جلسه یکساعت و نیم قبل از اذان مغرب و با سخنرانی شهید بهشتی شروع و بعد از نیم ساعت سخنرانی، سوال و جواب آغاز شد. سوالات متعدد و صریح بود و شهید بزرگوار با متانت به روشنی به آنها پاسخ میدادند. زمان به سرعت سپری می شد. زمان ادای نماز مغرب فرا رسید. جلسه با سوالات و پاسخ ها در اوج حساسیت و جذابیت بود. شهید بهشتی که مدت ها از سخن گفتن پیرامون شایعات مربوط به خود لب فروبسته بود فرصت مناسبی را برای پاسخگویی بهدست آورده بود. در این شرایط بود که شهید بهشتی که معمولا انجام امور را به خاطر احترام به جمع به صورت سوال مطرح می کردند، فرمودند: "خوب الان وقت نماز مغرب است، چند نفر موافقند که نماز را اول وقت به جماعت بخوانیم و سپس بحث را ادامه بدهیم؟"
شوق طرح سوالات بیشتر مانع از آن شد که جمع زیادی برای قطع جلسه جهت ادای نماز دستشان را به علامت رضایت بلند کنند.
شهید بهشتی که از طریق اخذ نظرجمع به هدف خود که ادای نماز اول وقت نرسیده بود ادامه داد:" بههرحال بهتر است که نماز را اول بخوانیم و بعد ادامه دهیم" و بعد برخاستند و نماز جماعت برپا شد.
این جلسه درس عملی شهید بهشتی به یاران خود در ارتباط با نماز اول وقت در هر شرایطی حتی وقتی به ندرت فرصتی برای دفاع از حیثیت خود پیدا می کنی، بود.
این خاطره مرا به یاد ترک جلسه گفتگوی امام رضا علیه السلام با رهبر فرقه صائبین از سوی امام هشتم می اندازد. در این جلسه امام رضا علیه السلام استدلالی کرد که طرف مقابل در آستانه قبول عقیده امام قرار گرفت و آمادگی خود را برای پذیرش مکتب امام با تعبیر:
"الْانَ لانَ قلبی " حالا روح من نرم شده، بیان کرد؛ ولی علیرغم نظر حضار که می گفتند چنین فرصتی دیگر پیش نمی آید، امام فرمود:
اول نماز!
رهبر فرقه صائبین که این تعهد را از امام دید علاقه اش بیشتر شد. امام بعد از نماز گفتگویش را تکمیل کرد و او ایمان آورد.