ادب و هنر

و تو بیایی

آن‌وقت من چهره‌‌ مردانه‌ات را ببینم که در پوششی از خاک و غبار به غربتی رازدار نشسته باشد تا؛ تو را پیش چشم‌هایم، تو را در دلم تو را در تمام این‌روزهای رنج و پر حسرت جامانده از دیروزهایی که از مردانگی تو به یادگار مانده، بزرگ‌تر و ستبرتر جلوه دهد!
شیما احمدی

و تو بیایی، چهرهات خسته باشد از این ور و آن ور دویدنهای ناتمامت

 در جنگی نابرابر، در مقاومتی سخت، در کوچه پس کوچههای این شهر

در لابهلای اشکهای بیپناهی که هنوز ردشان بر گونهت باقی مانده باشد

آنوقت من چهره‌‌ مردانهات را ببینم که در پوششی از خاک و غبار به غربتی رازدار نشسته باشد تا؛  تو را پیش چشمهایم، تو را در دلم

 تو را در تمام اینروزهای رنج و پر حسرت جامانده از دیروزهایی که از مردانگی تو به یادگار مانده،

 بزرگتر و ستبرتر جلوه دهد!

***

چهقدر برجها و بلندیهای این شهر زیاد شدهاند!

https://shoma-weekly.ir/C4uo2v