بانوی مومنه، حاجیه خانم صدیقه امانی در سال 1297 خورشیدی در تهران، در خیابان خیام به دنیا آمد.
پدرش مرحوم حاج شیخ احمد امانی همدانی تاجر و مجتهد بود که لباس روحانی را در دوران رضاخان که باید برای پوشش روحانی، مجوز دولتی میگرفتند کنار گذاشت تا از طاغوت چیزی نخواهد. او از مبارزان مشروطه مشروعه و از حامیان جدی آیت الله شهید مدرس بودو با رضاشاه بشدت مخالفت داشت.
مادرش محترم خانم از بهترین زنان معاصر بود. مادری شهیدپرور که حاج صادق امانی، و حاج سعید امانی و حاج هاشم امانی و سایر برادران امانی راپرورانده است. با نهایت ادب و اخلاق و کدبانویی و همسرداری و مبارزه با رژیم طاغوت دو پهلوی، که بحق اسوهای برای زنان مسلمان است.
دوران نوجوانی در خانهای گذشت که پناهنگاه بعضی از سران نهضت جنگل از جمله مرحوم حاج مهدی راسخی بود که پس از شکست نهضت جنگل، حدود دو سال در این خانه زندگی مخفی داشت و خاطرات نهضت اسلامی جنگل و تجلیل مسائل مملکت او برای فرزندان خانواده از جمله صدیقه خانم بسیار سازنده بود.
مقاومت در برابر برنامههای ضد اسلامی رضاشاه، به ویژه در امر حجاب و چادر از مجاهدتهای زنان متدین ایران از جمله صدیقه خانم امانی بود. او در شب ازدواج، حاضر نشد حجاب خود را کاهش دهد و هزینه برخورد مأموران سفاک رضاخانی را به جان خرید و حجابش را حفظ کرد.
او رنجهای زنان با عفاف و مؤمن را در حبسهای خانگی آنها توسط رضاشاه که مزدور استکبار غرب بود و ناچار بودند که حتی برای حمام از خانه خارج نشوند تا مورد تعرض مأموران جلاد رضاشاهی قرار نگیرند شاهد بود و خود نمونهای از مقاومت و صبر و تحمل بانوان متدینه بود.
او شاهد بود که همسر همسایه خانه آنها که حامله بود و بناچار از منزل برای حمام خارج شده بود و چادر داشت در بازگشت با تعقیب آجان رضاشاه مواجه شده و در آستانه در خانهاش زمین خورده و بچهاش سقط شده و خودش از دنیا رفته بود و فرزندانش با ظلم رضاشاهی یتیم مانده بودند و او و مادرش به آنها دلداری داده و همراهی کردهاند. او شاهد بود که یک سر آجان رضاشاه که خیلی پلیدی در رنج دادن به زنان چادری کرده بود دچار امراض گوناگون شده و بدنش متعفن شده و با زجر و سختی از دنیا رفته بود.
او شاهد مقاومتهای اسلامی بانوان دیندار و مردان مجاهد در برابر دیکتاتوری رضاشاهی در صحنههای مختلف بود. او دیده بود که چگونه عشق زن و مرد این دیار به امام زمان(عج)، فاطمه زهرا(س) و امام حسین(ع) در سایه مأموران اداره آگاهی رضاشاهی در سینه آنها آماج انواع تهدیدها و تحریمها و زندان و شکنجهها شده و اجازه نمییابند یک یاحسین برای سیدالشهداء بگویند و در پستوی خانه برای عاشورا عزاداری کنند او مبارزه پدر و برادران و مادرش را از نزدیک دیده و درس مجاهدت با شجاعت را آموخته بود.
میگفت در سال 1319 که اوج پلیدیهای رضاشاهی بود که مدارس را مختلط کند و عضویت در پیشاهنگی را برای دختر و پسر اجباری نماید و آنها را به اردوهای فسادانگیز و فحشایی ببرد با خواهرش که همسر مرحوم دکتر محمود حجت بود روزی درددل کرده بودند که سرنوشت دختر وی و پسر او که نوزاد بودند فردا چه میشود؟ و در این محیط فساد و فحشاء چه میکنند؟
میگفت با هم دعا کردیم و مناجات نمودیم که اگر این دختر و پسر ما فردا فاسد میشوند از دنیا بروند و پسر خواهرش فوت کرد و دختر او ماند که همسر شهید والامقام هفتم تیر محمدصادق اسلامی شد. این نقطه اوجی است که دو زن جوان دو بچه خود را برای خدا میخواهند و از خدا طلب میکنند که اگر آنها بدکاره میشوند عمرشان خاتمه یابد.
خانم امانی شاهد عاقبت ننگین و ذلتبار رضاخان و عوامل بود بود و خاطرهها برای فرزندانش نقل میکرد.
او شاهد مبارزات برادرانش در برابر طاغوت، درخدمت مراجع تقلید و روحانیت مبارز اسلام بود.
او با برادرش شهید بزرگوار حاج صادق امانی و برادران دیگرش حاج هاشم و حاج هادی، در فعالیتهای فرهنگی آنها در مسیر سازندگیهای اسلامی همراه بود. او خدمات ارزشمند و بی توقع برادران دیگرش به ویژه مرحوم حاج سعید امانی را در خدمت محرومان و مردمی که گرفتاری برای آنها پیش آمده بود، شاهد بود.
در نهضت ملی شدن نفت، او رهبری مرحوم آیت الله کاشانی رادیده بود. زیرا خانه او در کوچه افجهای در پامنار بالای منزل آیت الله کاشانی بود و راهپیماییها و حضور مردم در خانه کاشانی و درگیریهای مأموران رژیم رضاشاه، و شجاعت و شهامت آن مجتهد و آیت الله مبارز را بخاطر داشت.
خانم امانی در جریان مبارزات فدائیان اسلام از نزدیک شاهد جهاد شجاعانه برادرانش حاج هاشم امانی
- مسئل امور مالی فدائیان اسلام و حاج آقا هادی تاییدات برادران دیگرش به ویژه شهید حاج صادق امانی از آن جهاد دشمنشکن فدائیان اسلام بود و تلاش گروه شیعیان به مدیریت شهید حاج صادق برای جامعه نمونه اسلامی ساختن را یاور بود.
- او به قول مادرش – صندوقچه عقل – آن زن بی نظیر در تمام ماجراهای پدرش و مادرش و برادران خود و همراه و مشاور و همدل با مادرش رود که در کنار شهید حاج صادق و حاج هاشم، حاج سعید امانی و سایر فرزندان و بستگانش با رژیم مزدور پهلوی مجاهده داشت.
- وقتی پس از کودتای 28 مرداد 32 مأموران فرمانداری نظامی تیمور بختیار به خانه آنها در سرچشمه ریختند تا حاج آقا هاشم را دستگیر کنند در کنار مادر با آرامش و اطمینان مأموران رژیم طاغوت را مشغول کرد تا حاج آقا هاشم منزل را ترک کند و سپس همراه با مادر ماموران شاه را گمراه کرد با صلابت مأموران رژیم را دست خالی برگرداند.
- او در طول همه این سالها، پشتیبان و همراه برادران مبارزش بود. تا زمان آغاز انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) رسید.
خانم امانی، در این نهضت الهی، حضوری خالصانه، صادقانه، شجاعانه و با تقوای کامل الهی و رعایت حجاب چادر و عفاف داشت.
اعلامیههای امام را در زیر چادر پخش میکرد در مراسم گوناگون تا آنجا که میسر بود حضور مییافت. آگاهیبخشی او به زنان جامعه کار گسترده او بود. خود و همسر و فرزندانش و دامادهایش شهید حاج صادق اسلامی، سردار جانباز احمد قدیریان، برادران نظیفی اسطوره مقاومت. عزت مطهری (عزت شاهی)، رخ فرد، همه از مجاهدان فعال بودند. برادرانش و فامیل او همه با هم در تلاش در نهضت امام، کوشا بودند.
در توطئه رژیم شاه در سال 1341 علیه اسلام بنام لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی کاملاض در جریان بود. و در جریان رفراندوم قلابی شاه، دید وسیع او بخاطر مشاهدات و تجربیات سالهای طولانی مبارزه از زمان رضاشاه تا این سالهای سلطه دیکتاتوری محمدرضا شاه برای مبارزان بسیار سازنده و مفید بود.
روز دوم بهمن 41، وقتی پسرش از برنامه راهپیمایی از جلوی منزل مرحوم آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری و اعتصاب بازارها و خیابانها، ساعت 2 بعد از ظهر به منزل آمد و خواست ساعت 3 به ادامه تظاهرات برود. پرسید، کجا میروی؟ گفته بود به ادامه کار صبح، گفته بود چه میشود؟ جواب داده بود انشاءالله مثل انجمنهای ایالتی با پیروزی مراجع و خمینی بزودی پایان مییابد.
گفته بود نه پسرم، این کار به این زودی و سادگی پایان نمییابد پا در راهی گذاشتی که تا آخر عمر در آن باید باشی برو و خودت را به خدا بسپار.
در 15 خرداد 42 خانه آنها در سرچشمه خیابان سیروس(آن زمان) کوچه حاج شیخ عبدالنبی بود. درگیریهای شدیدی اتفاق افتاده بود در تیراندازی ماموران شاه از درون کامیونهای نظامی دیوارهای خانه آنها نیز آماج حمله شده بود. صدای تیراندازی و آژیر آمبولانسها فضای شهر را پر کرده بود. دود مکانها و اموال دولتی که مردم آتش زده بودند از همه جای شهر دیده میشد.
پسرش حاج اکبر از صبح به جلوی بازار رفته بود و ظهر که دوچرخه فروش متدین سرچشمه او را از میان دود و آتش با چشم اشکبار از دود نارنجکهای مامورین طاغوت به منزل آورده بود لباس وقیافه او فضای خانه را عوض کرده بود. پسر اولش نیز از صبح درگیر بود و ظهر به منزل آمده و باز ساعت 1 بعد از ظهر با دوچرخه به شهر رفته و نزدیک ساعت 3 آمده بود و میخواست ساعت4 با برادر و پسر عمویش محمود نوری برای ادامه مبارزه از منزل برود. وقتی حدود ساعت 3 میخواستند بروند پدر طاقت نیاورده و جلوی آنها را گرفته و گفته بود نمیگذارم بروید.
آنگاه این مادر رشید به پدر گفته بود چرا نمیگذاری؟ اگر اینها برای وظیفه شرعی دارند میروند بگذار بروند، اینها بچههای مردم را دعوت میکنند در صحنه باشند و صحیح نیست که خودشان نروند.
شما اجازه بدهید بروند، اما آنها را به خدا بسپار. وپدر را راضی کرده که دو پسرش که رضایت کامل از آنها داشت به صحنهای بروند که شهادت هر دوی آنها قطعی بود و او برای خدا از عزیزانش گذشته بود.
پدر قرآن آورده و آنها را از زیر قرآن رد کرده و دعا کرده بود و رفته بودند و دچار ماموران بیرحم شاه شدند که تا مرز شهادت هم میرسند لکن خداوند حفظ کرد. حاجیه خانم امانی چنین زنی و چنان مادری بود.
او نمونه زیبای همسرداری بود با همسرش مرحوم حاج محمد باقر بادامچیان حدود 50 سال با صمیمیت و سادهزیستی و بدون توقعات مادی زندگی کرد. کد بانوی نمونه بود. اهل غیبت و تهمت و تجمل و زیادهخواهی نبود. اهل تقوا و تهجد و عبادت بود. حدود50 سال نماز شب او ترک نشد به نماز اول وقت با کثرت کار خانواده و خانه اهمیت ویژه میداد. برای تربیت دینی و اخلاقی فرزندانش از بسیاری از خواستههای حتی مشروع گذشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر با شیوهای اخلاقی و عملی بود.
زندگی سراسر جهاد او به وی صبر و تحمل آموخته بود. در ازدواج دخترانش، دارایی و موقعیت شغلی دامادها مطرح نبود. ایمان و تعهدات دینی و عمل به وظایف به ویژه در خدمت مرجعیت و امامت و ولایت فقیه حرف اول را میزند. مهریه همه آنها سبک بودو معتقد بود که باید پدر و مادرها ازدواج را ساده کنند تا در ثواب آن شریک باشند. به همین دلیل دامادهایش همه از اهل دین و ازخوبان بودند و نوهها و نتیجهها عموماً متدین و مبارز و تعداد شهدای خانواده رقم بالایی است.
برادر شهید حاج صادق امانی، داماد شهید صادق اسلامی، برادرزادهها شهید مصطفی امانی، شهید حسن امانی و شهدای دیگر چون وحدتی پور، شهید رضانوری و سایر شهدا و بزرگانی چون سردار جانباز و یار دیرین و صمیمی رهبری حاج احمدقدیریان و دخترش راضیه بادامچیان که همه عمرشان جهاد و شهادتطلبی بود.
او پس از پایان جنگ دوم جهانی که همسرش دچار مشکلی مالی شد با آرامش پس از فروش خانه شخصی به اجازهنشینی رفت و همه اموال مختصر خود را به شوهرش دادتا بدهکار مردم نباشد و به او گفته بود. نفقه من بعهده شماست من حاضرم نان خشک آب بزنم و خود و فرزندانم بخوریم اما غذایی از پول حرام نخوریم و من روز قیامت به خدا میگویم که من اینگونه آماده بودهام و اگرشما لقمه غیرحلال برای ما بیاوری خودت باید عذاب الهی را تحمل کنی.
او برای همه بستگان، دلسوز و خدوم بود با محبت و تواضع و ادب اسلامی هر آنچه برایش ممکن بود برای فامیل انجام میداد و در این عمر نزدیک صد سال حتی درماههای پایان عمر، اخلاق ارزشی او نمونه بود. بزرگ فامیل بود اما تواضع او مثال زدنی بود.
مونس قرآن و دعا بود. 30 سال برای مادرش نماز قضای مستحبی خواند و 30 سال هم برای خودش نماز قضا یا نماز دوباره بجا آورده.
تا آخرین سال حیات که امکان رفتن به نماز جمعه میسر نشد همواره جمعهها در نماز جمعه شرکت میکرد و نوهها را با خود میبرد تا نماز جمعهای شوند. در تمام نمازهای عید فطر حضور مشتاقانه داشت.
مجاهدی نستوه
در نهضت امام، او که زنی با حجاب و چادری بود در قامت مجاهدی نستوه عمل کرد.
همه امور مبارزه را در کنار برادران و فرزندانش پیگیری میکرد تا خط اصیل ولایت و روحانیت را بیابد و به وظائفش عمل نماید. در همان آغاز نهضت امام در سال 42 دامادش حاج احمد قدیریان توسط ساواک بازار دستگیر شد و شدیدترین شکنجهها را به او دادند و او با روی گشاده پس از رهایی وی از او تقدیر و تشویق به ادامه جهاد کرد. پسر نوجوانش – علی اکبر – از اولین مبارزانی بود که در توزیع اعلامیه امام در میدان بهارستان دچار ماموران ساواک شد و دستگیر گردید.
در راهپیمایی عاشورای سال 1342 و عاشورای 1343، همین فرزند دستگیر شد و مادر از او استقبال کرد
در جریان تبعید امام به ترکیه و جریان کوشش آمریکا برای برقراری رژیم کاپیتولاسیون آمریکایی برای سرکوب نهضت اسلامی امام، او در جریان فعالیتهای برادرانش شهید حاج صادق و حاج آقا هاشم در جهاد مسلحانه بود. و پس از اجرای حکم الهی آیت الله العظمی میلانی بر منصور خائن، آنها را در خانهاش پذیرا شد و پس از دستگیری آنها و سایر یاران بخش جهاد مسلحانه موتلفه اسلامی و دو فرزندش همراه بانوان مسلمان و مجاهد خود به راهاندازی راهپیماییها و تظاهرات و رفتن به منازل مراجع و علما اقدام کرد. سخنرانیهای پرشور وی در محضر مراجع از جمله آیات عظام گلپایگانی و حاج سید احمدخوانساری، بیاد ماندنی است.
سپس برنامههای این بانوان شجاع و به قول خودش «شیران بیشه شجاعت فاطمی» در رفتن به زندان و اقدامات مبارزاتی و شرکت در مراسمهای خانوادگی و تبیین مسایل برای خانوادهها و حضور در مراسم مختلف، از جمله آن برنامههای است که امام خمینی فرمود نقش بانوان در این انقلاب اسلامی از آقایان بیشتر است.
حاجیه خانم امانی در سال 43 و44 که فرزند و داماد و برادرانش زندان بودند در شکنجهگاه مخوف قزل قلعه، با ساقی رئیس زندان ساواک آنچنان برخورد شجاعانه کرد که او را به انفعال کشاند.
در زندان قصر در سال 54 هنگامی که افسر مامور برگه ملاقات با زنی کُرد که به ملاقلات همسرش آمده بود رفتار غیراخلاقی کرد سیلی محکمی به صورت او زد و هنگامی که او را به دفتر سرهنگ رئیس زندان بردند که به مأمور در هنگام انجام وظیفه سیلی زده شجاعانه به او گفت شما این افسر را برای دادن ورقه ملاقات مدموریت دادهای، او به ناموس مردم ناروا گفته این هم ماموریت اوست؟ واگر فردا خود شما به زندان بروی و خواهر یا همسرت به زندان به ملاقات شما بیایند آیا جایز است که مامور زندان چشم بد به آنها بدوزند؟ و رئیس زندان وی را گفته بود رها سازند و بقیه ماموران ملاقات حساب کار خود را کردند.
14 سال زندان برادرش و فرزند و بستگانش، موجب شد که وی در این سالها در مسیر زندان با خانوادههای زندانیان سیاسی، موقعیت مناسبی در ارتقاء سطح آگاهی خانوادهها و برنامههای سازندگی زندانهای شاه داشته باشد.
در سالهای 56 و 57 وی و دختران و فرزندان و بستگانش از فعالان در راهپیمایی و مراسمهای گوناگون بودند و او حضورش در جمع راهپیمایان، موجب ترغیب دیگران بود.
در جریان روز خونین 17 شهریور او در خانه را در سه راه امین حضور باز گذاشت تا مبارزان از در خیابان وارد شده و از در کوچه سرتخت بیرون روند و از مجروحان پرستاری شود.
در استقبال از امام در 12 بهمن جزو خانواده شهدا در بهشت زهرا به همراه خواهرش حضور یافت که آن را از شیرینترین لحظات عمرخودش و مردم ایران میدانست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی در همه انتخاباتها حضور یافت این سالهای پایانی عمر با صندلی چرخدار به پای صندوقهای رای میآمد که آخرین آن انتخابات مجلس نهم و شوراها بود تقریباً در همه راهپیماییها به ویژه در راهپیمایی 22 بهمن حاضر بود. حضور این پیرزن نورانی در کنار فرزند و نوهاش، یکی از نمودهای حضور ملت ما در سه نسل در انقلاب و حمایت از انقلاب است که تصویر او در برخی نشریات به یادگار مانده است.
در دوران جنگ تحمیلی خدمات وی به جبههها و پشت جبههها و جمعآوری کمک به جبهه و دوختن لباس برای رزمندگان اسلام حکایتی حماسهای از شیرزنان زینب گونه ایران اسلامی است. تمام طلاها و اندوختههایش را به جبهه داد و در هر مراسمی مفید بود کم یا زیاد در کمک به جبههها و به امداد امام خمینی، کمک نماید.
پذیرایی او از فرزندش که در جبهههای غرب و جنوب و در دادستانی انقلاب اسلامی و در جبهه فاو حضوری فعال داشت که به شیمیایی شدن او و دامادش حاج احمد قدیریان انجامید صفحه درخشان دیگری از زندگی سراسر جهاد و خدمت به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و به شهدا و جانبازان و زندانیان سیاسی مسلمان و به مبارزان و به مستضعفان این بانوی اسوه است. او در افشای خطو نفاق و التقاط و فتنه، خیلی فعال بود و تا اخرین لحظات عمرش به امامت و ولایت مؤمن و عامل بود.
حتی روزی که منافقین خانه او را به رگبار بستند و او در حیاط منزل در حال نماز بود تا مرزش شهادت پیش رفت اما خدای متعال برایش تقدیر دیگری داشت.
حاجیه خانم امانی در ظهر روز یکشنبه 24/1/93 در روز وفات امالبنین (علیها السلام) به جوار رحمت الهی پیوست روحش شاد و راهش پررهرو باد.