نگاه

هشدار امام

در بنیاد نیویورک که همان بنیاد پهلوی بود که بعد به نام بنیاد علوی نامگذاری کردند، بچه‌های نیویورک شکایت کرده بودند. یک مهندس عضو نهضت آزادی مسئولیت آنجا را گرفته بود.در آنجا ضوابطی دارند که باید بخشی از درآمد آن در امور خیریه خرج شود و این مهندس پولش را در راه بچه‌های نهضت خرج می‌کرد. شکایت‌هایی شده بود. آقای موسوی که بعد از شهید رجایی مسئولیت نخست وزیری را داشتند، به من فرمودند که آنجا شکایت شده. شما برو آنجا، هیئت مدیره آنجا را تغییر بده. آقای کریمی نوری، آقای عبدالهیان را به عنوان قائم مقام خودش انتخاب کرده بود. بنده و یکی هم از بخش حقوقی بنیاد، یک هیئت سه نفره، از طریق استکهلم باید به یک کشور اروپایی می‌رفتیم، ویزای اروپا می‌گرفتیم.
ابوالفضل توکلی بینا- در حج سال 1359 که جنگ هم همان زمان شروع شد. من به قم رفته بودم تا از همشیرههایم خداحافظی کنم. دیدم مرا پیدا کردند. گفتند ساعت یک باید نخست وزیری باشی. آقای رجایی شما را خواسته است. وقتی ساعت یک آمدم نخست وزیری، ایشان فرمودندکه شما سه نفر، بنده، آقای کریم نوری، حاج جوادرفیق دوست بیایید بنیاد را تحویل بگیرید. امام یک سخنرانی داشتند که در آن سخنرانی فرموده بودند نکند بنیاد مستضعفان، بنیاد مستکبران شده باشد. نگرانی داشتند. در هر حال بنیاد را تحویل ما دادند. حکم به نام کریم نوری زده بودند. بخش املاک بنیاد مستضعفان را به عهده من گذاشتندکه این بخش تا نیویورک ملک داشت.

در بنیاد نیویورک که همان بنیاد پهلوی بود که بعد به نام بنیاد علوی نامگذاری کردند، بچههای نیویورک شکایت کرده بودند. یک مهندس عضو نهضت آزادی مسئولیت آنجا را گرفته بود.در آنجا ضوابطی دارند که باید بخشی از درآمد آن در امور خیریه خرج شود و این مهندس پولش را در راه بچههای نهضت خرج میکرد. شکایتهایی شده بود. آقای موسوی که بعد از شهید رجایی مسئولیت نخست وزیری را داشتند، به من فرمودند که آنجا شکایت شده. شما برو آنجا، هیئت مدیره آنجا را تغییر بده. آقای کریمی نوری، آقای عبدالهیان را به عنوان قائم مقام خودش انتخاب کرده بود. بنده و یکی هم از بخش حقوقی بنیاد، یک هیئت سه نفره، از طریق استکهلم باید به یک کشور اروپایی میرفتیم، ویزای اروپا میگرفتیم.

چندکارخانهای بود که بنیاد پهلوی از سوئد خریده بود. سوئدیها، نقشهها را در همان دوران پیروزی انقلاب با خود برده بودند. اینها همان طور مانده بود. نمیشد قطعات آن را سوار کنند. سفارت هم نتوانسته بود کاری بکند. ما گفتیم اگر قرار است برویم استکهلم و ویزای آمریکا را بگیریم، میرویم سوئد آن کارمان را انجام میدهیم؛ بعد به نیویورک میرویم.

خوشبختانه در همان اولین ملاقاتی که با آن کمپانی داشتیم، با برخوردی که ما با مدیران آن کمپانی داشتیم، همان جا دستور داد که نقشهها را بیاورند به ما بدهند. گرفتیم و آوردیم. رفتیم نیویورک. یکی از کارهای ما بررسی کارها بود. عمده شکایتها از اداره بنیاد بود و صرف پولهایی بود که در میآید که باید بین افراد متدین حزبالهی و نیازمند مصرف میشد نه کسانی که هم مسلک و حزبی باشند.

 

https://shoma-weekly.ir/OX0St8