مرحوم حبیب الله عسکر اولادی- فعالان نهضت ملی شدن صنعت نفت در اثر اینکه قاعده رقابت را بلد نبودند طرفدارن آیتالله کاشانی هیچ خیری در طرفداران دکتر مصدق و در خود دکتر مصدق نمیدیدند. طرفداران دکتر مصدق نیز هیچ خیری در طرفداران آیتالله کاشانی و در خود آیتالله کاشانی نمیدیدند. اختلاف جناحی سختی بین دو جناح بخصوص در آموزش و پرورش، دانشگاه و در حوزه وجود داشت.
دکتر مصدق به دلیل سی تیر خیال میکرد که همه یا اکثریت مردم را دارد؛ اما عمده حضور مردم در سی تیر به دلیل فتوای آیتالله کاشانی بود و ربطی به دکتر مصدق نداشت. دکتر مصدق که در مجلسِ آن روز خواستی داشت و مجلس نپذیرفت، گفت: «اینجا مجلس نیست. مجلس بیرون است». آمد جلوی در بهارستان ـکه تعدادی از مردم تظاهرات میکردند گفت: «اینجا مجلس است» و شروع کرد به صحبت کردن.
کودتای 28 مرداد در 1332 است. یک سال و یک ماه از سی تیر فاصله پیدا کرد، اما هیچکس در حمایت از دکتر مصدق حرکت نکرد، مگر سرهنگ ممتاز. دو سرهنگ در خیابان کاخِ آن روز (فلسطینِ امروز)، یک سرهنگ از جانب کاخ سلطنتی و یک سرهنگ از جانب خانه دکتر مصدق با هم میجنگیدند.
در روز 28 مرداد که من شاهد بودم، وقتی عدهای جمعیت لُشوش از میدانهای قزوین و گمرک و میدان امینالسلطان حرکت کردند و آمدند جلوی سبزهمیدان، یک تعدادی هم فاحشههای منطقه بدنام همراه اینها بودند. این لُشوش و این گروه تا سبزهمیدان که آمدند شعارشان این بود: «هم شاه، هم مصدق». وقتی در سبزه میدان دیدند از بازار که مرکز حمایت از جبهه ملی و مصدق بود، هیچ خبری نشد شعار را عوض کردند و شد: «مرگ بر مصدق، جاوید باد شاه» و از آنجا به جانب شمال تهران حرکت کردند و رفتند باختر امروز و کیهان را آتش زدند و هیچ کار دیگری به نفع دکتر مصدق در آن روز، غیر از سرهنگ ممتاز انجام نشد.
در چنین شرایطی ما حدود 20 الی 30 جوان بودیم که به این فکر رسیدیم که در این گونه مساجد نمیتوانیم اغنا شویم لذا باید خودمان هیئتی را تاسیس کنیم. دور هم نشستیم و هیئتی را تاسیس کردیم که قاری، مداح و گوینده همگی از خودمان بود. دوازده نفر انتخاب شدیم که به نوبت در این جلسه هفتگی صحبت کنیم . اسم این هیئت را "مؤید " گذاشتیم پرچم این هیئت مزین بود به این فراز از کلام خدا "والله یؤید بنصره من یشاء " در اثر اینکه ما 12 نفر خودمان صحبت میکردیم عدهای از خانوادهها و متدینین اطراف گفتند نکند اینها بچههای ما را منحرف کنند؟ باید اینها یک اسلام شناس در بینشان باشد تا اینکه فرزندان منحرف نشوند به این نتیجه رسیدیم که ما یک شب قبل از اینکه در جلسه صحبت کنیم خدمت یکی از اسلامشناسان برسیم، یکی از چهرهها و شخصیتهای اسلامیکه پذیرفتند و خدمت ایشان میرفتیم آیتالله آقای شیخ عبدالکریم حقشناس بود. ایشان در مسجد امینالدوله بازار حضرتی تهران جای مرحوم شیخ محمد حسین زاهد قرار گرفته بودند.
ما هیچ کداممان تعصب هیچ یک از تشکلها و هیچ یک از جبههها را نداشتیم. بحثهای سیاسی ما افسوس بود که چرا بخش ملی و بخش مذهبی نتوانسته ازاین همه نیرو استفاده کنند. تحلیلهایمان درباره جریان ملی شدن صنعت نفت، جریان حکومت ملی دکتر مصدق و جریان 30 تیر تحلیلهایی بود که تعصب هیچ یک از آنها را نداشت. برای مثال مصدقی ها تمام امتیاز و تمام توفیقها را به مصدق نسبت میدادند و تکیه شان این بود که روز 30 تیر مردم میگفتند یا مرگ یا مصدق و توانستند قوام السلطنه را بشکنند در صورتی که در گذشته توضیح داده شد که فتوای آیتالله کاشانی اسباب تعطیل بازار شد. یا دانشجویی به نام امیر بیجار در جلوی دفتر حزب زحمتکشان ملت ایران که مربوط به دکتر بقایی است، وقتی به رگبار بسته شد، او با خونش روی دیوار نوشت که این خون زحمتکشان ملت ایران است یا مرگ یا مصدق اما یا مرگ یا مصدق معنایش این نبود که مصدق پرست باشند، مصدقیها به این تکیه کردند. طرفداران آیتالله کاشانی میگفتند فتوا این کار را کرده، دستهجات دیگر هم به هر دوی اینها انتقاد داشتند لذا تحلیلهای اینها هیچ کدامش نتوانست سبب 30 تیر دیگری شود و حتی سبب اینکه مردم را در یک جمع 10000 نفری جمع کند. همهشان در انزوا شعار میدادند. ما جمع تحلیلمان این بود که افسوس که نه مصدق توانست و نه کاشانی، نه جناح ملی توانست و نه جناح مذهبی.