از نگاه شما چگونه میتوان به بازخوانی نقش مادری که یکی از اساسیترین وظایف زن در خانواده و اجتماع است پرداخت؟
باتوجه به اینکه در دین مبین اسلام و توسط شخص پیامبر اعظم(ص) در بیان شأن مادر این طور آمده است که الجنه تحت الاقدام الأمهات، یعنی بهشت زیرپای مادران است و همچنین اهمیت قرآن مجید به مسئله مادری در آیه 233 سوره بقره بخشی از اولیترین وظیفه یک زن به عنوان مادر را با عنوان تأکید بر شیردادن به فرزند به مدت دوسال کامل بیان می کند و این خود نشاندهنده ارزش و اهمیت مفهوم مادری و ساخته شدن فرزند از عنصر وجودی یک زن به عنوان مادر آن هم در سنینی است که نقش تعیینکنندهای را در زندگی کودک دارد، همچنین در روایات اسلامی موکداً نسبت به هم آغوشی فرزند با مادر خود توصیه شده است و حتی در خصوص چگونگی تغذیه او در روزها و سالهای نخست زندگی، توصیه شده است که شیرخوار از پهلوی چپ مادر به دلیل نزدیکی به قلب، شیر بخورد تا از این طریق در هنگام تغذیه به واسطه وجود مادر و صدای تپش قلب او به آرامش و انس برسد و این نشاندهنده اهمیت نقش و جایگاه مادری در دین اسلام است که به جرات میتوان گفت در هیچ آیینی این اندازه برای مقام معنوی و مادی یک زن اهمیت و ارزش قائل نشده است.
در مقابل این دیدگاه؛ نگاه جریانات چپ مانند فمنیستها به این نقش چیست و آسیبهای احتمالی پذیرش دیدگاه غرب محور برای جامعه زنان را چهطور برآورد میکنید؟
جریان فمنیستی موسوم به فمنیستهای رادیکال تلاش میکنند تا نقش مادر را ابتدا کمرنگ و سپس در بین زنان و مجموعه جامعه حذف کنند؛ به عبارت بهتر آنها اصرار و تأکید دارند تا این نقش را از زندگی زن محو و از این طریق مادر از فرزند جدا شود. باتوجه به اینکه در قرآن به نقش و جایگاه زنان تأکید بسیاری شده است؛ در حالی که این موقعیت و جایگاه مادری برای هر زنی به عنوان یک نیاز فطری محسوب میشود؛ یعنی زن فطرتاً نیاز به مادرشدن و پذیرش این نقش دارد و فمنیستها تمام تلاش خود را برای خاموشکردن این غریزه فطری میکنند، عموماً محصول این تفکر، نگاه سرمایه محور به زن است که او را عاملی برای پیشبرد اهداف سرمایهداری به حساب میآورد و در مسیر این هدف، بچه را به نوعی مزاحم زن تلقی میکند و میخواهند تا بچه را از مادر جدا کنند تا زن به نوعی دوران مادری را طی نکند.
آیا میتوان افزایش اماکنی مانند مهدهای کودک را به نوعی پیاده نظام جریان گفتهشده، بدانیم؟
متأسفانه در جامعه امروز ما به دلیل افزایش سن ازدواج، دختران روبه تحصیل آوردهاند و بعد از فراغت از تحصیل به دنبال بازار کار می گردند و در این فرایند بسیاری از مشاغلی که بر اساس تعقل در زمره مشاغل مردانه بهحساب می آیند، سهم زنان میشود و در تمام این فرایندها یک استقلال مالی برای آنها ایجاد شده، به همین دلیل به سختی حاضر به ازدواج میشوند و پس از ازدواج هم رسیدن به حس مادری را برای از دست ندادن شغلش نادیده میگیرند و به فطریترین نیاز روحی خود پاسخ منفی میدهند؛ زیرا کار برای زن در اولویت اول قرار میگیرد؛ البته این تفکر به نوعی زایده جامعه امروز است. با نگاهی به مهدهای کودک که حتی در شهرستانهای کشور نیز در حال رشد هستند این امر مسجل میشود، ضمن آنکه تبلیغات مختلفی هم در رابطه با این شرکای نگهداری اطفال خواسته یا ناخواسته میشود. رشد مهدهای کودک البته باعث میشود تا مادر فرزند خود را به مهد بسپارد و او را از کانون پرمحبت خانواده دور کند. این درحالی است که تاچندوقت قبل بهترین گزینه نگهداری فرزندان شاغل بزرگترهایی مثل پدربزرگ و مادربزرگ بودند که عضوی از خانواده به حساب میآمدند.
شما عمدهترین آسیب تربیتی این اماکن را برای کودکان چه میدانید؟
باید ببینیم انتظارات جامعه از یک زن به عنوان مادر چیست، درحقیقت این انتظارات باید انتظارات صحیحی باشد، البته مفهوم صحت این انتظارات نسبی بوده و بنابه تعاریف مختلف متفاوت است، به طور مثال عدهای معتقدند که جامعه اسلامی ما نیازمند نسلی است که از نظر اخلاقی تربیت درستی شده باشد یا اینکه عدهای دیگر معتقدند جامعه ما نیازمند نسلی اقتصاد محور است. بستگی دارد که انتظارات ما از نسل یا مربیان آن چیست. به طور مسلم وقتی شما میبینید یک فضای آموزشی مثل مدارس تیزهوشان صرفاً به علم بچهها میپردازند، تنها در همان محدوده متمرکز میشوند؛ ولی یک فضای آموزشی دیگر که قصد پرورش اسلامی دانش آموختگان خود را دارد، سرمایههای خود را صرف این مقوله میکند با این مقدمه باید گفت مهدهای کودک برای پرورش کودکان معیارهای متفاوتی دارند، استفاده از مربیان مختلف با روحیه، شخصیت و افکار گوناگون فرایند تربیتی متفاوتی را روی اطفال پیاده میکنند که گاهی در تضاد جدی با آن چیزی است که در خانواده بر فرزندان اعمال می شود. در این بین، کودک نمیتواند به درستی به رفتار دوطرف تربیتیاش پی ببرد و ممکن است راه صحیحی را انتخاب نکند و به خطا برود.
آیا این ادعا که حضور زن در عرصه جامعه در تضاد جدی با نقش مادری است، صحیح است؟
ما در جامعه مان زنان موفقی داریم که علاوه بر اشتغال در بیرون از منزل به وظایف مادری و همسری خود به خوبی رسیدگی میکنند، ضمن آنکه ما درجامعه با یک سلسله از مشاغلی مواجه هستیم که صرفاً به زنان اشتغال دارد و بنابراین نمیتوانیم منکر حضور زنان در محیطهای شغلی باشیم و درحقیقت یک سری از مشاغل حضور زنان را میطلبد. نمونههایی از حضور زنان موفق در جامعه ما بسیارهستند، این افراد در عین آنکه یک زن موفق به حساب میآیند، مادری و همسری نمونه و مشاورانی توانا برای اعضاء خانواده هستند و میتوانند برنامهریزی مدون و دقیقی را برای اداره زندگی خانوادگی در کنار زندگی اجتماعی خود داشته باشند؛ البته باید گفت این نوع تفکر محصول نگاه جامعه ایران اسلامی به زن است. همین تفکر باعث میشود تا قریب به اتفاق زنان شاغل که خود را متعهد به مسائل دینی میدانند به نوعی این تعهد را در قبال نقش مادری و سایر نقشها حفظ کنند.
به نظر شما آیا میتوان مادر را یکی از ارکان حفظ سلامت جامعه بهحساب آورد؟
نظریهای وجود دارد که بررسی آن خالی از لطف نیست. مطابق نظریه دلبسته، جان بالبی که از دسته نظریه پردازان انگیزشی به حساب می آید، معتقد است اختلال در پیوند مادر و نوزاد و دور ماندن کودک در حال رشد از والدین به ویژه مادر به عنوان علت عمده شکل گیری بزهکاریهای نوجوانان است؛ یعنی نوجوانانی که بزهکار هستند و این اختلال را به بزرگسالی خود نیز تسری میدهند؛ به دلیل دورماندن آنها از والدین در هنگام رشد است. برمبنای این نظریه مادر نقش اساسی در تضمین سلامت جامعه خود دارد. این سلامت، سلامتی جسمی، اخلاقی، معنوی و عاطفی و جز آن را شامل میشود و همان طور که میدانیم جامعه از تک تک افراد ساخته شده است، داشتن این جامعه سالم حضور صحیح مادر در تربیت همه جانبه فرزند را میطلبد.
باتمام اهمیتی که نقش مادری دارد، چرا عدهای از پذیرش آن سرباز میزنند و برای مقابله با این تفکر چه باید کرد؟
باید اذعان کرد یکی از عمدهترین مشکلات جامعه ایران امروز مسئله اشتغال و بیکاری است، عامل بسیار مهم به تأخیرافتادن سن ازدواج در میان دختران به ویژه قشر تحصیلکرده اشتغال است که در تکمیل فرایند هویت یابی اجتماعی افراد دارد، همه این موارد یک دقت نظر برای یافتن مباحث آسیب رسان در حوزه اشتغال و ازدواج را بهنظر میآورد، البته توزیع ناعادلانه اشتغال و اختصاص مشاغل کاملاً مردانه به زنان باعث تأخیر در سن ازدواج طرفین میشود. این مشاغل مردانه نیز در پذیرش مسئولیت مادری بسیار مهم هستند؛ به طور مثال اگر زنی اشتغال به مهندسی معدن داشته باشد طبیعی است که نمیتواند در دوران بارداری و پس از آن به درستی و مانند یک مرد در جایگاه شغلیاش مثمر ثمر باشد؛ بنابراین یا سعی میکند از فرزنددار شدن سرباز بزند یا بعد از فرزنددارشدن، او را از خود دورکند. به عقیده بنده اگر تفکیک جنسیت برای مشاغل صورت بپذیرد و مطابق آنکه مرد در تعالیم دینی ما به عنوان عنصر نان آور مطرح شده است و ساختمان وجودی زن نیز طوری طراحی شده است که برای کارهای سنگین و مردانه نیست این مسئه رخ بدهد و تبدیل به یک فرهنگ عمومی برای جامعه شود میتواند علاوه بر حفظ شأن زن او را به عنوان یک مادر شاخص کند.