نگاه

کریمان زمین شفیعان بهشت

عاشقم عاشقم مریض توأم ؛ زین مرض من شفا نمی خواهم.
سلما محمدی- انگار کن که از بهشت ؛ تکه ای جدا شده و به زمین افتاده باشد. باب الجواد برایم حکم ورودی جنت المأوی را دارد. ایستاده در درگاه، مبهوت انعکاس جبروت الهی؛ گنبد طلاییش در شکست نور اشکهایم موج می زند و به یاد می آورم که برای درمان نیامده ام؛ برای درخواست درد آمدهام.

عاشقم عاشقم مریض توأم ؛ زین مرض من شفا نمی خواهم.

در برابر بارگاه کسی ایستاده ام که او را پادشاه نشسته بر تخت خشنود سازی می خوانند؛ مگر در برابر کریم، بیان خواسته نیاز است. تو قبل از آمدنم خواسته ها را داده ای و من نگران که نکند این حال، مرا از تو دور کند.

درد خواهم دوا نمی خواهم ؛ غصه خواهم نوا  نمی خواهم.

حال «خواستن» از خود را از من مگیر... ناگاه با خود می گویم، آنها کریمان زمین و شفیعان بهشتند؛ از کرم آنها می هراسی؟!

https://shoma-weekly.ir/HAVPU7