شب آخر ابوالفضل رسیده بود. او و دو سه نفر دیگر داوطلب شدند جلوی تانکهای عراق را بگیرند که وقت بگذرد تا نیروهای کمکی برسند. ابوالفضل و همرزمانش رفتند و کار را همان گونه که باید انجام دادند. تانکها متوقف شدند و سرگرم همین دو سه نفر! آتش خوابیده بود و دم دمای صبح بود که دوباره چند شلیک آغاز شد. تیرها در رفت و آمد بودند که یکی از آنها از پشت به ابوالفضل برخورد کرد. دو سه ساعتی نگذشته بود که نیروی کمکی رسید و بقیه نجات پیدا کردند. نیروهای کمکی هم به پیکر غرق در خون او رسیدند.
مهدی سعید محمدی- خوش اخلاق بود و اهل رفاقت! ابوالفضل در دبیرستان علوی درس خوانده بود. در همان دبیرستان هم فعالیتهای سیاسی داشت. اما اصل فعالیتهای او کارهای تحقیقاتی بود که در حزب جمهوری اسلامی انجام میداد. هنگام جنگ، تاب یکجا ایستادن نداشت، به طور مداوم در رفت و آمد به جبهه بود.
آنجا هم همه کاری میکرد. از امور نظافتی و کار در آشپز خانه تا مسئولیت پیک گردان! عملیات
کربلای۵ که رسید، با همان مسئولیت اعزام شد. اما شب آخر ابوالفضل رسیده بود. او و دو سه نفر دیگر داوطلب شدند جلوی تانکهای عراق را بگیرند که وقت بگذرد تا نیروهای کمکی برسند. ابوالفضل و همرزمانش رفتند و کار را همان گونه که باید انجام دادند.
تانکها متوقف شدند و سرگرم همین دو سه نفر! آتش خوابیده بود و دم دمای صبح بود که دوباره چند شلیک آغاز شد. تیرها در رفت و آمد بودند که یکی از آنها از پشت به ابوالفضل برخورد کرد.
دو سه ساعتی نگذشته بود که نیروی کمکی رسید و بقیه نجات پیدا کردند. نیروهای کمکی هم به پیکر غرق در خون او رسیدند.