نگاه

چرا وال استریت در اروپا فتح نمی‌‌شود؟

*رضا رحمتی
مقام معظم رهبری: «آن روزى که ملت‌هاى اروپا بدانند که این وضعیت ضعفى که دچارش شده‌اند، به خاطر دخالت آمریکا و دخالت شبکه‌‌ى صهیونیستى جهانى است، این اعتراض‌‌هاى به خاطر اهداف اقتصادى، تبدیل خواهد شد به یک نهضت عظیم اجتماعى؛ آن وقت است که دیگر باید منتظر دنیاى جدیدى بود و دنیاى جدیدى به وجود خواهد آمد.»   
در این نوشته به دنبال مقایسه‌ی جنس اعتراض‌های اجتماعی در آمریکا و اروپا و یافتن پاسخی مناسب به سؤالی خواهیم بود که به خوبی عنوان این مقاله را نیز آراسته است. چرا به ‌رغم اعتراض به نظام اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، مردم اروپا هنوز دچار بی‌عملی یا ناتوانی سیاسی‌اند؟  ابتدا سعی خواهیم کرد دلایل دخالت آمریکا و شبکه‌ی صهیونیسم جهانی را در اروپا مورد بررسی قرار دهیم و سپس به چگونگی و نحوه‌ی دخالت ها خواهیم پرداخت:
دلایل دخالت آمریکا و شبکه‌ی صهیونیسم جهانی در اروپا
1.  یکی از این دلایل؛ «استحفاظ از نقطه‌ی امن شبکه‌ی حمایت از صهیونیسم در جهان»، یعنی اروپاست. ارتباط وثیق کشورهایی چون انگلیس، فرانسه و آلمان با شبکه‌ی حمایت از صهیونیسم که بدون تردید یکی از حامیان اصلی نظام سیاسی– اقتصادی فعلی آمریکا است، موجبات تسریع مطالبات مدنی در اروپا را فراهم نکرده و نمی‌کند. همین امر، به علاوه نفوذ شبکه‌ی بزرگ ماسونی در صدر هرم قدرت در انگلیس و آلمان به خاموشی موقت مردم اروپا و خشم درونی آن‌ها، دامن زده است.
2. یکی از دلایل دیگر دخالت آمریکا و شبکه‌ی صهیونیسم جهانی در معادله‌های اروپا، «نقش و تأثیری است که ‌کشورهایی چون انگلستان، فرانسه و آلمان در معامله‌های جهانی که به نفع اسراییل رقم می‌خورد، دارند.».
3.  مورد بعدی این که، اروپا به عنوان خط قرمز نظام مطلوب و مورد پسند این دو طرف محسوب می‌شود، هم از منظر اندیشه‌های اومانیستی و هم سرمایه‌داری جهانی. فروپاشی اروپا و نظام‌های سیاسی مستقر در آن بزرگ‌ترین هشدار برای الگو و نظامی است که عامل قوام آمریکا و صهیونیسم جهانی بوده و هست (یعنی نظام سرمایه‌داری). این پرسش که چرا قدرت اقتصادی در دست اقلیت است، درون مایه‌ی اصلی نظام سرمایه‌داری را نشانه می‌رود.
چگونگی دخالت شبکه‌ی صهیونیسم جهانی و آمریکا در اروپا
 سلطه بر رسانه

در شرایطی که از یک‌سو مالکیت تمام رسانه‌های غربی در دست کمپانی‌های صهیونیستی جهان است، از «بی.‌بی.‌سی»، «سی.‌ان.‌ان» گرفته تا «فاکس نیوز»، «نیوزویک» و ...؛ و از سوی دیگر گزاره‌ی ادعایی این رسانه‌ها «باز روایی آزادی بیان و مطبوعات» است، ادعای انعکاس افکار عمومی، انتظاری واهی است.
تلاش‌هایی که برای به انحراف‌کشاندن این جنبش‌ها و پنهان‌سازی لایه‌های اصیل جنبش در قالب تحلیل‌های علمی در این شبکه‌ها با منطق دستکاری افکار عمومی صورت‌بندی می‌شود، حتی با سانسور و سلب آزادی بیان، همراه بوده و هست. یکی دیگر از اقدام‌های رسانه‌ای در جهت بی‌تأثیر نشان دادن حرکات مردمی اروپا، برجسته کردن ابعاد اقتصادی و معیشتی جنبش به جای ابعاد سیاسی و اجتماعی آن است که، نقطه‌ی پیکان خود را پایگاه اجتماعی نظام‌های به اصطلاح لیبرال – دموکراسی قلمداد می‌کند. قلمداد کردن معترضان به عنوان «اوباش‌گران خیابانی» و حتی «تروریست‌های آشوب ­طلب» نیز یکی از رسالت‌های مهندسی شده‌ی این رسانه‌ها در برخورد با معترضان است. واکنش رسانه‌های غربی در مواجهه با بحران اروپا و آمریکا مثال خوبی است. در حالی که کارشناسان مسایل سیاسی در اروپا نسبت به آغاز بحران سیاسی- اجتماعی هشدار می‌دادند که «پایگاه اجتماعی کشورهای سرمایه‌داری را به خطر انداخته و احتمال از بین رفتن ارکان نظام سرمایه‌داری نزدیک است»؛ رسانه‌ها به جای بازتاب این اخبار، مردم را با اخبار ورزشی و سرگرمی مشغول می‌کردند.
پر بی‌راه نیست که رسالت افرادی چون «جوزف نای» تئوریزه کردن فرآیندی است که، روزی از آن برای تغییر تدریجی افکار عمومی به نفع نظام سرمایه‌داری باید استفاده شود؛ تئوری قدرت نرم؛ تا پیش از این، وظیفه‌ی تئوریزه کردن عناصر سخت قدرت مثل طبیعت و تکنولوژی برعهده‌ی تئوریسین‌های غربی بود، ولی امروز که قدرت، توانایی تولید پیام‌هایی است که منجر به مهندسی افکار عمومی می‌شود (آن چیزی که تکوین و قوام نظام سرمایه‌داری به میزان کار بست آن وابسته است)، تئوریزه شدنش نیز انجام می‌شود.
* کارشناس ارشد روابط بین‌الملل- سایت برهان

 

https://shoma-weekly.ir/PKRwqG