقط هنگام نماز کلاه بر میداشت و با شال کمرش عمامهای درست میکرد. زمینی داشت که از مال اجاره آن روزگار میگذراند. سهم امام یا شهریه طلبگی هم هیچگاه نگرفت. کارش به جایی رسید که امثال آیت الله العظمی بروجردی پای درسش مینشستند. شیخ حسنعلی نخودکی هم از شاگردان او بود. شیخ عباس قمی مینویسد: «جهانگیر خان در علم و عمل به جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند.» سخن از حکیم بزرگ کیرزا جهانگیرخان قشقایی است، همو که به درستی در وصفش گفتهاند

    چو لطف خدا با جهانگیر شد

                                 جهانگیر نامش جهانگیر شد
https://shoma-weekly.ir/tgZrRQ