وقتی درس تفسیر سوره حمد امام خمینی (ره) و یا مباحثه علمی علامه طباطبایی با هانری کربن ، در اثر فشارها و صحبت های ناروای این جماعت خراسانی به تعطیلی کشانده شد ، تکلیف مابقی اساتید فلسفه و عرفان اسلامی روشن است.
نسیبه پورمحمدی- در میان مکتب های فکری و فرقه های مذهبی ، اصطلاحی به عنوان مکتب تفکیک دیده نمی شود. زیرا این اصطلاح ، بسیار جدید و کم سابقه است. چیزی حدود نیم قرن است که این جریان فکری در خراسان به منصه بروز و ظهور رسیده و تدریجا طرفدارانی پیدا کرده است.
در سال 75 کتابی تحت عنوان مکتب تفکیک چاپ و منتشر شد که بخش هایی از آن قبلا در کیهان فرهنگی انتشار یافته بود. به این ترتیب عنوان مکتب تفکیک با نشر این کتاب به طور رسمی مطرح شد.
کسانی که با مکتب تفکیک آشنایی دارند، به خوبی می دانند که در واقع مرحوم میرزا مهدی غروی اصفهانی موسّس این مکتب بوده و این جریان فکری از اندیشه های او ناشی شده است.
همه کتاب های مهمی که خطوط اصلی این جریان فکری در آن انتشار یافته، توسط نویسندگانی تالیف شده که یا به طور مستقیم و بدون واسطه از شاگردان مرحوم غروی اصفهانی بوده اند و یا اینکه با واسطه از شاگردان و علاقه مندان وی محسوب می شوند. افرادی چون آیت الله میرزا حسنعلی مروارید، آیت الله شیخ محمدباقر ملکی میانجی و شیخ مجتبی قزوینی، از جمله شاگردان آن مرحوم محسوب می شوند.
محمد رضا حکیمی نویسنده کتاب مکتب تفکیک، جوهر معنی مکتب تفکیک را بیان معارف خالص و سره قرآن دانسته به طور صریح و آشکار ادعا کرده است که مکتب تفکیک ، مساوی با اسلام است و توده خلق و عوام مردم، بر اساس مکتب تفکیک می اندیشند. گفتنی است طرفداران مکتب تفکیک، متون اسلامی را چه در اصول دین و چه در فروع آن، بر اساس جمود بر ظواهر تفسیر کرده و به حجیّت ظواهر نیز به طور مطلق سخت باور دارند. پیداست که اگر توجه به امور سطحی و جمود بر ظواهر می توانست انسان را به اسلام خالص و ناب برساند، علمای اخباری بیش از سایر مردم می توانستند به اسلام خالص و ناب، دست یابند. متصدّیان مکتب تفکیک، در علم فقه و استنباط احکام عملی، به شیوه علمای اخباری سخن نمی گویند و طریقه آنان را نمی پذیرند. ولی آنچه موجب شگفتی می شود این است که این جماعت در مورد اصول عقاید و معارف ژرف دینی، روی ظواهر تکیه می کنند و با هرگونه تأویل با سرسختی بسیار، مخالفت می نمایند و با اخباری ها هم داستان میشوند.
در خصوص جایگاه معرفت عقلی و سهم عقل در فهم دین ، اختلاف و تشتت آرا در میان تفکیکی ها وجود دارد. در میان متقدمان تفکیکی ، مطالبی به چشم میخورد که گویا از اساس با دانش عقلی و استدلالی و اقامه برهان، مخالفت دارند.
مثلا مرحوم غروی اصفهانی در اوایل کتاب مصباح الهدی، استدلال شیطان را در سجده نکردن بر آدم(علیهالسلام) که گفت: خَلَقتَنی مِن نارٍ وخَلَقتَهُ مِن طین استدلال برهانی میپندارد و معتقد است که اگر برهان، حجت و موجّه باشد باید استدلال شیطان به عنوان برهان در درگاه الهی پذیرفته میشد در حالی که مقبول نشد و طرد استدلال او به معنای عدم پذیرش و فقدان مقبولیت برهان است !
واضح است که ایشان مرز میان قیاس فقهی یا تمثیل منطقی را که حجت نیست با برهان عقلی در هم آمیختهاند و تمثیل غیرمعقول ابلیس را برهان پنداشتهاند. استدلال ایشان بر مردود بودن برهان که متقنترین و محکمترین انواع استدلالهاست، مبتنی بر بطلان علیت است؛ یعنی ایشان چون رابطه علیت را مردود میدانند به صحت و اعتبار قیاس برهانی تن در نمیدهند و از نظر وی بهترین نوع قیاس که همان برهان باشد قبیحترین نوع استدلال و قیاس است. کسی که واقعاً علیت را قبول نداشته باشد و استدلال منطقی را عین ضلالت بداند و اساساً استدلال را مفید علم نداند چگونه میشود با او بحث کرد؟ آیا چنین فردی میتواند با خودش بنشیند و فکر کند و آرا و افکار دیگران را نقادی کند؟ کسی که منطق استدلالی را طرد کند و علیت را منکر شود و رابطه علّی و ضروری میان مقدمات و نتیجه را نپذیرد در واقع با تفکر خود مشکل جدی دارد، زیرا نمیتواند فکر کند، چون فکر کردن یعنی چیدن یک سری مقدمات و نتیجه گرفتن از آن ها. اگر ربط ضروری و علّیت میان مقدمات و نتایج نباشد، از هر مقدمهای هر نتیجهای را میتوان انتظار داشت، زیرا شانس و تصادف حاکم است؛ نه رابطه علّی و ضروری. ایشان در قسمت دیگری از کتابشان، ادّعا می کنند که خداوند نه موجود است و نه معدوم، بلکه رتبه او از وجود بالاتر است. حال این سوال پیش می آید که آنچه بالاتر از وجود است چیست و چه معنایی دارد؟ هست یا نیست؟ اگر نیست نمی تواند بالاتر از وجود شناخته شود و اگر هست، بالاتر از وجود نیست، زیرا وجود همان هستی است.
در اینجا ممکن است گفته شود؛ این جمله که در آن ادّعا می شود؛ خداوند بالاتر از وجود است، از حوصله علم و عقل خارج بوده و فوق علم و عقل است.. این سخن می تواند زمینه را برای پرسش دیگری فراهم سازد. آن پرسش این است که آیا چیزی که فوق علم و عقل قرار گرفته باشد می تواند معنی داشته باشد؟ یا اینکه آن نیز مُهمَل و بی معنی به شمار می آید؟ موضوع جالب توجّه این است که مرحوم غروی اصفهانی در برخی از آثار خود گفته است: اگر کسی چیزی را ادّعا کند و بگوید؛ مدّعای من فوق علم و عقل است این ادّعا یک ادّعای باطل خواهد بود (مصباح الهدی-میرزا مهدی اصفهانی-ص102).
به هر روی سخنان تند و انتقادآمیز اصحاب تفکیک نسبت به حکما و فلاسفه امری بی سابقه نیست، بلکه این طرز تفکر ، پدیده ای است که از قرون اوّلیّه اسلام از سوی متکلّمان و متشرّعان آغاز گشته و تا امروز نیز ادامه پیدا کرده است. تفاوت اصحاب تفکیک با سایر کسانی که بر جریان فکر فلسفی خرده گرفته اند در این است که این جماعت با اخبار و روایات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) آشنا بوده و از مضامین این روایات برای انتقاد از فلسفه الهام گرفته اند. البته این سخن به معنی این نیست که روایات اهل بیت(ع) ضدّ حکمت و فلسفه است، بلکه مقصود این است که اصحاب تفکیک با تفسیر خود و برداشتی که از روایات داشته اند، به مخالفت و خصومت با افکار حکما و فلاسفه پرداخته اند.
با توجه به آراء برخی متقدمین این جریان فکری، می توان ادعا کرد بحث و گفتگو با طرفداران این مکتب در اغلب موارد به هیچ نتیجه امیدوار کننده ای منتهی نمی شود. اینان سخنورانی پر شور هستند که با آوردن چند جمله از عرفا و فلاسفه و بیان نکردن صدر و ذیل مطالب حکمای اسلامی قادرند بر اذهان و قلوب عامه مردم تاثیر بگذارند . چنانکه در مناظره های اخیر هم دیده شده ، غالبا اساتید فلسفه و متفکران اسلامی ، در مواجهه با تفکیکی ها محجوبانه برخورد می کنند و البته از کسانی که اهل خردورزی و برهان اند نمی شود انتظار جدل ، مغالطه ، مقابله به مثل و شلوغ کاری داشت. وقتی درس تفسیر سوره حمد امام خمینی (ره) و یا مباحثه علمی علامه طباطبایی با هانری کربن ، در اثر فشارها و صحبت های ناروای این جماعت خراسانی به تعطیلی کشانده شد ، تکلیف مابقی اساتید فلسفه و عرفان اسلامی روشن است.
در سال 75 کتابی تحت عنوان مکتب تفکیک چاپ و منتشر شد که بخش هایی از آن قبلا در کیهان فرهنگی انتشار یافته بود. به این ترتیب عنوان مکتب تفکیک با نشر این کتاب به طور رسمی مطرح شد.
کسانی که با مکتب تفکیک آشنایی دارند، به خوبی می دانند که در واقع مرحوم میرزا مهدی غروی اصفهانی موسّس این مکتب بوده و این جریان فکری از اندیشه های او ناشی شده است.
همه کتاب های مهمی که خطوط اصلی این جریان فکری در آن انتشار یافته، توسط نویسندگانی تالیف شده که یا به طور مستقیم و بدون واسطه از شاگردان مرحوم غروی اصفهانی بوده اند و یا اینکه با واسطه از شاگردان و علاقه مندان وی محسوب می شوند. افرادی چون آیت الله میرزا حسنعلی مروارید، آیت الله شیخ محمدباقر ملکی میانجی و شیخ مجتبی قزوینی، از جمله شاگردان آن مرحوم محسوب می شوند.
محمد رضا حکیمی نویسنده کتاب مکتب تفکیک، جوهر معنی مکتب تفکیک را بیان معارف خالص و سره قرآن دانسته به طور صریح و آشکار ادعا کرده است که مکتب تفکیک ، مساوی با اسلام است و توده خلق و عوام مردم، بر اساس مکتب تفکیک می اندیشند. گفتنی است طرفداران مکتب تفکیک، متون اسلامی را چه در اصول دین و چه در فروع آن، بر اساس جمود بر ظواهر تفسیر کرده و به حجیّت ظواهر نیز به طور مطلق سخت باور دارند. پیداست که اگر توجه به امور سطحی و جمود بر ظواهر می توانست انسان را به اسلام خالص و ناب برساند، علمای اخباری بیش از سایر مردم می توانستند به اسلام خالص و ناب، دست یابند. متصدّیان مکتب تفکیک، در علم فقه و استنباط احکام عملی، به شیوه علمای اخباری سخن نمی گویند و طریقه آنان را نمی پذیرند. ولی آنچه موجب شگفتی می شود این است که این جماعت در مورد اصول عقاید و معارف ژرف دینی، روی ظواهر تکیه می کنند و با هرگونه تأویل با سرسختی بسیار، مخالفت می نمایند و با اخباری ها هم داستان میشوند.
در خصوص جایگاه معرفت عقلی و سهم عقل در فهم دین ، اختلاف و تشتت آرا در میان تفکیکی ها وجود دارد. در میان متقدمان تفکیکی ، مطالبی به چشم میخورد که گویا از اساس با دانش عقلی و استدلالی و اقامه برهان، مخالفت دارند.
مثلا مرحوم غروی اصفهانی در اوایل کتاب مصباح الهدی، استدلال شیطان را در سجده نکردن بر آدم(علیهالسلام) که گفت: خَلَقتَنی مِن نارٍ وخَلَقتَهُ مِن طین استدلال برهانی میپندارد و معتقد است که اگر برهان، حجت و موجّه باشد باید استدلال شیطان به عنوان برهان در درگاه الهی پذیرفته میشد در حالی که مقبول نشد و طرد استدلال او به معنای عدم پذیرش و فقدان مقبولیت برهان است !
واضح است که ایشان مرز میان قیاس فقهی یا تمثیل منطقی را که حجت نیست با برهان عقلی در هم آمیختهاند و تمثیل غیرمعقول ابلیس را برهان پنداشتهاند. استدلال ایشان بر مردود بودن برهان که متقنترین و محکمترین انواع استدلالهاست، مبتنی بر بطلان علیت است؛ یعنی ایشان چون رابطه علیت را مردود میدانند به صحت و اعتبار قیاس برهانی تن در نمیدهند و از نظر وی بهترین نوع قیاس که همان برهان باشد قبیحترین نوع استدلال و قیاس است. کسی که واقعاً علیت را قبول نداشته باشد و استدلال منطقی را عین ضلالت بداند و اساساً استدلال را مفید علم نداند چگونه میشود با او بحث کرد؟ آیا چنین فردی میتواند با خودش بنشیند و فکر کند و آرا و افکار دیگران را نقادی کند؟ کسی که منطق استدلالی را طرد کند و علیت را منکر شود و رابطه علّی و ضروری میان مقدمات و نتیجه را نپذیرد در واقع با تفکر خود مشکل جدی دارد، زیرا نمیتواند فکر کند، چون فکر کردن یعنی چیدن یک سری مقدمات و نتیجه گرفتن از آن ها. اگر ربط ضروری و علّیت میان مقدمات و نتایج نباشد، از هر مقدمهای هر نتیجهای را میتوان انتظار داشت، زیرا شانس و تصادف حاکم است؛ نه رابطه علّی و ضروری. ایشان در قسمت دیگری از کتابشان، ادّعا می کنند که خداوند نه موجود است و نه معدوم، بلکه رتبه او از وجود بالاتر است. حال این سوال پیش می آید که آنچه بالاتر از وجود است چیست و چه معنایی دارد؟ هست یا نیست؟ اگر نیست نمی تواند بالاتر از وجود شناخته شود و اگر هست، بالاتر از وجود نیست، زیرا وجود همان هستی است.
در اینجا ممکن است گفته شود؛ این جمله که در آن ادّعا می شود؛ خداوند بالاتر از وجود است، از حوصله علم و عقل خارج بوده و فوق علم و عقل است.. این سخن می تواند زمینه را برای پرسش دیگری فراهم سازد. آن پرسش این است که آیا چیزی که فوق علم و عقل قرار گرفته باشد می تواند معنی داشته باشد؟ یا اینکه آن نیز مُهمَل و بی معنی به شمار می آید؟ موضوع جالب توجّه این است که مرحوم غروی اصفهانی در برخی از آثار خود گفته است: اگر کسی چیزی را ادّعا کند و بگوید؛ مدّعای من فوق علم و عقل است این ادّعا یک ادّعای باطل خواهد بود (مصباح الهدی-میرزا مهدی اصفهانی-ص102).
به هر روی سخنان تند و انتقادآمیز اصحاب تفکیک نسبت به حکما و فلاسفه امری بی سابقه نیست، بلکه این طرز تفکر ، پدیده ای است که از قرون اوّلیّه اسلام از سوی متکلّمان و متشرّعان آغاز گشته و تا امروز نیز ادامه پیدا کرده است. تفاوت اصحاب تفکیک با سایر کسانی که بر جریان فکر فلسفی خرده گرفته اند در این است که این جماعت با اخبار و روایات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) آشنا بوده و از مضامین این روایات برای انتقاد از فلسفه الهام گرفته اند. البته این سخن به معنی این نیست که روایات اهل بیت(ع) ضدّ حکمت و فلسفه است، بلکه مقصود این است که اصحاب تفکیک با تفسیر خود و برداشتی که از روایات داشته اند، به مخالفت و خصومت با افکار حکما و فلاسفه پرداخته اند.
با توجه به آراء برخی متقدمین این جریان فکری، می توان ادعا کرد بحث و گفتگو با طرفداران این مکتب در اغلب موارد به هیچ نتیجه امیدوار کننده ای منتهی نمی شود. اینان سخنورانی پر شور هستند که با آوردن چند جمله از عرفا و فلاسفه و بیان نکردن صدر و ذیل مطالب حکمای اسلامی قادرند بر اذهان و قلوب عامه مردم تاثیر بگذارند . چنانکه در مناظره های اخیر هم دیده شده ، غالبا اساتید فلسفه و متفکران اسلامی ، در مواجهه با تفکیکی ها محجوبانه برخورد می کنند و البته از کسانی که اهل خردورزی و برهان اند نمی شود انتظار جدل ، مغالطه ، مقابله به مثل و شلوغ کاری داشت. وقتی درس تفسیر سوره حمد امام خمینی (ره) و یا مباحثه علمی علامه طباطبایی با هانری کربن ، در اثر فشارها و صحبت های ناروای این جماعت خراسانی به تعطیلی کشانده شد ، تکلیف مابقی اساتید فلسفه و عرفان اسلامی روشن است.