شهید مطهری: " بعضیها از قرآن فقط آیات جهاد،از ائمه فقط سیدالشهداء علیه السلام، از صحابه ی پیامبر فقط ابوذر و از کتب روایی فقط نهج البلاغه را بر میگزینند" [گفتگوی چهار جانبه/ نقل به مضمون]
دکتر مهدی وکیلی- در میزگردی که پیش از انقلاب و با حضور رهبرمعظم انقلاب، شهیدمطهری، مرحوم شریعتی و مرحوم فخرالدین حجازی برگزار شده بود شهید مطهری به نکته قابل تأملی اشاره کرده و فرموده بودند:" بعضیها از قرآن فقط آیات جهاد،از ائمه فقط سیدالشهداء علیه السلام، از صحابه ی پیامبر فقط ابوذر و از کتب روایی فقط نهج البلاغه را بر میگزینند" [گفتگوی چهار جانبه/ نقل به مضمون]
جالب اینجاست که این سخن متعلق به کسی است که از پایه گذاران اندیشه انقلاب و جمهوری اسلامی شمرده میشود و امام راحل و مقام معظم رهبری، جوانان را به مطالعه آثارش تحریض و تشویق فرموده اند. کسی که شور انقلابی بسیاری از انقلابیان از سخنرانیهای پرشور و شعور او مایه میگرفت و خود نیز در خط مقدم مبارزه لباس رزم بر تن داشت و مرارت زندان و شکنجه را هم تاب می آورد. لیکن از آن سو، از پرورش فرهنگی و علمی جوانان نیز غافل نبود و در هر عنوانی که باب سخن میگشود طریقی روشن و و نهجی نورانی احداث میکرد.
بنده از آن رو که سیاست، ذاتی دینورزی و دینداری است به عدم تفکیک دین از سیاست معتقدم. ولی سیاست را فقط و فقط مشت گره کرده و سیلی به صورت این و آن زدن نمیدانم. سیاست تدبیر است و نقشه ی راه کشیدن. گاهی تدبیر تاسیس حکومت علوی است، گاهی صلح حسنی، گاهی قیام حسینی، گاهی عرفان سجادی، گاهی بنیان حوزه علمیه باقری و جعفری، گاهی تقیه کاظمی، گاهی هجرت رضوی، گاهی انسانسازی جوادی، گاهی فرهنگسازی هادوی و عسگری و گاهی هم قیام و انقلاب جهانی مهدوی علیهم السلام. با "نکفر ببعض و نؤمن ببعض" مقصود حاصل نمی آید. اگر یکی را برگزینیم و دیگری را وانهیم، خوف آن است که به وادی التقاط در افتیم چندانکه عده ای در افتادند و به سوء عاقبت دچار شدند. و البته مستغنی از توضیح است که التقاط به معنی قاطی کردن نیست، بل به معنی برداشت سلیقه ای و گزینشی از یک حقیقت واحده و پهناوری مانند اسلام است.
اثبات و تفطّن این مطلب که تمامی ائمّه علیهم السّلام پس از قیام سیدالشّهداء از "رویارویی مستقیم و مبارزه ی مسلحانه" پرهیز داشتند با تدقیق بر تاریخ و سیره آن بزرگواران کار صعبی نیست. غرض اینجانب مشعر به مستقیم و علنی بودن رویارویی است نه اصل آن. که البته این رویارویی در هر شرایطی روش خود را میطلبد. اگر امام صادق علیه السّلام که در سوک شهادتش جامه ی مشکین به تن داریم، بجای تربیت عناصر تاثیرگذار بر بالندگی فرهنگ تشیع و تشکیل حلقه های پرتراکم بحث و درس و شکوفاکردن استعدادهای شیعیان و مشتاقان معارف الهی، به تهییج و تحریک مردم علیه نظام طاغوتی عبّاسیان میپرداخت، از تشیّع و اسلام ناب چه چیزی به زمان ما می رسید تا از آن میان خمینی و مطهری و دیگر بزرگان پرورده شوند؟
آنچه وظیفه ی شیعیان و داعیه داران فرهنگ علوی است آنست که در برابر فرامین ائمّه هدی علیهم السّلام تابع محض باشند. نه اینکه با امر امامی که به مالک دستور مراجعت می دهند و به ضرورت به حکمیّت گردن می نهند تقابل کنند که از خوارج خواهند بود. نکند خدای ناکرده با صلح امام حسن که با ذائقه انقلابی و جهادی سر سازش ندارد مخالفت کنند و آن امام مظلوم را "مذلّ المؤمنین" بخوانند که یکسره از دین بیرون میروند.
جالب اینجاست که این سخن متعلق به کسی است که از پایه گذاران اندیشه انقلاب و جمهوری اسلامی شمرده میشود و امام راحل و مقام معظم رهبری، جوانان را به مطالعه آثارش تحریض و تشویق فرموده اند. کسی که شور انقلابی بسیاری از انقلابیان از سخنرانیهای پرشور و شعور او مایه میگرفت و خود نیز در خط مقدم مبارزه لباس رزم بر تن داشت و مرارت زندان و شکنجه را هم تاب می آورد. لیکن از آن سو، از پرورش فرهنگی و علمی جوانان نیز غافل نبود و در هر عنوانی که باب سخن میگشود طریقی روشن و و نهجی نورانی احداث میکرد.
بنده از آن رو که سیاست، ذاتی دینورزی و دینداری است به عدم تفکیک دین از سیاست معتقدم. ولی سیاست را فقط و فقط مشت گره کرده و سیلی به صورت این و آن زدن نمیدانم. سیاست تدبیر است و نقشه ی راه کشیدن. گاهی تدبیر تاسیس حکومت علوی است، گاهی صلح حسنی، گاهی قیام حسینی، گاهی عرفان سجادی، گاهی بنیان حوزه علمیه باقری و جعفری، گاهی تقیه کاظمی، گاهی هجرت رضوی، گاهی انسانسازی جوادی، گاهی فرهنگسازی هادوی و عسگری و گاهی هم قیام و انقلاب جهانی مهدوی علیهم السلام. با "نکفر ببعض و نؤمن ببعض" مقصود حاصل نمی آید. اگر یکی را برگزینیم و دیگری را وانهیم، خوف آن است که به وادی التقاط در افتیم چندانکه عده ای در افتادند و به سوء عاقبت دچار شدند. و البته مستغنی از توضیح است که التقاط به معنی قاطی کردن نیست، بل به معنی برداشت سلیقه ای و گزینشی از یک حقیقت واحده و پهناوری مانند اسلام است.
اثبات و تفطّن این مطلب که تمامی ائمّه علیهم السّلام پس از قیام سیدالشّهداء از "رویارویی مستقیم و مبارزه ی مسلحانه" پرهیز داشتند با تدقیق بر تاریخ و سیره آن بزرگواران کار صعبی نیست. غرض اینجانب مشعر به مستقیم و علنی بودن رویارویی است نه اصل آن. که البته این رویارویی در هر شرایطی روش خود را میطلبد. اگر امام صادق علیه السّلام که در سوک شهادتش جامه ی مشکین به تن داریم، بجای تربیت عناصر تاثیرگذار بر بالندگی فرهنگ تشیع و تشکیل حلقه های پرتراکم بحث و درس و شکوفاکردن استعدادهای شیعیان و مشتاقان معارف الهی، به تهییج و تحریک مردم علیه نظام طاغوتی عبّاسیان میپرداخت، از تشیّع و اسلام ناب چه چیزی به زمان ما می رسید تا از آن میان خمینی و مطهری و دیگر بزرگان پرورده شوند؟
آنچه وظیفه ی شیعیان و داعیه داران فرهنگ علوی است آنست که در برابر فرامین ائمّه هدی علیهم السّلام تابع محض باشند. نه اینکه با امر امامی که به مالک دستور مراجعت می دهند و به ضرورت به حکمیّت گردن می نهند تقابل کنند که از خوارج خواهند بود. نکند خدای ناکرده با صلح امام حسن که با ذائقه انقلابی و جهادی سر سازش ندارد مخالفت کنند و آن امام مظلوم را "مذلّ المؤمنین" بخوانند که یکسره از دین بیرون میروند.