حضرت هنگام شهادت لختی از هوش رفت و چون به هوش آمد سوره واقعه و فتح را خواند و سپس فرمود: الحمدلله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حیث نشاء فنعم اجر العالمین (سپاس خدایی را که وعده خویش را درباره ما راست فرمود و بهشت را میراث ما کرد تا هر جا که خواهیم جای گیریم، پس نیکوست پاداش عمل کنندگان)(زمر /74) و دیده برگذاشت و به اجداد طاهرینش پیوست.

محمد پورجواد- در روزگاری که اهل بیت عصمت در چنان غربتی بود که فاجعه کربلا روی داد و عزیزی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را احترام مینمود، با زشتترین شیوهها به مسلخ برده شد؛ زمام امامت بر عهده حضرت علی بن الحسین علیه السلام قرار گرفت. نقش آن امام همام در احیای قلوب مردم و پیشبرد حقیقت دین در نسلهای بعد، آن چنان است که در مکتب فرزندانش امام محمد باقر و امام جعفر صادق (علیهما السلام) هزاران نفر زانوی ادب بر زمین میزدند.
مع الاسف این نقش آن بزرگوار در تاریخ سیر اسلام کمتر بیان شده و با تصویر نمودن چهره یک امام بیمار (به واسطه چند روز بیماری در صحنه کربلا که از تدابیر الهی برای حفظ ایشان بود)، شأن حقیقی حضرت را نادیده میانگارند.
انتقال مفاهیم بلند در چارچوب دعا یکی از شیوههای عملی حضرت زین العابدین در نشر معارف بود که تبلور آن را در «صحیفه سجادیه» میتواند دید. این اثر نقشی جدی در تربیت امت اسلامی داشته است. عظمت این کتاب سبب گردیده به آن لقب «زبور آل محمد» و «اخت القرآن» دهند. اگرچه در موضوع دعا و نیایش است، ولی شامل بسیاری از حقایق علوم و معارف اسلامی و عرفانی، و قوانین و احکام شرعی و مسائل حساس سیاسی و اجتماعی و تربیتی و اخلاقی است که در شکل و قالب دعا امام بدانها اشاره کردهاست.
دانشمندان بسیاری از اهل سنت این کتاب را مورد توجه قرار داده اند: ابن جوزی در خصائص الائمه، ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه، و حافظ سلیمان بن ابراهیم القندوزی در ینابیع الموده از صحیفه سجادیه نام برده، بخشهایی از دعاهای آن را نقل نمودهاند. شیخ سبط بن جوزی پس از مطالعه و دقت نظر در صحیفه سجادیه مینویسد: "اگر زین العابدین و صحیفه او نبود، مسلمانان راه و روش مخاطبه با خدا و مکالمه و رازگویی با او را در مقام عرض حاجت به بارگاه ربوبی را نمیدانستند، و او بود که شیوه گفتگو با آفریدگار بزرگ و شکوه بردن در سختیها و گرفتاریها به پیشگاه او را به ما آدمیان آموخت. «بنابراین، او نسبت به مردم تا روز رستاخیز، حق آموختن و آگاهاندن را دارد.» "
در سال ۱۳۵۳ هـ. ق. وقتی آیت الله العظمی مرعشی نجفی (از مراجع تقلید شیعه) نسخهای از صحیفه سجادیه را برای علامه جوهری طنطاوی (دانشمند اهل سنت و مفتی اسکندریه) به قاهره فرستاد. وی در پاسخ نوشت: " ... به راستی که این از بدبختی ماست که تا کنون بر این اثر گرانبهای جاوید که از میراثهای نبوّت و اهل بیت است، دست نیافته بودیم، من هر چه در آن مطالعه و دقّت میکنم، آن را از گفتار مخلوق برتر و از کلام خالق پایینتر مییابم..."
رویکرد تعلیم مردم بر اساس دعا یکی از شیوه های آن حضرت بود؛ اما رویکردهای دیگری نیز مورد توجه ایشان بود. مکارم اخلاقی آن حضرت یکی دیگر از طرق جذب مردم توسط ایشان بود. به عنوان نمونه می توان به ماجرای. گذشت امام زین العابدین (ع) از امیر معزول مدینه اشاره کرد. هشام بن اسماعیل مخزومى، که از نوادگان ولید بن مغیره بود، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان، به امارت مدینه رسید. او گرچه اهل علم و روایت بود، اما از منطق و دادگرى بهره چندانى نداشت. به همین دلیل، در زمان امارت خود، با خاندان امیرالمؤمنین على (ع) به ویژه امام زینالعابدین (ع) رفتارهاى ناپسند و ظالمانهاى داشت و با اندک بهانهاى به اذیّت و آزار آن حضرت مىپرداخت.
پس از هلاکت عبدالملک، فرزندش ولید به خلافت رسید. پس از چندى هشام ابن اسماعیل مورد خشم خلیفه قرار گرفت و از امارت مدینه عزل شد. به دستور امیر جدید، هشام را بازداشت کرده و در جلوى خانه مروان بن حکم در معرض دید اهالى مدینه قرار دادند تا هر کس از وى شکایتى دارد، آن را اقامه کند و حق خویش را بستاند. هشام، که در توقیف مأموران امیر بود، مرتباً مىگفت: من از کسى واهمهاى ندارم جز على بن حسین (ع) که به وى آزارهاى زیادى رساندهام.
اما در همان ایام، امام زینالعابدین (ع) فرزندان و اطرافیان خویش را گرد آورده و به آنان سفارش کرد که از هشام شکایتى نکنند. اطرافیان امام (ع) عرض کردند: ما منتظر چنین روزى بودیم که انتقام ستمکارىهاى او را بستانیم، آیا ما را امر مىنمایى تا در مورد دشمن شما و اهل بیت (ع) کوتاه بیاییم؟ امام (ع) فرمود: حتى به یک کلمه هم در صدد انتقام نباشید، وى را به خدا واگذار کنید.
روزى امام (ع) به هنگام عبور از جلوى توقیفگاه هشام، از وى تفقّد و دلجویى کرد. هشام که بزرگوارى و کرامت نفس امام (ع) را ملاحظه کرد، گفت: اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.
آرى، امام زین العابدین (ع) با این سیره و رفتار خود به همگان آموخت که زمین خوردگان را زمین زدن روا نیست. مردانگى و غیرت در این است که در برابر ستمکاران، در هنگام اعمال ناشایستشان ایستادگى شود. این رفتار مصداق عینی " کونوا دعاه الناس بغیر ألسنتکم" است.
برای فهم بهتر سیری که امام به مرور در جامعه ایجاد نمود؛ کافی است به یاد آوریم روزی که آن حضرت امامت خویش را آغاز نمود، همراه با اسارت و رفتار ناشایست امت اسلامی بود ولی طولی نکشید که از چنان احترامی در میان امت برخوردار شد مورد رشک بنی امیه قرار گرفت و ایشان را به شهادت رساندند و عظمت و محبوبیت ایشان پس از شهادت بیشتر آشکار گردید که نقل است به هنگام تشیع ودفن آن بزرگوار انبوهی از مردم فراهم آمد که مدینه مانند آن را کمتر دیده بود. با این وصف باید گفت نهضت امام زین العابدین چنان انقلاب و تحولی در جامعه پدید آورد که زمینه سقوط بنی امیه را فراهم ساخت.
در کتب تاریخ آمده است که هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه از سلسله بنىامیه و هفتمین خلیفه از تبار مروانیان بود که به مدت بیست سال بر جامعه اسلامى حکومت راند. او پیش از زمامدارىِ خویش، در عصر خلافت پدرش، عبدالملک یا برادرش، ولید بن عبدالملک، سالى به حج رفت. در آن سال، زائران خانه خدا بسیار زیاد بودند و کثرت جمعیت، انجام مراسم و آداب زیارت خانه خدا را دشوار مىساخت.
هشام در حال طواف خانه خدا به حجرالاسود رسید و چون خواست استلام کند (دست بر آن بکشد) به دلیل ازدحام زیاد، این امر ممکن نشد. به ناچار منبرى براى او در مسجد الحرام نصب کردند و هشام بر روى آن نشست. شامیانى که به همراه وى به حج آمده بودند نیز در کنارش ایستاده و نظارهگر مردم بودند.
در آن هنگام، امام زینالعابدین (ع) که داراى صورتى زیبا و بوى خوش بود و محل سجده در پیشانىاش پینه بسته بود، با وقار تمام وارد مسجدالحرام شد و طواف خانه خدا را آغاز کرد و همین که به حجرالاسود رسید، مردم به احترام آن حضرت، راه را باز کرده و با ملاحظه هیبت و جلالت وى از کنار حجرالاسود دور شدند تا آن حضرت به راحتى استلام کند و اعمالش را به خوبى انجام دهد.
مشاهده این وضعیت براى هشام، که خود را بالاتر و والاتر از همه مىدانست، گران آمد و موجب خشم وى گردید؛ اما خشم خود را اظهار نکرد تا اینکه یکى از شامیانى که در کنارش بود، از او پرسید: این شخص کیست که مردم براى وى احترام ویژهاى قائلند و او را بر خود مقدم مىشمارند؟ هشام براى اینکه شامیان، آن حضرت را نشناسند، خود را به نادانى زد و گفت: او را نمىشناسم.
ابو فراس فرزدق، شاعر اهل بیت (ع)، که در آنجا حاضر بود، گفت: اگر شما وى را نمىشناسید، من او را مىشناسم و به شما معرفى مىکنم. شامیان گفتند: اى ابوفراس! وى را به ما بشناسان.
فرزدق آن حضرت را در قالب قصیدهاى توصیف و معرفى کرد که در مطلع آن آمده است:
هذا ابْنُ خَیْرُ عِبادِ اللَّهِ کُلِّهِمْ
هذا التَّقیُ النَّقیُ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
چون هشام این ابیات را از فرزدق شنید، به خشم آمد و دستور داد جایزههاى وى را قطع کنند و او را در مکانى میان مکه و مدینه، مشهور به عسفان زندانى کنند.
فرزدق مدتى در زندان خلیفه بود و سپس آزاد شد. امام زینالعابدین (ع) دوازده هزار درهم براى وى فرستاد و عذرخواهى نمود که اگر بیشتر نزد ما بود، زیادتر از آن، تو را صله مىدادیم. فرزدق از گرفتن آن درهمها خوددارى کرد و گفت: هدف من از سرودن این ابیات، چیزى غیر از رضاى الهى نبود. من خواستم خدا و رسولش را خشنود کنم. امام (ع) وى را دعا فرمود و از وى خواست که آن مال را بپذیرد. فرزدق پس از اصرار امام (ع) آن را پذیرفت و برکت زندگى خویش قرار داد.
و سرانجام جلال امام سبب احساس ترس بنی امیه شد و مشهور آن است که ولید بن عبدالملک به تحریک برادرش هشام بن عبدالملک(لعنت الله علیهم) امام را مسموم کرد. امام صادق(ع) فرمود: علی بن الحسین در 57 سالگی در سال95هجری وفات یافت و بعداز امام حسین 35 سال زندگی کرد.(اصول کافی،ج2، ص372).
در روز شهادت حضرت اتفاق وجود ندارد. برخی آن را دوازدهم محرم و برخی بیست و دوم همین ماه ذکر کرده اند. کفعمی در مصباح می نویسد: حضرت روزشنبه بیست و دوم محرم سال 95 هجری با زهری که به دستور هشام بن عبدالملک بدو خوراندند مسموم شد.
حضرت هنگام شهادت لختی از هوش رفت و چون به هوش آمد سوره واقعه و فتح را خواند و سپس فرمود: الحمدلله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حیث نشاء فنعم اجر العالمین (سپاس خدایی را که وعده خویش را درباره ما راست فرمود و بهشت را میراث ما کرد تا هر جا که خواهیم جای گیریم، پس نیکوست پاداش عمل کنندگان)(زمر /74) و دیده برگذاشت و به اجداد طاهرینش پیوست.
مع الاسف این نقش آن بزرگوار در تاریخ سیر اسلام کمتر بیان شده و با تصویر نمودن چهره یک امام بیمار (به واسطه چند روز بیماری در صحنه کربلا که از تدابیر الهی برای حفظ ایشان بود)، شأن حقیقی حضرت را نادیده میانگارند.
انتقال مفاهیم بلند در چارچوب دعا یکی از شیوههای عملی حضرت زین العابدین در نشر معارف بود که تبلور آن را در «صحیفه سجادیه» میتواند دید. این اثر نقشی جدی در تربیت امت اسلامی داشته است. عظمت این کتاب سبب گردیده به آن لقب «زبور آل محمد» و «اخت القرآن» دهند. اگرچه در موضوع دعا و نیایش است، ولی شامل بسیاری از حقایق علوم و معارف اسلامی و عرفانی، و قوانین و احکام شرعی و مسائل حساس سیاسی و اجتماعی و تربیتی و اخلاقی است که در شکل و قالب دعا امام بدانها اشاره کردهاست.
دانشمندان بسیاری از اهل سنت این کتاب را مورد توجه قرار داده اند: ابن جوزی در خصائص الائمه، ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه، و حافظ سلیمان بن ابراهیم القندوزی در ینابیع الموده از صحیفه سجادیه نام برده، بخشهایی از دعاهای آن را نقل نمودهاند. شیخ سبط بن جوزی پس از مطالعه و دقت نظر در صحیفه سجادیه مینویسد: "اگر زین العابدین و صحیفه او نبود، مسلمانان راه و روش مخاطبه با خدا و مکالمه و رازگویی با او را در مقام عرض حاجت به بارگاه ربوبی را نمیدانستند، و او بود که شیوه گفتگو با آفریدگار بزرگ و شکوه بردن در سختیها و گرفتاریها به پیشگاه او را به ما آدمیان آموخت. «بنابراین، او نسبت به مردم تا روز رستاخیز، حق آموختن و آگاهاندن را دارد.» "
در سال ۱۳۵۳ هـ. ق. وقتی آیت الله العظمی مرعشی نجفی (از مراجع تقلید شیعه) نسخهای از صحیفه سجادیه را برای علامه جوهری طنطاوی (دانشمند اهل سنت و مفتی اسکندریه) به قاهره فرستاد. وی در پاسخ نوشت: " ... به راستی که این از بدبختی ماست که تا کنون بر این اثر گرانبهای جاوید که از میراثهای نبوّت و اهل بیت است، دست نیافته بودیم، من هر چه در آن مطالعه و دقّت میکنم، آن را از گفتار مخلوق برتر و از کلام خالق پایینتر مییابم..."
رویکرد تعلیم مردم بر اساس دعا یکی از شیوه های آن حضرت بود؛ اما رویکردهای دیگری نیز مورد توجه ایشان بود. مکارم اخلاقی آن حضرت یکی دیگر از طرق جذب مردم توسط ایشان بود. به عنوان نمونه می توان به ماجرای. گذشت امام زین العابدین (ع) از امیر معزول مدینه اشاره کرد. هشام بن اسماعیل مخزومى، که از نوادگان ولید بن مغیره بود، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان، به امارت مدینه رسید. او گرچه اهل علم و روایت بود، اما از منطق و دادگرى بهره چندانى نداشت. به همین دلیل، در زمان امارت خود، با خاندان امیرالمؤمنین على (ع) به ویژه امام زینالعابدین (ع) رفتارهاى ناپسند و ظالمانهاى داشت و با اندک بهانهاى به اذیّت و آزار آن حضرت مىپرداخت.
پس از هلاکت عبدالملک، فرزندش ولید به خلافت رسید. پس از چندى هشام ابن اسماعیل مورد خشم خلیفه قرار گرفت و از امارت مدینه عزل شد. به دستور امیر جدید، هشام را بازداشت کرده و در جلوى خانه مروان بن حکم در معرض دید اهالى مدینه قرار دادند تا هر کس از وى شکایتى دارد، آن را اقامه کند و حق خویش را بستاند. هشام، که در توقیف مأموران امیر بود، مرتباً مىگفت: من از کسى واهمهاى ندارم جز على بن حسین (ع) که به وى آزارهاى زیادى رساندهام.
اما در همان ایام، امام زینالعابدین (ع) فرزندان و اطرافیان خویش را گرد آورده و به آنان سفارش کرد که از هشام شکایتى نکنند. اطرافیان امام (ع) عرض کردند: ما منتظر چنین روزى بودیم که انتقام ستمکارىهاى او را بستانیم، آیا ما را امر مىنمایى تا در مورد دشمن شما و اهل بیت (ع) کوتاه بیاییم؟ امام (ع) فرمود: حتى به یک کلمه هم در صدد انتقام نباشید، وى را به خدا واگذار کنید.
روزى امام (ع) به هنگام عبور از جلوى توقیفگاه هشام، از وى تفقّد و دلجویى کرد. هشام که بزرگوارى و کرامت نفس امام (ع) را ملاحظه کرد، گفت: اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.
آرى، امام زین العابدین (ع) با این سیره و رفتار خود به همگان آموخت که زمین خوردگان را زمین زدن روا نیست. مردانگى و غیرت در این است که در برابر ستمکاران، در هنگام اعمال ناشایستشان ایستادگى شود. این رفتار مصداق عینی " کونوا دعاه الناس بغیر ألسنتکم" است.
برای فهم بهتر سیری که امام به مرور در جامعه ایجاد نمود؛ کافی است به یاد آوریم روزی که آن حضرت امامت خویش را آغاز نمود، همراه با اسارت و رفتار ناشایست امت اسلامی بود ولی طولی نکشید که از چنان احترامی در میان امت برخوردار شد مورد رشک بنی امیه قرار گرفت و ایشان را به شهادت رساندند و عظمت و محبوبیت ایشان پس از شهادت بیشتر آشکار گردید که نقل است به هنگام تشیع ودفن آن بزرگوار انبوهی از مردم فراهم آمد که مدینه مانند آن را کمتر دیده بود. با این وصف باید گفت نهضت امام زین العابدین چنان انقلاب و تحولی در جامعه پدید آورد که زمینه سقوط بنی امیه را فراهم ساخت.
در کتب تاریخ آمده است که هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه از سلسله بنىامیه و هفتمین خلیفه از تبار مروانیان بود که به مدت بیست سال بر جامعه اسلامى حکومت راند. او پیش از زمامدارىِ خویش، در عصر خلافت پدرش، عبدالملک یا برادرش، ولید بن عبدالملک، سالى به حج رفت. در آن سال، زائران خانه خدا بسیار زیاد بودند و کثرت جمعیت، انجام مراسم و آداب زیارت خانه خدا را دشوار مىساخت.
هشام در حال طواف خانه خدا به حجرالاسود رسید و چون خواست استلام کند (دست بر آن بکشد) به دلیل ازدحام زیاد، این امر ممکن نشد. به ناچار منبرى براى او در مسجد الحرام نصب کردند و هشام بر روى آن نشست. شامیانى که به همراه وى به حج آمده بودند نیز در کنارش ایستاده و نظارهگر مردم بودند.
در آن هنگام، امام زینالعابدین (ع) که داراى صورتى زیبا و بوى خوش بود و محل سجده در پیشانىاش پینه بسته بود، با وقار تمام وارد مسجدالحرام شد و طواف خانه خدا را آغاز کرد و همین که به حجرالاسود رسید، مردم به احترام آن حضرت، راه را باز کرده و با ملاحظه هیبت و جلالت وى از کنار حجرالاسود دور شدند تا آن حضرت به راحتى استلام کند و اعمالش را به خوبى انجام دهد.
مشاهده این وضعیت براى هشام، که خود را بالاتر و والاتر از همه مىدانست، گران آمد و موجب خشم وى گردید؛ اما خشم خود را اظهار نکرد تا اینکه یکى از شامیانى که در کنارش بود، از او پرسید: این شخص کیست که مردم براى وى احترام ویژهاى قائلند و او را بر خود مقدم مىشمارند؟ هشام براى اینکه شامیان، آن حضرت را نشناسند، خود را به نادانى زد و گفت: او را نمىشناسم.
ابو فراس فرزدق، شاعر اهل بیت (ع)، که در آنجا حاضر بود، گفت: اگر شما وى را نمىشناسید، من او را مىشناسم و به شما معرفى مىکنم. شامیان گفتند: اى ابوفراس! وى را به ما بشناسان.
فرزدق آن حضرت را در قالب قصیدهاى توصیف و معرفى کرد که در مطلع آن آمده است:
هذا ابْنُ خَیْرُ عِبادِ اللَّهِ کُلِّهِمْ
هذا التَّقیُ النَّقیُ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
چون هشام این ابیات را از فرزدق شنید، به خشم آمد و دستور داد جایزههاى وى را قطع کنند و او را در مکانى میان مکه و مدینه، مشهور به عسفان زندانى کنند.
فرزدق مدتى در زندان خلیفه بود و سپس آزاد شد. امام زینالعابدین (ع) دوازده هزار درهم براى وى فرستاد و عذرخواهى نمود که اگر بیشتر نزد ما بود، زیادتر از آن، تو را صله مىدادیم. فرزدق از گرفتن آن درهمها خوددارى کرد و گفت: هدف من از سرودن این ابیات، چیزى غیر از رضاى الهى نبود. من خواستم خدا و رسولش را خشنود کنم. امام (ع) وى را دعا فرمود و از وى خواست که آن مال را بپذیرد. فرزدق پس از اصرار امام (ع) آن را پذیرفت و برکت زندگى خویش قرار داد.
و سرانجام جلال امام سبب احساس ترس بنی امیه شد و مشهور آن است که ولید بن عبدالملک به تحریک برادرش هشام بن عبدالملک(لعنت الله علیهم) امام را مسموم کرد. امام صادق(ع) فرمود: علی بن الحسین در 57 سالگی در سال95هجری وفات یافت و بعداز امام حسین 35 سال زندگی کرد.(اصول کافی،ج2، ص372).
در روز شهادت حضرت اتفاق وجود ندارد. برخی آن را دوازدهم محرم و برخی بیست و دوم همین ماه ذکر کرده اند. کفعمی در مصباح می نویسد: حضرت روزشنبه بیست و دوم محرم سال 95 هجری با زهری که به دستور هشام بن عبدالملک بدو خوراندند مسموم شد.
حضرت هنگام شهادت لختی از هوش رفت و چون به هوش آمد سوره واقعه و فتح را خواند و سپس فرمود: الحمدلله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حیث نشاء فنعم اجر العالمین (سپاس خدایی را که وعده خویش را درباره ما راست فرمود و بهشت را میراث ما کرد تا هر جا که خواهیم جای گیریم، پس نیکوست پاداش عمل کنندگان)(زمر /74) و دیده برگذاشت و به اجداد طاهرینش پیوست.