هرموقع به منزل می آمد یا دست پر بود یا مرا سوار آن موتور گازی اش می کرد و دوری می زدیم و چیزی برایم می خرید. شاید همین رفتار هایش بود که باعث شد در سن 4 سالگی نماز خواندن را یاد بگیرم. به چشم می دیدم که نماز اول وقتش ترک نمی شود. پسر صاحب خانه مان آدم اهلی نبود. همین شد که یک روز در اردیبهشت 58 از تذکرات پدرم سر موسیقی کینه به دل گرفت؛ منتظر شد تا نماز صبح شود. هنگام وضو ... معلوم نبود اسلحه از کجا آورده! چند روزی پدرم در بیمارستان تاب آورد و ... رفت. آقای طالقانی نامه نوشت به امام. ایشان هم قبول کرد، شهید امر به معروف و نهی از منکر ما را!
فرزند شهید خلیل بومیان- به یاد ندارم که در همان مدت کوتاهی که با او زندگی کردم، حتی اخم کرده باشد. خیلی مراقب خودش بود، در برخورد با مردم. همین بود که دوستان زیادی داشت، حتی در شهر های دیگر. در طول 5 سال آن قدر رفتارش برای من خوشایند بود که تا همین الآن هم به یادش باشم.
58کجا و 93 کجا؟ هرموقع به منزل می آمد یا دست پر بود یا مرا سوار آن موتور گازی اش می کرد و دوری می زدیم و چیزی برایم می خرید. شاید همین رفتار هایش بود که باعث شد در سن 4 سالگی نماز خواندن را یاد بگیرم. به چشم می دیدم که نماز اول وقتش ترک نمی شود. پسر صاحب خانه مان آدم اهلی نبود. همین شد که یک روز در اردیبهشت 58 از تذکرات پدرم سر موسیقی کینه به دل گرفت؛ منتظر شد تا نماز صبح شود. هنگام وضو ... معلوم نبود اسلحه از کجا آورده! چند روزی پدرم در بیمارستان تاب آورد و ... رفت. آقای طالقانی نامه نوشت به امام. ایشان هم قبول کرد، شهید امر به معروف و نهی از منکر ما را!