نگاه

گذشته، خاطره، آینده

اگر بخواهیم واقع بین باشیم باید قبول کنیم که نمیتوان به گذشته باز گشت؛اما می توان جمیع بخش های خوب خاطره را به آینده برد و در آینده به آن زندگی بخشید. این آن چیزی است که تمدن امروز نمی فهمد و لزومش را هم حس نمی کند این آن چیزی است که انسان اسیر ستمهای تمدن حاضر نیست به آن بیندیشد.
فاطمه حسینی- همیشه می پرسم و باز هم انگار نپرسیده ام. این سوال، در تمام لحظه ها برای خودم تازه است: نمی شود به گذشتهها برگردیم؟ من غالباً فکر میکنم که گذشته ها گرچه مملو از بی عدالتی و بیماری بود؛ اما در کل شبیه بازی بود شبیه قصه... می خندیدیم، از ته دل.

شادی هایمان واقعی بود...فضا اینقدر سنگین نبود، اینقدر خفه کننده نبود؛ قلب این همه زیر فشار نبود، خستگی و کوفتگی اینقدر مسلط نبود....

- دردت را حس میکنم؛ آنطور که انگار تو به جای من نشستی و دردهای مرا می گویی... و جوابت شاید این باشد: نمی شود به گذشته ها برگشت، نمی شود حتی یک قدم هم عقب گذاشت؛ چرا که واقعاً گذشته ای وجود ندارد و آنچه هست چیزی جز یاد نیست.

گذشته در جای خود نمانده تا ما به آنجا بازگردیم. گذشته مثل هیزم خشک، سوخته و تمام شده، و از آنها تنها خاکستر خاطره ای برجای مانده، به دست باد زمانه.

پس اگر بخواهیم واقع بین باشیم باید قبول کنیم که نمیتوان به گذشته باز گشت؛اما می توان جمیع بخش های خوب خاطره را به آینده برد و در آینده به آن زندگی بخشید. این آن چیزی است که تمدن امروز نمی فهمد و لزومش را هم حس نمی کند این آن چیزی است که انسان اسیر ستمهای تمدن حاضر نیست به آن بیندیشد.

حاضر است به شنیع ترین صورت ممکن بمیرد اما حاضر نیست ترک فساد کند. باید، هرآنچه را که خوب و شیرین و سالم و سلامت است از کتابها و یادها به حال و آینده دعوت کنیم، می آیند شادمانه هم می آیند.

 نباید بگذاریم هیچ خاطره خوبی به خالص خاطره تبدیل شود؛ به چیزی غیرقابل نوسازی...و ما به خاطر همین است که همواره می جنگیم و درد می‌کشیم...



https://shoma-weekly.ir/lSwYU9