مقدم مردم را خوب میشناسد، شاید اینقدر سریالهای بیمعنا داریم که وقتی با سریالهای برنامهریزی شده و دارای سیر داستانی منظم مقدم روبرو میشویم، نمیتوانیم از آن دل بکنیم، حتی اگر برایمان غیر قابل باور باشد.
آدمهای سریالهای مقدم از جنس خودمان هستند، مردماند، پلیسی دارد که هم چون یک پلیس واقعی اطرافیانش انتظاراتی از او دارند، مادری دارد که با اینکه میداند برای رسیدن به فرزندش امکان دارد کشته شود و بهتر آنکه با پلیس باشد، اما دوباره براساس غریزه مادری خطر را به جان میخرد و بسیاری موارد دیگر.
میکائیل
در این داستان «میکائیل» آرمانگرا است، او خودش را مسئول میداند و شاید به خاطر بسیاری از ناملایمات و البته برخی اشتباهات خارج از قانونش تصمیم به بازخرید کردن خودش میگیرد، دوباره با یک تلنگر به مسیر اصلی خود باز میگردد، حتی وقتی به او میگویند که باید فرماندهی عملیات را برعهده بگیری، میگوید «من پلیس بد هستم» و همه را ناامید میکند، اما ثانیهای نمیگذرد که آماده میشود و به تنهایی وارد میشود، «میکائیل» نمادی از یک پلیس واقعی است، پلیسی که همه چیزش لباسش است.
«میکائیل» تنها است و این زیاد خوب نیست، یعنی در همه صحنههای فیلم خوب نیست، همیشه نیروها زمانی میرسند که «میکائیل» کار را تمام کرده است و اولین تصویر در ذهن مخاطب فیلمهای بالیوودی هستند و شاید سلمان خان، «میکائیل» برای برخی یادآور سلمان خان با شکل و شمایلی ایرانی است، او به تنهایی وارد یک پارکینگ پر از ماشین میشود، ناگهان باران میگیرد، او دو نفر را دستگیر میکند و در نهایت جلوی ماشین فرار گروگانگیران میایستد، با دقتی بسیار بسیار بالا دست متهم را نشانه میرود و شلیک میکند تا گروگان از دست مرد که قمه را روی گلویش گذاشته نجات پیدا کند.
در قسمت پایانی مجموعه کمی درصد بالیوودی فیلم بالا میرود، میکائیل و رشید در مقابل افراد آقاخان در فاصلهای کم قرار دارند، تیرهایی که شلیک میشوند معلوم نیست به کجا میخورند و در نهایت رشید با تیر آقاخان کشته میشود، آقاخان نیز با تیر میکائیل، بقیه افراد هم نبودند داستان فیلم جلو میرفت.
و روزهای بعد...
مقدم این روزها تجربهای را پشت سر گذاشت که میتوان امید داشته در آیندهای نه چندان دور از او اثری را ببینیم که در تمامی مولفههای قدرتمند است، «میکائیل» کشش داشت، حتی در چند صحنه محدود توانست کشش را با هیجانی توام با توجه کامل را به مخاطب القا کند، مثال بارز این کشش و هیجان به خوبی در فیلم «خط ویژه» مصطفی کیایی مشهود است، مخاطب با فیلم همراه است و خود را با شخصیتها همراه میبیند، او باور دارد که گویا خودش از دست تبهکاران فرار میکند.