نگاه

چهل سال جای خالی تحزب در ساختار سیاسی

در ایران حزب مشخصی در وجود ندارد که بعد از اتمام کار فلان رییس جمهور بتوان از آن حزب پاسخی خواست.
حسن غفوری فرد- در اوایل انقلاب آنچه مطرح بود همان اصل انقلاب بود و موضوع دیگری مطرح نبود. در آن زمان می توان گفت که سه دسته وجود داشتند، اول دسته ای که با تمام وجود در انقلاب شرکت کرده بودند و زندان و شکنجه و تبعید دیده بودند و خانواده شهید بودند. این افراد چه در بین علما مانند آیت الله رفسنجانی و یا شهید بهشتی و یا در بین مردم مانند شهید مهدی عراقی حضور داشتند. گروه دوم افرادی بودند که خیلی کاری به انقلاب نداشتند و می خواستند زندگی کنند و کاری به انقلاب هم نداشتند به هر حال انقلاب ما خیلی سریع به نتیجه رسید و ما هم انتظار نداشتیم به این سرعت به نتیجه برسد.

وقتی ما صحبت می کردیم می گفتیم که اگر ما خوب مبارزه کنیم و نسل بعدی هم این راه را ادامه دهد، نسل بعد از آن ممکن است پیروز شود و ما فکر نمی کردیم انقلاب به این سرعت به نتیجه برسد و شاه فرار کند. البته آنها که شاه را می شناختند می دانستند فردی بسیار ترسو و بزدلی بود و اگر چه در ظاهر قلدر نشان می داد. گروه سوم هم مخالف بودند که اگرچه در انقلاب حضور داشتند اما فکر می کردند قدرت باید مال آنها شود و البته عوامل خود شاه، ساواکی ها و بخشی از سرمایه دارها نیز مخالف انقلاب بودند.

در یک فاصله کوتاهی این دو گروه خاموش شدند و تنها موافقین انقلاب باقی ماندند و تلاش کردند که انقلاب پا بگیرد. مقداری که به پیش رفتیم بحث هایی در خصوص ادامه راه انقلاب شکل گرفت که حتی در داخل حزب جمهوری اسلامی نیز شاهد آن بودیم که در راس آنها شهید بهشتی، شهید باهنر، آیت الله رفسنجانی، خود مقام معظم رهبری و یا مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی نیز حضور داشتند. البته تا زمانی که شهید بهشتی حضور داشتند عملا این دسته بندی وجود نداشت و در انتخابات مجلس اول همه یکدست بودند و از جناح راست به حساب می آمدند و برای مثال وقتی بر علیه بنی صدر رای گیری شد تا عدم کفایتش را ثابت کنند تنها یک نفر رای نداد.

بنابراین تا قبل جریان هفت تیر و هشت شهریور مدیریت خیلی خوب حضرت امام و بزرگانی مانند بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و شخص مقام معظم رهبری یک فضای یکدست وجود داشت. این روند ادامه داشت تا در مجلس سوم روحانی ها به دو دسته روحانیت و روحانیون تبدیل شدند و شاید این اولین شکافی بود که در میان انقلابیون ایجاد شد. همان موقع من یادداشتی نوشتم در رونامه رسالت و گفتم که این کار تبعات بسیار سختی خواهد داشت و متاسفانه این اتفاق هم افتاد.

در ابتدا بیشتر بحث اقتصادی بود و برای اولین بار یک گروه به دیگری گفت که شما اسلام آمریکایی را ترویج می دهید. به هر حال این ضربه بزرگی بود که به خود روحانیت خورد. بعد از این جریان بحث چپ و راست کمابیش مطرح بود تا مجلس پنجم که کارگزاران شروع کردند که در زمان ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی ایجاد شد. بعد از کارگزاران گروه های دیگری مانند مشارکت در دوران آقای خاتمی نیز بوجود آمد.

این تقسیمات به شکل های مختلف پیش رفت تا اینکه امروز شاهد دو طیف اصلاح طلب و اصول گرا هستیم. چپ و راست اصولا با فلسفه ایرانی نمی خورد و معانی برعکسی به خود گرفته است. چپ معمولا کشورهایی بودند که مخالف امریکا بودند در حال حاضر چپ همراه آمریکا هستند و به همین دلیل این تقسیم بندی را خیلی ها قبول نداشتند. اما گروه بندی اصلاح طلب و اصول گرا مورد قبول واقع شده است، یعنی گروهی قبول دارد که اصول گرا هست و گروه دیگر نیز خودش را اصلاح طلب می داند. پس این موضوع با شیب بسیار کمی از بین انقلابیون شروع شد و امروز به اینجا رسیده است.

از سوی دیگر بسیاری از افراد در مجلس معلوم نمی کنند که نماینده کدام جناح و حزب هستند. در دیگر کشور ها شناسنامه سیاسی افراد کاملا مشخص است اما در ایران چنین نیست. برای مثال مشخص نیست که آقای روحانی نماینده کدام حزب است. اگر توجه کنید هیچ کدام از رییس جمهور های ما از رجایی تا رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی هیچگاه خودشان را نماینده جناح خاصی معرفی نکردند. این روند در کشوری مثل آمریکا و اغلب کشورهای اروپایی کاملا مشخص است، از دو سال قبل از انتخابات رقابت های درون حزبی شروع می شود و هر حزب چند نفر را برای ریاست جمهوری کاندید می کند و تا آخر نیز مشخص است که هر کاندیدا از کدام حزب شرکت کرده است.

در ایران حزب مشخصی در وجود ندارد که بعد از اتمام کار فلان رییس جمهور بتوان از آن حزب پاسخی خواست. اما در عین حال شخص رئیس جمهور حتما تاثیر فراوان دارد؛ مقایسه دوران خاتمی و احمدی نژاد و یا احمدی نژاد و دکتر حسن روحانی کاملا نقش شخص رئیس جمهور و کابینه او را نشان می دهد.

در زمان آقای بنی صدر من استاندار خراسان بودم، در بیرجند بودم و خود خراسان نیز همانطور که میدانید کویری به حساب می آید. بنی صدر در بیرجند سخنرانی کرد و گفت تا چند سال دیگر تمام کویر های ایران را گلستان می کنیم. می خواهم بگویم که این وعده ها را از همان اوایل انقلاب همه رییس جمهور ها داده اند و مردم هم دستشان به کسی نمی رسد که بخواهند این گفته ها و وعده ها را پیگیری کنند.

البته این را بگویم آقای رجایی خلاف این کلیت بود و من شاهد بودم که در همه موارد اول فکر می کرد و مشورت می کرد و بعد وعده می داد. برای مثال در آن زمان با وزیر مخابرات، مهندس نبوی، صحبت کرد که آیا می شود من به مردم قول بدهم که در هر روستا یک تلفن می گذاریم یا خیر. شخص مقام معظم رهبری هم هرگز وعده غیرعملی ندادند.

https://shoma-weekly.ir/76Mtsg