با اینکه تا قبل از شروع ماه رمضان گفته میشد که پانزده قسمت اول آن آماده پخش است؛ اما این سریال به ماه رمضان نرسید. این مجموعه قرار بود، همزمان به 3 زبان فارسی، انگلیسی و عربی برای مخاطبان داخلی و خارج از کشور پخش شود. اما به هر دلیل به ماه رمضان نرسید و مهمان ماه شوال شد. با اینکه پخش ۳۰ قسمت این سریال به اتمام نرسیده است، شاید نتوان به طور کامل درباره آن صحبت کرد و از نقاط قوت و ضعف آن گفت؛ اما میتوان درباره برخی از مواردی که در فیلم مسجل است، صحبت کرد. عدهای معتقدند، یکی از امتیازهای این سریال انتخاب بازیگران حرفهای است. بهروز شعیبی که سال گذشته سریال پردهنشین را کارگردانی و در سریال طلا و مس هم نقش یک روحانی را بازی کرد، در «تنهایی لیلا» نقش «محمد» را بازی میکند. «اکبر زنجانپور» نقش «حاج سیفالدین» را بازی میکند که بزرگ محل و معتمد همه است. «آفرین عبیسی» نقش «شریفه»، همسر او را بازی میکند که زنی مقتدر است. «حسن پورشیرازی» هم ایفاگر نقش «زرین» بوده که کمی منفعتطلب است و همین ویژگی مسیر او را منحرف میکند، اما ذات بدی ندارد. «نسرین مقانلو»، نقش «نسرین» همسر حاج زرین را بازی میکند. نقش «لیلا» هم به «مینا ساداتی» سپرده شده است. او در چند فیلم سینمایی بازی کرده و با توجه به اینکه چهره معصومی دارد و تماشاگر تلویزیون هم کمتر با چهره او آشناست، انتخاب شد. دیگر بازیگر این مجموعه «برزو ارجمند» است که در این سریال نقش «لطیف» را بهعهده دارد؛ بچه محل محمد است و به قول معروف روی او تعصب دارد و تعادل قصه را حفظ میکند.
در کنار این اظهارنظرها، عدهای معتقدند استفاده از شعیبی که صرفا نقش تکراری مشابه فیلم گذشتهاش را بازی و تنها رویکرد سادگی و تم مذهبیبودنش را پررنگتر کرده است. درباره حسن پورشیرازی و اکبر زنجانپور هم موارد مشابهی وجود داشته است. اما شروع انتقادها به این مجموعه از قسمتهای ابتداییاش و سکانسهای مربوط به علاقهاش به لیلا بود.
دختر پولدار داستان مجبور میشود به علت خرابی ماشینش شبی را در امامزاده سر کند. هنگامی که او به خواب میرود محمد (متولی امامزاده) که جوانی متدین است برای جلوگیری از غالبشدن هوای نفس دست خود را در آتش میسوزاند. این کار توجه لیلا را به خود جلب کرده و باعث ایجاد علاقه او به محمد میشود. این بخش داستان برچسبهایی مانند باورپذیرنبودن، پررنگکردن و غیرقابل کنترلبودن هوای نفس و... همه مواردی بودند که صدای اعتراض بسیاری از مخاطبان را بلند کرد؛ اما آنچه شاید کمتر به آن اشاره شده آن است که در بهتصویرکشیدن داستان محمد و لیلا شاهد ظهور یک «میرداماد» امروزی هستیم.
همان داستان روایت دختر شاه عباس و پسر طلبه و دلیلی که طلبه داشت، سر انگشتان سوختهاش بود. درباره داستان این فیلم و نویسندهاش میتوان گفت که عنقا از این اثرش راضی است. او در این باره گفته است: سالهاست که مشغول نگارش قصههای پر از تعلیق و جنایت هستم و آخرین کارم هم در تلویزیون سریال انقلاب زیبا بود که قصهای پر از کشمکش و اتفاقات خشن داشت به همین دلیل دوست داشتم در کار جدیدم فضایی آرام و عاشقانه را تجربه کنم که روابط انسانی بر کار حاکم باشد. برای نوشتن قصه تنهایی لیلا از تجربیات سالها فعالیتام در عرصه فیلمنامهنویسی استفاده کردم. شاید اگر دو سال قبل این فیلمنامه را مینوشتم، قصه مثل امروز که رضایتم را جلب کرده، نمیشد. در این باره هم به نظر میرسد اگر نویسنده میتوانست در عالم واقعیت به شخصیت و هویتی مانند محمد نزدیک میشد و بسیاری از ناباوریها و اغراقهایی که در شخصیت محمد وجود داشت را از بین ببرد، سیر داستان به تعادل میرسید.
لازم به ذکر است که داستان این سریال درباره محمد، متولی امامزادهای است که در زلزله خانواده خود را از دست داده است. لیلا دختری است از خانواده ثروتمند و البته غیرمذهبی و نازپرورده که عشق به محمد کاملا او را دگرگون میسازد و ایمان او را تحکیم میکند و با محمد ازدواج میکند و صاحب یک فرزند میشود؛ اما محمد که بیماری قلبی داشت براثر فشاری که از بازداشتشدن لیلا به او میآید، ناگهان میمیرد و تنهایی لیلا آغاز میشود؛ با این حال لیلا زندگی مذهبی را انتخاب کرده و با وجود اصرار خویشاوندانش به زندگی قبلی خود باز نمیگردد و به بزرگکردن فرزندش نزد سیفالدین و شریفه میپردازد.